|

‌محمد فاضلی و مدیریت عشیره‌ای

محمد فاضلی فخر دانشگاه است. قرارداد او تمدید نشده و دیگر اجازه تدریس در دانشگاه را ندارد. از هنگامی که او را برای نخستین بار دیدم، همواره نظم فکری، هوش سرشار و غنای مطالعاتی‌اش، شور و شوقی در من برانگیخته است. او برای ایران دغدغه دارد، ساعت‌ها مطالعه می‌کند، خوش‌سخن، اخلاقی و دقیق است و استوار می‌نویسد. چنین استادانی، به شمار اندک‌اند. او، هم در محافل دانشگاهی و نوشته‌های تخصصی خوش می‌درخشد و هم در فضای رسانه‌ای قلم به شرافت می‌زند. متأسفانه دانشگاه از وجود چنین شخصیت ارزشمندی محروم شد. استادی دانشگاه برای او افتخار نبود، این دانشگاه بود که می‌باید به چنین فردی مباهات می‌کرد. او فخر دانشگاه بود. به راستی امثال او چرا و چگونه حذف می‌شوند؟ چه کسانی از حذف او خرسندند و بهره می‌برند؟ مدیریت‌های عشیره‌ای صرفا به شادی و سرور در عشیره خود دلخوش هستند. تنها محدودی از کسان و اطرافیان خویش را می‌بینند. شناخت مدیریت در ایران شاید بدون شناخت مناسبات قومی، قبیله‌ای و عشایری امکان‌پذیر نباشد. از این‌رو ابتدا باید پرسید اسباب قدرت قبیله‌ای، نوع سیاست‌ورزی در قبیله و عشیره چگونه است؟ چگونه می‌توان در یک قبیله و عشیره امتیاز، قدرت، نفوذ و ثروت به دست آورد؟ مناسبات عشیره‌ای مستقل از جهان است. فاصله بسیاری بین افکار عمومی عشیره و قبیله با افکار عمومی داخلی و خارجی وجود دارد. به همین دلیل است که برخی اتفاق‌ها در درون یک قبیله رخ می‌دهد که در منطق افکار عمومی و هنجارهای یک جامعه متمدن شگفت‌آور است. نخبگی و خبرگی یا سواد و دانش روز ارتباط معناداری با زندگی عشیره‌ای ندارد. اساسا سخن از زندگی اجتماعی در چنین فضایی بی‌معناست؛ چون مناسبات بسیار ساده‌تر از اینهاست. قدرت‌ورزی به غریزی‌ترین شکل ممکن رخ می‌دهد. نیازی به توسل و تمسک به روح قوانین و مقررات نیست، بلکه اعمال قدرت، مبتنی بر سازوکارهای ماقبل اجتماعی و «طبیعی» است؛ همچون داشتن فرزند پسر، زور بازو، شمار اسبان و استران و... . عشیره، زندگی اجتماعی مستقلی دارد، ارتباطش با سرزمین موقتی و آسمان لحظه‌ای و جمع خودی است. محصولات ویژه خود را دارد و خودبسنده است. با قواعد مدنی در زندگی اجتماعی شهری فاصله دارد. ارزش‌ها و هنجارهایش در محیط کوچک عشیره‌ای و باندی‌اش تعریف می‌شوند. «قواعد حقوقی»‌اش گاه چنان هستند که گسست گفتمانی حیرت‌آوری با مناسبات شهری و بین‌المللی دارند. مرحوم شهید مطهری زمانی گفته بود فتوای روستایی بوی روستا و فتوای شهری بوی شهر می‌دهد. مدیریت عشیره‌ای، بوی عشیره می‌دهد و در حصارهای تنگ باندی و جناحی محصور است. سوگمندانه باید گفت که این «سکتاریسم اجتماعی» به «سکتاریسم سیاسی-مدیریتی» تبدیل شده و روز به روز برای کشور هزینه حیثیتی می‌آفریند. روان‌شناسی مدیریت سیاسی در ایران نیازمند آن است که دریابد چگونه ویژگی‌های روانی، عشیره‌ای و قبیله‌ای در فعالیت سیاسی و نهادهای حقوقی بازتولید می‌شود و از درون آن حلقه‌های تصمیم‌گیری پدید می‌آید؛ همه چیز به ظاهر مدرن است، اما در باطن و معنا چیزی جز بازتولید غریزه و قبیله در محفل سیاست نیست.