انتظارات از وزیر خارجه
اهالی وزارت امور خارجه «حسین امیرعبداللهیان»، وزیر امور خارجه دولت سیزدهم را با چند ویژگی انسانی و اخلاقی میشناسند که بدون هیچ اغراقی، امتیاز بزرگی برای اوست. اول اینکه انسانی است خلیق. این ویژگی او در تمام ردههای کارشناسی و مدیریتی بوده و هست. ذاتا انسانی است متخلق و ربطی به امروز که در رأس دستگاه دیپلماسی قرار گرفته است، ندارد. دوم، انسانی به غایت متواضع است و به همه فارغ از اینکه در چه پست و مقامی باشند، احترام میگذارد؛ حتی اگر از نظر خط و خطوط سیاسی مخالف او باشند. سوم، از خانواده وزارت امور خارجه برخاسته؛ به قول معروف از سربازی تا ژنرالی را در میدان مشق همین وزارت طی کرده و پلههای ترقی را نه یکباره بلکه از دانشجویی در دانشکده وزارت خارجه تا کارشناس حوزه خلیج فارس، سفارت، معاون وزیر و در نهایت وزیر خارجه طی کرده است. اینکه کسی بهتر از ایشان در خانواده بود یا نبود، امری است علیحده. روشن است که انتصاب در این منصب تابعی است از جناحبندیهای سیاسی و البته نیازمند تأیید بالاترین مقامات کشور. موارد فوق از ضروریات کارگزاران نظام «اسلامی» است. دولتمردان برآمده از این نظام باید مزین به چنین صفاتی باشند. مگر نه اینکه آنان خود را پیرو علی و کارگزاران منصوب از سوی آن امام همام میدانند. در کنار این همه صفات پسندیده، جناب وزیر ضعفهایی دارد که به نظرم باید مشفقانه به ایشان گوشزد کرد؛ چراکه وزیر خارجه و دستگاه دیپلماسی تحت فرمان او، پنجره گشوده نظام به خارج است. مشی او در گفتار و کردار باید درخور نظام سیاسی و منعکسکننده تمدن چندهزارساله این مرزوبوم باشد. اولین سفر خارجی جناب امیرعبداللهیان در منصب جدید، به عراق بود. قصه پرغصه سخنرانی ایشان را از یاد نبردهایم. نمیدانم چه اصراری بود بر آن سخنرانی به زبان عربی با آن همه اغلاط فاحش که مدتها ادخال سرور برای بسیاری از معاندان را فراهم کرد. جناب وزیر این اشتباه را دو روز قبل در اجلاس امنیتی مونیخ و این بار با سخنرانی به زبان انگلیسی تکرار کرد. ارزیابی سطح زبان جناب وزیر در زبان عربی یا انگلیسی بر عهده این قلم نیست. به فرض پذیرش تسلط کامل ایشان، عرف در دیپلماسی مذاکره به زبان ملی است؛ هرچند وزیر یا مدیران ارشد به زبان خارجی مسلط باشند. فکر نمیکنم کسی دیده باشد که وزرای خارجه آلمان و فرانسه، دو قدرت بزرگ اقتصادی و سیاسی اروپا، در مجامع بینالمللی تاکنون غیر از زبان مادری ایراد نطق کرده باشند. البته گپهای غیررسمی مقامات کشورها نوعا به یکی از زبانهای بینالمللی صورت میگیرد. اجازه دهید برای جلوگیری از هرگونه برداشت ناصواب از این مدعا، از اندوختههای قریب به چهار دهه در دستگاه دیپلماسی مدد بگیرم تا اینکه سخنی گزاف بر زبان و قلم نرانم. در ملاقاتهای متعددی در سطح سران کشور با مقامات خارجی حضور داشتم که به یک مورد اشاره میکنم. رهبر معظم انقلاب در زمان ریاستجمهوری سفری به لیبی داشتند؛ در ملاقات با معمر قذافی که نگارنده در آن حضور داشت، قذافی خطاب به آیتالله خامنهای گفت: «من برخی اوقات خطبههای عربی شما در نماز جمعه را گوش میکنم. اجازه دهید بگویم شما از بسیاری از رهبران جهان عرب بهتر به این زبان تسلط دارید». ملاقاتی را به یاد ندارم که رهبری با سران و مقامات جهان عرب با زبانی که به گفته قذافی مسلطتر از آنهاست، به زبانی غیر از زبان ملی کشور صحبت کرده باشند. طرفه آنکه شاهد بودم ایشان برخی اوقات به مترجم درباره اشتباه در ترجمه تذکر میداد.
زندهیاد دکتر حسن حبیبی از معدود دولتمردان مسلط به زبان فرانسه بود. رشته تحصیلی او «حقوق» بود و بر کسی پوشیده نیست که پیشنیاز تحصیل در این رشته و اخذ دکتری از دانشگاه سوربن فرانسه، چه میزان از تسلط بر این زبان است. به یاد ندارم حتی در یک مورد، چه در دوره تصدی وزارت و چه معاوناولی، با یک مقام کشورهای عضو فرانکفون به زبان فرانسه صحبت کرده باشد. اصرار عجیبی بر انجام مذاکره به زبان شیرین فارسی داشت. از نظر دستورالعملهای سازمان اداری کشور، مهندس میرحسین موسوی در زمان تصدی نخستوزیری بخشنامهای را صادر کرد. این بخشنامه، مسئولان کشور در همه ردهها را ملزم میکند در ملاقات با مقامات خارجی به زبان فارسی صحبت کنند. تا جایی که اطلاع دارم، پس از ایشان و در دورههای مختلف رؤسای جمهور بخشنامهای که ناسخ آن باشد، صادر نشده است. اینکه فلان وزیر آن را رعایت کرد یا نه، موضوعی است شایان بحث. مشکل دیگر جناب وزیر، توجهنداشتن به شئونات دولتمردی و رعایت پروتکلهای پذیرفتهشده بینالمللی است. به دو مورد اشاره میکنم. در سفر پیشگفته به عراق، امیرعبداللهیان در مراسم عکسگرفتن در جایی ایستاد که جایگاه تعیینشده برای او نبود؛ این یعنی نقض فاحش پروتکل و بلکه توهین به دولت میزبان.
فرقی نمیکند که این اقدام سهوا صورت گرفته یا عمدا؛ ظن قوی بر گمانه دوم است. دلیل آن نیز پاسخ به پرسشی درباره حواشی ایجادشده در مورد عکس یادگاری شرکتکنندگان در نشست منطقهای حمایت از عراق است که گفت: «من در جایی ایستادم که جایگاه واقعی جمهوری اسلامی ایران است». وزیر خارجه چند روز قبل در مصاحبه با فایننشالتایمز به سؤال خبرنگار که پرسیده بود آیا با آمریکا مستقیم مذاکره خواهید کرد، چنین پاسخ داد: «آمریکاییها پیامهای زیادی را به ما میدهند برای اینکه با ما مستقیما گفتوگو کنند. آخرین پاسخ ما به آمریکاییها و واسطههایی که آمده بودند، این بود که هرگونه گفتوگو، تماس و مذاکره با آمریکا برای دولت من هزینه بسیار سنگینی خواهد داشت». «دولت من» در این عبارت به چه معناست؟ مگر نه این است که وزیر خارجه نماینده نظام و حاکمیت است و نه دولت مستقر؟ ضمن اینکه اولا، تصمیم به مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکا در هیچ دولتی بر عهده رئیسجمهور یا وزیر خارجه نبوده و نیست. ثانیا، کار وزیر خارجه مذاکره است. دکتر ولایتی همواره میگفت هرکسی در نظام کاری بر عهده دارد و کار ما در وزارت خارجه «مذاکره» برای تأمین منافع کشور است. وزارت خارجه و وزیر آن در همه کشورها به شمول ایران نقش «دیدهبان» نظام را بر عهده دارند. اگر توافق منوط به «مذاکره» با کشوری است که بند تحریمها را در دست دارد، چه اشکالی دارد که ایشان در نهایت شجاعت «نظر کارشناسی» خود و دستگاه تحت امرش را به مسئولان نظام گزارش کند. شأن وزیر خارجه سخنگفتن در سطح سرمقاله یک روزنامه که بیتوجه به مشکلات مردم و مطالبه آنها شعارهای پرطمطراق سر میدهد، نیست. وزیر خارجهای که نگران نشستن غبار اتهام بر دامن «رئیس» خود باشد، زبانش در بیان واقعیات الکن است . سیاستمدارانی در تاریخ و حافظه ملت ماندگارند که در شرایط دشوار و گذرگاههای صعب، آستین همت بالا زده و مصالح کشور را به مصلحتاندیشی آینده سیاسی خود ترجیح دادهاند.