«واسطه استراتژیک»؛ چه باید کرد؟ (3)
در دو بخش پیش به کارکرد واسطههای استراتژیک و نقش آنان در تحدید و تهدید ایران و سپس به راهحلها پرداختیم. اینک باقی ماجرا:
6. توازن در ارتباطات مهم است. این توازن در تاریخ ایران سابقه روشنی دارد که به موازنه مثبت یا موازنه منفی مشهور است. وضعیت ژئوپلیتیک ما بهگونهای است که قدرتگیری ما به سود بسیاری از کشورها و از جمله قدرتهای بزرگ نیست. ازاینرو همه تخممرغها را در یک سبد نباید و نمیتوان گذاشت. بیپرده باید گفت هیچ «دوستی» جای مواجهه یا رابطه مستقیم با دشمن را نمیگیرد اگر هم بگیرد معادله را پیچیدهتر میکند و بارِ غمی بر غمها میافزاید؛ «نظریه بازیها» این نکته را بهخوبی روشن کرده است که افزایش شمار ذیربطان، بازی را پیچیدهتر و مسئله را لاینحل میکند. هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد؛ شمار گربهها را افزایش ندهید. قرار نیست رابطه با روسیه یا چین -که در جای خود مفید است- جایگزین روابط ما با قدرتهای غربی باشد.
امیدوارم سیاستمداران ما متوجه این نکته مهم باشند که چین و روسیه و بهتازگی ترکیه و پاکستان عملا نقش «واسطه استراتژیک» را در روابط خارجی ما پیدا کردهاند. به نظر من در شرایط کنونی کارکرد «واسطه استراتژیک» اگر خطرناکتر از رابطه مستقیم ما با غرب نباشد کمتر نیست. هشدار.
7. و اما مشکل رابطه یا مذاکره با غرب این است که اولا و برخلاف تصور موجود، این آنها هستند که مایل به تعمیق این روابط نیستند؛ چراکه از وضعیت فعلی هم بهره استراتژیک میبرند، یعنی اعراب و دیگران را میدوشند و هم ژستها و شعارهای حقوقبشری خود را پیش میبرند. ثانیا نمیخواهند ایرانِ جمهوری اسلامی الگوی موفق تمدنی برای دیگر کشورهای مسلمان باشد. نگرانی از هستهایشدن ایران، هرچند به دروغ، از این نگرانی سرچشمه میگیرد؛ از اینرو همواره در مذاکره با غرب این خطر وجود دارد که ایران را از راهی که در پیش میگیرد معطل، منحرف یا متوقف کنند. یک فرضیه جدی این است که هرچه ایران «پروژه دیپلماتیک» و «پروژه توسعه» نداشته باشد، خطر این معطلی در مذاکرات افزایش مییابد؛ بنابراین نتیجه مهم این «قضیه شرطیه» این است که این فقدان پروژه است که مذاکره را به تهدید تبدیل میکند و نه ضرورتا نفس مذاکره و رابطه.
8. در هر دو حوزه، یعنی «پروژه دیپلماتیک» و «پروژه توسعه»، متأسفانه ضعفهایی جدی داریم. اولا، فعالیتهای دیپلماتیکی ایران معمولا انفعالی بوده و اصطلاحا به پروژه قَد نداده است. تهدیدات علیه جمهوری اسلامی از نخستین روزهای تولدش، بهگونهای بوده که دائما در حال رفع بحرانهای خارجی «نیز» بوده است. وضعیت بهگونهای بوده است که گزینهها و بازیهای ما در تعادل مشهور «جان نش» همواره محدود و محدودتر میشده است. بهتدریج و با بهرهگیری از «ترمینولوژی» نظریه بازیها، گزینههای ما طی فرایندهای حذف مکرر (iterated elimination) محدودتر شده است و عملا در ماتریس «ماتریس دو در دو» بازیگری ما به یک «سطر» محدود و بازیگری «آنها» به چند «ستون» گسترش یافته است. در نتیجه امکان «بازی استراتژیک» ایران به محاق میرود. همه سخن من در اینجا معطوف به «بازی استراتژیک» است و نه موقعیت یا نفوذ ما در این یا آن نقطه. از اینرو است که تأکید میکنم دامنه نفوذ در یمن باید استراتژیک دیده شود. اینها حرفهای شیک دانشگاهی نیست. اینها پشتوانهای از محاسبات فنی و ریاضیات (ترکیبیات) دارد. دقیقا به همین دلیل است که تأکید بر این دارم که استراتژیهای بینالمللی را به شکل «سازه ارتباطاتی» ببینیم. نگرش سازهای، بسیاری از رفتارهای کشورها را تعیّن میبخشد. امتیاز مهم برای ایران حضور در یمن و لبنان است. یمن اینک اهمیتی بسیار بیش از گذشته پیدا کرده است که به نظرم حتی نباید در سایه بهبود ارتباطات با عربستان به حاشیه رود و کماکان و به شکل جدیتر و متفاوتی باید دنبال شود. ارتباط با یمن باید شکلی استراتژیک-تاریخی به خود بگیرد. ثانیا گفتیم که یک فرضیه این است که هرچه ایران «پروژه توسعه» نداشته باشد، خطر معطلی در مذاکرات افزایش مییابد. دراینباره باید گفت که حذف یا میدانندادن به شمار گستردهای از نیروهای کارآمد و ظرفیتهای ملی، چشمانداز امیدوارکنندهای را از «پروژه توسعه» به دست نمیدهد. حرکت حتی برعکس است و گویا مسابقه میداندادن به نیروهای ناکارآمد جریان دارد.
هرچند ایران در کشاکش ضدبشریترین تحریمهای تاریخ قرار دارد، ولی این دلیل واقعی فقدان یا ابهام در «پروژه توسعه» نیست، بلکه مشکل در فقدان فراگیری «نیروهای ملی توسعه» است.
9. گره تحریم آنچنان در ساختارهای حقوقی ایالات متحده تنیده شده است که بهسادگی و در کوتاهمدت یا میانمدت قابل رفع و رجوع نیست. این هم دلیل دیگری است که آمریکا نمیخواهد رابطه با ایران تعمیق یابد و بهلحاظ استراتژیک به نفع خود میداند که زمان ایران را بخرد و تحریم را تسهیل نکند. طولانیشدن مذاکرات هم به نفع ما نیست. ساختار حقوقی و سیاسی تحریمهای ظالمانه و غیرانسانی آمریکا بهگونهای است که فقط باید از پیچیدهترکردن آن خودداری شود. از رفتن پرونده به شورای امنیت، قرارگرفتن ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد، تنشهای گفتاری در روابط خارجی، سردی در پیگیری مذاکرات و... باید جلوگیری کرد. انتظار از مذاکرات را در باب تحریم بهصورت حداقلی ببینید، یعنی فعلا و البته فقط فعلا، همین که اوضاع به دوران پیش از ترامپ برگردد کافی است. توقع ما از مذاکرات بیشتر باید این باشد که فرصتهای گستردهتر ارتباطات خارجی را فراهم کند، نقشآفرینی افزون شود، فرصتهای اقتصادی و رسانهای فراهم کند و... . ضمن تأکید بر درستی آرمانهای حقانی باید گفت که خیالپردازیهای شبهتئوریک و انزواجویانه ذیل عنوان «شجاعت» نتیجه خوبی برای منافع ملی ما ندارد.
10. به مفهوم «واسطه استراتژیک» توجه کنید. آنچنان که گفته شد، از طریق «واسطه استراتژیک»، «دوستان»، کارکرد «دشمنان» را پیدا میکنند، نیروهای نیابتی را از کار میاندازند و کارکرد آنان میتواند بدتر از کارکرد دشمن باشد. به قول سعدی «چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم». وانگهی، دشمن از طریق واسطهگری دوستان از دشمنیاش کم نمیگذارد، بلکه قدرتش را تحکیم میکند. آمریکا تا اطلاع ثانوی هیچ چیز از دشمنی با ما کم نمیگذارد؛ دموکرات و جمهوریخواه هم ندارد. سادهلوحی است اگر خیال کنیم که حتی با ارتباطات گسترده با آمریکا از خنجرش در امانیم؛ همان خنجری که اخیرا در ماجرای نوسازی ناوگان زیردریایی استرالیا به پشت فرانسه وارد کرد. اساسا در این «جنگل» همه خنجر دارند؛ خنجر منافع ملی و ملاحظات استراتژیک. خنجر آمریکا و اروپا با خنجر چین و روسیه تفاوتی ندارد. البته بهعنوان یک معلم از این بیاخلاقی و توحش مدرن که با نام منافع ملی دامان بشریت را آلوده کرده است، بسیار متأسفم؛ ولی به قول آن دیپلمات فرانسوی
«c est la vie»، زندگی همین است. حتما تصویر شام خانوادگی جان کری دموکرات و بشار اسد با همسرانشان را دیدهاید که چقدر «دوستانه» به نظر میرسد. دیپلماتها خنجری را نیز با خود به میهمانی میبرند؛ بشار اسد با خنجر دموکراتها تا آستانه سقوط رفت و با واسطهگری استراتژیک روسها به بند تحقیر کشیده شد و حتی اجازه ندادند که در پشت سر ولادیمیر پوتین بایستد و عکس بگیرد. جان کلام اینکه در عین حفظ بیاعتمادی، روابط با غرب نیز باید گسترش یابد و رویکرد به شرق نباید به واسطهگری استراتژیک دیگران میدان دهد. سخنان وزیر محترم امور خارجه را باید از این منظر ببینیم. معمولا این سخنان در حد تعارفات دیپلماتیک است و به نظرم ایشان باور ندارند که روسیه واقعا مایل باشد که «نسبت به تغییرات احتمالی در مرزهای کشورها در منطقه واکنش و حساسیت نشان دهد و نسبت به حضور تروریستها و تحرکات رژیم صهیونیستی در منطقه که علیه صلح و امنیت است حساس باشد». چنین سخنانی به باور من نوعی هشدار محترمانه دیپلماتیک وزیر خارجه ایران به روسیه است. اگر امید واهی به روسیه ببندیم، اسیر واسطهگری استراتژیک شدهایم. آنچه سبب میشود روسیه در شمال کشور به «تغییرات احتمالی در مرزها یا حضور تروریستها و تحرکات رژیم صهیونیستی» حساس نباشد، دقیقا این است که ما هنوز موقعیت بازی استراتژیک در این منطقه را نداریم. اوضاع نه مانند لبنان است، نه یمن و نه عراق. اینکه چگونه باید در این منطقه دستان پر داشته باشیم، محل تأمل و تدبر فراوان است.
11. از منظر رئالیسم یک گزینه مهم برای ایران افزایش قدرت سخت است. اینکه ایران قدرت موشکی داشته باشد، در ایران کمتر مورد مناقشه است؛ اما اینکه ایران یک قدرت اتمی باشد، به دلیل سایه سنگین تحریمها و واکنشهایی که در داخل و خارج برمیانگیزد، مورد کنکاش نظری و عملیاتی قرار نگرفته است. به نظرم در محافل آکادمیک باید باب بحث درباره پیامدهای داشتن و نداشتن قدرت اتمی ایران باز باشد و نباید بحث علمی در این زمینه را به تابویی برای پژوهشگران تبدیل کرد. اینکه داشتن بمب اتم از سوی رهبری تحریم شده و موضع رسمی ایران این است که سلاح هستهای در استراتژی جمهوری اسلامی جایی ندارد و همگان باید از این موضع رسمی تبعیت کنند، بحث درستی است؛ اما برخی ممکن است چنین استدلال کنند که اگر «بنبستهای استراتژیک» در شمال، شرق، غرب و جنوب بر «گربه ایرانی» تحمیل شود و اگر طمع دشمنان در تجزیه ایران بخواهد زمینه جدی بیابد، باید در این سیاست تجدید نظر کرد. از سوی دیگر استدلال این است که اتمیشدن خلیج فارس با توجه به بیثباتی و بیمسئولیتی رژیمهای سیاسی، رواج تروریسم بینالملل، وابستگی برخی از این رژیمها به سازمانهای پنهان جاسوسی و... میتواند این منطقه را بسیار خطرناک کند. هرچند گروه اول پاسخ میدهند هزینه این خطر نباید فقط بر سر ایران خراب شود و قدرتهای اصلی جهانی باید حدی از تحمل برای ایرانیان متصور باشند. از سوی دیگر «رژیم اتمی» همه کشورهای منطقه را دچار تأخیر تاریخی در دموکراسی و حقوق بشر خواهد کرد و فشارهای اقتصادی بر مردم افزایش خواهد یافت. بماند اینکه تلاش برای سلاح هستهای مخالفت همه قدرتهای دوست و دشمن را در پی دارد و جنگ عمومی علیه ما را سامان میدهد. در چنین حالتی و از حیث عملیاتی «زمان دستیابی» متغیری اساسی برای ایران است. الغرض، دامنه مباحث گسترده است و باید چنین مباحثی در محافل آکادمیک رواج یابد؛ هرچند باید بهشدت از جناحیشدن آن اجتناب کرد. حداقل تأثیر آن این است که در مذاکرات برجامی و غیربرجامی این ملاحظات مطمح نظر قرار خواهد گرفت و پیام را میگیرد آنکه باید بگیرد.
12- میگویند ترس برادر مرگ است. در هنگامههای بحران نباید ترسید. ترس عامل وادادگی و شکست زودهنگام است. قدرت ملی باید از طریق مشارکت همه نیروهای داخلی افزایش یابد. قدرت مردم بیش از هر ابرقدرتی است. به نظرم باید یکی از بنیانیترین لایههای این قدرت در «ملیت ایرانی» شکل بگیرد. دیگری، تعمیق اندیشه دینی است و دیگری، ایجاد فرصت دسترسی به قدرت سیاسی از سوی مردمان. اینکه این روزها کشورهای هممرز ایران گستاخ و گردنکش شدهاند، در پی تحلیل و تصوری است که از ضعف داخلی ما دارند. البته در داخل نیز هریک از ظرفیتهای قدرت ملی به کژتابی مورد سوءبهرهبرداری قرار گرفته و دچار انحراف کارکردی شده و «وضعیت اقلیتی» در کشور شکل گرفته است؛ اقلیت تفسیری در ایدئولوژی، اقلیت سیاسی، اقلیت اقتصادی، اقلیت فرهنگی و حتی اقلیت عرف و سبک زندگی از سوی شماری خاص بر مردمان تحمیل میشود و بدبختانه زمینههای واگرایی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را دامن میزند. «جمعیت ایرانیان مهاجر در سه سال گذشته بیش از دو برابر شده است... عوامل خروج آنان فقط پایینبودن دستمزد نیست، بلکه احساس بیتوجهی به آنان بیش از هر چیز دیگری برایشان عذابدهنده است»؛ این خطری برای امنیت ملی ماست. راه بازگشت از این رویه غلط بازگشت واقعی به مردم است و نه مهندسی آنان. این راه روشن است، اما دو مانع عمده دارد: یکی بلوغ فکری مسببان وضعیت فعلی و دیگری منافع زودگذر آنان. راهحلها ضرورتا به ضرر منافع آنان نیست. درخصوص بلوغ فکری، وظیفه اندیشمندان و بهویژه فعالان سیاسی است که در سایه تعامل و گفتوگوی خستگیناپذیر و مشفقانه این بلوغ فکری را تمهید کنند. مهمترین شرط آن این است کسانی که اندیشه اصلاحی دارند، بهگونهای با آنان گفتوگو کنند که هراس آنان را برنینگیزد. در سالهای اخیر برخی فعالان سیاسی را میبینیم که با وجود همه رنجهایی که از زندان کشیدهاند، رویکرد گفتوگویی، ملایمت، نصیحت، دغدغه و امید حداقلی به اصلاح سیاستها را در فضای رسانهای دنبال میکنند. تجربه اصلاحات پیشروی ماست. نوع گفتمانی که اصلاحطلبی در ایران پس از خرداد 76 در پیش گرفته بود، بهگونهای بود که آنان را هراسان کرده بود؛ هراسی که به نظر من بخشی از آن منطقی بود. اما رویکردهای اخیر برخی از اصلاحطلبان امیدوارکننده است؛ هرچند از سوی برخی خارجنشینان به انواع اتهامها نواخته میشوند، اما چه باک اگر به درستی استراتژی گفتوگوی اصلاحطلبانه ملی ایمان داریم. همه ما در یک کشتی نشستهایم.