|

مروری بر سال‌های شاگردی نزد «عباس زریاب‌خویی» در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی

حافظۀ زبان‌زد

اوایلی که آمدم یعنی تا دو سه سال اول، دکتر عباس زریاب‌خویی هفته‌ای سه‌روز، بعدازظهرهای روزهای زوج می‌آمد؛ بعدازظهرها خیلی ‌شلوغ نبود و ایشان خیلی بهتر می‌توانست کار کند. دکتر زریاب تمام مقالاتی را که ویرایش مقدماتی می‌کردیم، مجدداً ویرایش می‌کرد. بعداً که سلامتی خود را اندکی از دست داده بود، هفته‌ای یک روز یعنی سه‌شنبه‌ صبح‌ها در مرکز حضور می‌یافت.

حافظۀ زبان‌زد

سیدعلی آل‌داود-عضو شورای علمی دانشنامۀ حقوق و عضو شورای‌عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی: اوایلی که آمدم یعنی تا دو سه سال اول، دکتر عباس زریاب‌خویی هفته‌ای سه‌روز، بعدازظهرهای روزهای زوج می‌آمد؛ بعدازظهرها خیلی ‌شلوغ نبود و ایشان خیلی بهتر می‌توانست کار کند. دکتر زریاب تمام مقالاتی را که ویرایش مقدماتی می‌کردیم، مجدداً ویرایش می‌کرد. بعداً که سلامتی خود را اندکی از دست داده بود، هفته‌ای یک روز یعنی سه‌شنبه‌ صبح‌ها در مرکز حضور می‌یافت. 

 

صبح‌ها دائرةالمعارف شلوغ‌تر بود و سه‌شنبه‌ها که دکتر زریاب می‌آمد، تمام استادان و پژوهشگران مشتاق بودند نزد ایشان بیایند زیرا علاوه بر دانش وسیع، اخلاق بسیار خوبی داشت و نسبت به همه، حتی کارمندان خوش‌استقبال بود. در اینجا بد نیست یک خاطره هم بگویم؛ خدمتگزاری داشتیم که مسئول آبدارخانه بود. او اخلاق عجیبی داشت. با هیچ‌کس سلام و احوال‌پرسی نمی‌کرد و حتی استادان و پژوهشگران را تحویل نمی‌گرفت مگر دکتر زریاب! به قسمی که وقتی ایشان را می‌دید سلامی بلند می‌کرد. ما می‌گفتیم تفاوت آقای زریاب با بقیه چیست؟ می‌گفت آقای زریاب خیلی فرق می‌کند! 

 

زریاب برای همه جاذبه داشت و سه‌شنبه‌ صبح‌ها که می‌آمد، آقایان فتح‌الله مجتبایی، کیکاووس جهانداری، ایرج افشار، سیدجعفر سجادی، غلام‌حسین ابراهیمی‌دینانی، جلال خسروشاهی و بقیه، همه معمولاً نزد او می‌آمدند. از بیرون مجموعه هم افرادی همچون دکتر محمد‌علی موحد نیز گهگاه می‌آمد و ساعاتی با ایشان بود. برای مثال دکتر شرف‌الدین خراسانی خود را مکلف می‌دانست که سه‌شنبه بیاید و ساعاتی را با آقای زریاب بگذراند. تا زمانی که ایشان حضور داشت، اکثر مقالات را من و دکتر سجادی ویرایش می‌کردیم و ایشان نیز می‌خندید و می‌گفت «خبر از هیچ ندارد احمد» و امضا می‌کرد. ایشان در جایگاه مدیر بخش تاریخ به ما اعتماد داشت که در امر ویرایش کوتاهی نمی‌کنیم. این روند تا اواخر سال 1373 برقرار بود یعنی تا زمانی که آقای زریاب بیمار شد. 

 

ایشان حافظه‌ای زبان‌زد داشت؛ غیر از شعر که همواره ابیات زیاد فارسی و عربی را در حافظه داشت، در نثر نیز همین‌گونه بود. گاهی اوقات ما مطلبی را مثلاً از کتاب «جامع‌التواریخِ» رشیدی می‌گفتیم و شاهد بودیم که او باقی متن را می‌خواند یا این‌که «تاریخ سیستان» یا «جهان‌گشای جوینی» را نیز حفظ بود. شگفت‌ترین موضوعی که من دیدم، روزی مرحوم دکتر سیدجعفر سجادی آمده بود و چند نفر دیگر هم بودند. او از منظومه‌ای سخن گفت که شاعری تبریزی در عصر مشروطه و در مدح مشروطه به عربی سروده بود. آقای سجادی یک مصرع از آن را به یاد داشت؛ آن را خواند و از دکتر زریاب نام شاعر را جویا شد. ایشان آن مثنوی بلند عربی را که شاعرش نیز فردی گمنام بود، به‌طور کامل خواند.