معرفتشناختی دولتها
در شماره دوشنبه سیزدهم دیماه جاری روزنامه «شرق» آقای دکتر حسین قریب مطلبی تحت عنوان «چالشهای معرفتشناختی دولت سیزدهم در حوزه اقتصاد» را به رشته تحریر درآورده بودند. علاوه بر تحسین عمق فکری آقای دکتر حسین قریب و ارج نهادن به مطالعات و بررسیهای ایشان، در همینجا فرصت را مغتنم شمرده و امید آن دارم که دولت سیزدهم از تواناییهای ایشان بهرهمند شود. علاوه بر مطالب مشروح در یادداشت مذکور، ایشان حسب جدولی پنج سطری و سه ستونی در سه مورد «ادعا درخصوص وضعیت پیشین»، «ایدههای دولت جدید» و «آثار» این ایدهها مطالبی را در جدول ذکر کردهاند. هرچند درخصوص وضعیت پیشین نظرات اظهارشده دولتمردان به آنچه درج شده نزدیک است؛ اما بعید به نظر میرسد در «ایدههای دولت جدید» با توجه به سطح دانش و توانایی مسئولان اقتصادی و اجرائی و پراکندگی آنان و خصوصیات ارتباطی و اخلاقی ایشان اجماع لازم را درخصوص ایدهها داشته باشند و بر فرض آنکه چنین باشد نوع تعریفشان از هریک از پنج ایده مطرح یکسان باشد. به گمان این نویسنده یکی از مشکلات معرفتشناختی این دولت و نیز تقریبا همه دولتهای گذشته که شاید در نوشته آقای دکتر قریب هم تجلی پیدا کرده، نبود راهحل اجرائی و تبعات راهحلهای پیشنهادی بوده است و بهاینترتیب عدم معرفتشناختی با ابداع روشهای لحظهای و آزموننشده و نهایتا پوپولیستی راه اقتصاد را پرمشکل و بیراندمان کرده است. مشکل عدم معرفتشناختی درخصوص پدیدههای مختلف اقتصادی -اجتماعی موجب شده که همیشه همه پدیدهها به نفع دولت و کارکرد آن و خلاصی دولت از بار فشارها به کار گرفته شود؛ بدون آنکه به تأثیر اعمال در اقتصاد کشور و روابط اجتماعی دقت شود. در همینجا علاوه بر آنکه معرفتشناختی از دیدگاه کلان اقتصادی مورد تأکید قرار میگیرد، ناچار به مواردی که به صورت مصداقی این عدم معرفتشناختی را نشان میدهد میپردازیم.
الف- دولت بزرگ: همه شاهدیم که در طول 40 سال گذشته همه دولتها و همه مجلسها از دولت بزرگ به نیکی یاد نکردهاند و البته چاره را در ادغام برخی وزارتخانهها دیدهاند؛ یعنی فکر کردهاند اگر به جای مثلا 30 نفر وزیر دور میز هیئت دولت، 25 نفر بنشینند دولت کوچک میشود. درحالیکه اگر شناخت از دولت کوچک میداشتند و به این اعتقاد میرسیدند که دولت کوچک یعنی دولتی که حجم هزینه آن کم و کمتر باشد و این به آن معناست که وظایف کمتری را به عهده گرفته و بار وظایف را به مردم واگذار کند، نتیجه این تفکر و عدم شناخت با وجود ادغام وزارتخانهها، عظیمترشدن و حجیمترشدن دولت نمیشد که منجر به کسر بودجه 400 هزار میلیارد تومانی سال 99 شده است.
ب- وزارت اقتصاد: عدم معرفتشناختی وزارت اقتصاد و وزیران آن از اقتصاد باعث گمشدن وزیر در هیاهوی مالیات و گمرک و بورس و نرخ ارز و امور مشابه پولی و بانکی شده؛ یعنی شناخت وزیر اقتصاد از اقتصاد کشور به روابط پولی و بانکی خلاصه میشود و نه درخصوص زیربناهای اقتصاد. بههمیندلیل هرگز وزیر اقتصاد دلواپس سرنوشت کارخانجات تولیدی، وضعیت کشاورزی و وضعیت جهانگردی نبوده و تنها به فکر گرفتن مالیات هرچه بیشتر از کارخانجات تولیدی و شرکتها و حتی تعطیلی آنها و تحت فشار قراردادن مدیران آنها برای اخذ مالیات بوده است. اگر اقتصاد کشور چین امروز شکوفا شده، در سایه توجه به تولید و تشویق سرمایهگذاری تولیدی بوده است.
اما معرفتشناختی وزرای اقتصاد ما در حولوحوش مسائل پولی بوده که خود تابع فعالیتهای اقتصادی زیربنایی است. قابل توجه آنکه رهبر انقلاب در طول چند سال گذشته به مسئله تولید که زیربنای اقتصاد است، کاملا توجه کردهاند؛ اما ظاهرا وزیران اقتصاد مسئله تولید را به خود ربطی نداده است.
ج- ارز: از ابتدای کار، شناخت دولت از ارز بهعنوان ابزاری برای تأمین مالی دولت بوده است؛ یعنی معرفتشناختی کاملا اشتباه و محدود به حل مسائل دولت. هرگز ارزش ارز بهعنوان خون تازه اقتصاد مطرح نبوده است. ارز یعنی آنکه دولت آن را به هر طریقی حتی در بازار آزاد بفروشد تا هزینه اداره دولت را تأمین کند و بههمیندلیل حسب گزارش رئیس اسبق بانک مرکزی 350 میلیارد دلار ارز در بازار آزاد فروخته شده که طبعا خریداران آن نوعا قاچاقچیان و صادرکنندگان سرمایه به خارج بودهاند. دولتهای جمهوری اسلامی ایران از ارز بهعنوان ابزار مدیریت استفاده کردهاند و نه عامل رشد و پیشرفت کشور؛ بنابراین ملاحظه میشود که معرفتشناختی ارز از سوی دولتها وجود نداشت و اگر هم بود چشم بر هم میگذاشتند.
د- کشاورزی: معرفتشناختی دولتها از کشاورزی عبارت بود از رسیدگی به گروه دهقانان و روستاییان که در نظر آنان رعیتهای مظلوم و مفلوک بودند و بههمیندلیل افرادی مانند مرحوم رضا اصفهانی (درسخوانده حوزوی) و دکتر شیبانی (درسخوانده طب) و دیگر افراد مشابه را وزیر کشاورزی کردند. معرفت آنان به کشاورزی در همان حد بود و اگر معرفت آنان به کشاورزی بهعنوان آبادکننده کشور، تأمین غذای مردم و استقلال و سربلندی کشور از راه کشاورزی بود، به جای تلاش برای راضیکردن رعیتهای مفلوک! در جهت ارتقای شخصیت کشاورزان و ورود دانش فنی کشاورزی و آبیاری نوین میکوشیدند و چنین شد که امروز کشاورزی نابودکننده سرزمین ایران شده است. کدام وزیر کشاورزی از خشکشدن میلیونها اصله نخل در میناب و آبادان یقه پاره کرد؟ کاش فقط یک مصاحبه خشک و خالی کرده بودند. کدام وزیر کشاورزی از نشست زمینهای کشاورزی شکایت برده است. کدام وزیر کشاورزی از صید کفروبی در سواحل ایران شکایت کرده (که تشویق هم کرده است).
هـ- عدم معرفتشناختی درمورد آب که خود فاجعهای بزرگ است؛ زیرا قرآن کریم به ما که ادعای پیروی از آن را داریم، میگوید که «جعلنا من الماء کل شیء حی» و ما آب را بهمثابه یک شیء بیارزش پایانپذیر یا آلوده و زیانبار کرده یا با اسراف در حد اعلی مصرف کرده و هیچ اندیشهای درخصوص شناخت ارزش آن نداشتهایم. اگر کسی ادعای معرفت به شناخت آب را دارد و چنین میکند بیتردید لقب مجنون برازنده او خواهد بود. میبینیم که فقط دولت سیزدهم نیست که چالش معرفتشناختی در حوزه اقتصاد را دارد -که البته چنین است- ما قبول کنیم که معرفتشناختی تقریبا در همه حوزهها نداشتهایم و از جمله در تبلیغات که اگر داشتیم آن را تبلیغات نمینامیدیم.
حال به قول سهراب چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. مطالب دکتر حسین قریب باید چشمها را باز کند. دولتمردان، مجلس و همه مسئولان باید از خود سؤال کنند آیا به حوزه خود معرفتشناختی دارند؟ یا آنکه از بد حادثه به این میز و مقام پناه آوردهاند. یا آنکه به جای معرفتشناختی صاحب معرفت شهودی هستند که به تخصصهای دور از هویت علمی خود دست میزنند. میدانیم که اگر اشیا را از زوایای متفاوتی نگاه کنیم، تصاویر و به تبع آن تعاریف متفاوتی حاصل خواهد شد و معرفتشناختی نیز از زوایای مختلف بهرههای متفاوتی را ارائه خواهد کرد. چارهای نیست که این معرفتشناختی را از زاویه ارزشها نگاه کنیم؛ امری که قربانی مصالح فردی و شعاری و تصورات قدرتمدارانه و پوپولیستی ما شده و حاصل آن را که به چشم میبینیم، با پیکانی به سوی این و آن پرتاب میکنیم.