|

منافع ملی یا دوستی و دشمنی در روابط بین‌الملل

همیشه گفته می‌شود در روابط سیاسی بین‌المللی دوستی معنی ندارد و این منافع ملی است که معیار تصمیمات و اقدامات سیاسی است. اما این سخن نیز مانند همه مقولات سیاسی امری نسبی است. اگر دوستی معنی ندارد آیا به این معناست که دشمنی معنی دارد؟

همیشه گفته می‌شود در روابط سیاسی بین‌المللی دوستی معنی ندارد و این منافع ملی است که معیار تصمیمات و اقدامات سیاسی است. اما این سخن نیز مانند همه مقولات سیاسی امری نسبی است. اگر دوستی معنی ندارد آیا به این معناست که دشمنی معنی دارد؟ تازه معنی دوستی و دشمنی چیست؟ روابط سیاسی که در خلأ وجود ندارد؛ معیارهای آن بستگی به مصادیق داخلی و خارجی دارد. شاید مثال عینی تاریخی به درک این موضوع کمک کند. اگر تاریخ معاصر ایران را از تحولات منجر به جنبش مشروطه و وقایع پس‌ از ‌آن در نظر بگیریم، می‌توانیم مانند صحنه شطرنج مهره‌های سفید ایران را در مقابل مهره‌های سیاه خارجی ببینیم و بازی‌ها را ارزیابی کنیم. مشروطه، پایان‌بخش استبداد یعنی سلطه شاه بر جان و مال مردم و خواهان عدالت و عدالتخانه و تبدیل رعیت به شهروند بود. رسیدن به این اهداف مستلزم قانون‌مداری و فراهم‌آوردن زمینه برای تحول فرهنگی و اجتماعی برای رسیدن به هدف یعنی نیل به آزادی و دموکراسی بود. از همان آغاز مشروطه توهماتی درباره «آزادی» و «دموکراسی» در میان روشنفکران آرمان‌خواه (با آرمان‌های متفاوت و گاه متناقض) و خان‌ها و صاحبان نفوذ محلی و منطقه‌ای و عشایر وجود داشت که هر‌یک خواهان بهره‌مندی هرچه بیشتر از «آزادی» به معنی رفتار دلخواهانه خود بودند. این توهمات که در آن جامعه روستایی و بی‌سواد پدید آمده بود، با اختلاف دیدگاه‌ها و عملکردهای نخبگان و صاحبان نفوذ به هرج‌ومرجی ویرانگر انجامید که اگر نبود وقوع انقلاب سرخ روسیه و شکست عثمانی در جنگ اول جهانی که موجب اختلالی در دخالت‌های سلطه‌طلبانه این همسایگان آزمند شد، ایرانی باقی نمی‌ماند که اکنون به اهمیت دوستی یا دشمنی با آن در عرصه بین‌المللی بیندیشیم. اتفاقا همین دوران که عرصه چینش مهره‌ها را در صحنه شطرنج سیاسی ایران در هم ریخت برای ارزیابی تصمیم‌گیری سیاسی مناسب است.
1- ایران در جنگ جهانی اول با صلاحدید سیاست‌مداران خود که اکنون در دوران مشروطه دخالت بیشتر در تصمیم‌گیری سیاسی داشتند، سیاست بی‌طرفی در جنگ را اتخاذ می‌کند. بریتانیا که بزرگ‌ترین پالایشگاه جهان را در آبادان برپا کرده و نیروی دریایی آن کشور و نیازهای دیگر نظامی و غیرنظامی متکی به است‌ و بدون توجه به بی‌طرفی ایران، خواهان حضور بیشتر در منطقه برای حفاظت از سرمایه‌گذاری و منافع استراتژیک خود است، دیگر به حضور قبلی در قالب قرارداد محرمانه 1907 با روسیه مبنی بر تقسیم ایران به سه بخش و بهره‌مندی از قرارداد با خوانین محلی برای پایش شبکه خطوط لوله انتقال نفت در بخش جنوبی نیز اکتفا نکرده و با قرارداد محرمانه 1915 با روسیه، ایران را به دو منطقه نفوذی شمال و جنوب تقسیم کرده‌اند و روسیه نیز بدون توجه به بی‌طرفی ایران نواحی شمالی کشور را عملا در اشغال خود دارد و نفوذ خود را مستقیما و نیز توسط نیروهای قزاق ایران با افسران روس اعمال می‌کند. دولت عثمانی نیز به بهره‌مندی از حمایت گروهی از رجال ایرانی که به دلیل برادری اسلامی خواهان پیوستن ایران به اتحاد محور آلمان و عثمانی بودند، خصوصا با توجه به تبلیغاتی که درباره اسلام‌آوردن قیصر ویلهم دوم انجام شده بود، دولتی موازی در کرمانشاه تشکیل داده و دروازه‌ها را به روی عساکر عثمانی گشوده است. عثمانی‌ها در تعقیب ارامنه و آسوریان فراری از کشتار و نیز برای ایجاد مزاحمت برای متفقین در دستیابی به نفت پالایشگاه آبادان وارد ایران شده و با سالدات‌های روس و سربازان هندی ارتش بریتانیا نیز درگیر بودند. آلمانی‌ها نیز با اعزام واسموس جاسوس مشهور به ‌عنوان کنسول به بوشهر و تحریک عشایر محلی علیه انگلیسی‌ها در‌صدد ایجاد مزاحمت برای آنان در تأمین سوخت ماشین جنگی آن کشور از آبادان بودند. هنوز جنگ اول جهانی به پایان نرسیده بود که دولت بلشویکی جانشین روسیه این ‌بار درصدد سلطه و توسعه همراه با بار ایدئولوژیک خود برآمد و دولت «جمهوری شوروی سوسیالیستی» را در گیلان تشکیل دادند. در مازندران گروهی دیگر، در کردستان و آذربایجان گروهی دیگر، گروهی در خراسان و گروهی در بلوچستان و کاشان‌ و در میان عشایر گروه‌های دیگر. با این تجربه،‌ با اثبات عملی شکست سیاست بی‌طرفی، تعیین دوست و دشمن برای یک دولت مرکزی بر چه مبنایی می‌توانست باشد که بتواند اهداف اصلی یک دولت، یعنی حفظ استقلال و آسایش و رفاه شهروندانش را در حداکثر امکان تأمین کند؟ اگر از دیدگاه جانبدارانه نسبت به آرمان مارکسیستی نگریسته شود‌ که برخی می‌نگریستند، از نفوذ شوروی حمایت می‌شود. 

از دیدگاه اخوت اسلامی به اتحاد با عثمانی می‌نگرند‌ که گروهی نگریستند‌ که اولا باید به یاد آورد که خصومت عثمانی با ایران شیعه، از خصومتش با کشورهای غیراسلامی نیز بیشتر بوده است. ثانیا باید به یاد آورد که اتحاد با طرف بازنده، شریک‌شدن در زیان شکست در راه منافع دیگری است؛ بدون ‌آنکه امکان بهره‌مندی در اهداف آنان وجود داشته باشد! و چنان‌که دیدیم عساکر عثمانی پس از ورود به ایران کاری کردند که مردم به سالدات‌های روس پناه بردند. ثالثا با آن زمینه تاریخی چگونه می‌شد به روابط نزدیک با آخرین گزینه موجود در کشور یعنی بریتانیا اعتماد کرد؟ البته بریتانیا در آن زمان در مواردی با ایرانی که مشارکت ایدئولوژیک جذب در شوروی را نمی‌پذیرفت، برخی منافع موازی داشت: دولت ایران به‌تدریج از منافع فزاینده 16‌درصدی صنعت نفت به‌علاوه اشتغال گروهی از کارگران و کارکنان سطوح پایین در آن صنعت برخوردار شده بود‌ و در نتیجه اقدامات چریکی ضد‌انگلیسی عشایر جنوب را که با همکاری عوامل آلمان درصدد تخریب نفت‌رسانی به پالایشگاه آبادان بودند، نمی‌توانست تحمل کند. ثانیا در مرحله بعد یعنی برای مقابله با دخالت نظامی شوروی درایران، منافع بریتانیا اقتضا می‌کرد در تجهیز یک ارتش ملی در ایران و برقراری ثبات سیاسی به خاطر حفاظت از منافع استراتژیک مشترک همکاری کند. چنین دیدگاهی منجر به قرارداد 1919 وثوق‌الدوله شد. منتها تنظیم این قرارداد نگرانی از کاهش استقلال کشور را نزد نخبگان و احساس بیزاری از انگلیس را در افکار عمومی برانگیخت و ناکام ماند. بعد از کودتای سوم اسفند 1299 ثبات امنیتی برقرار شد‌، اما بریتانیا در همان زمان هم ترجیح داد رقیبی برای دولت مرکزی در مناطق نفتی بتراشد و با شیخ خزعل قراردادی منعقد کرد که موجب دخالت مستقیم نخست‌وزیر وقت در عملیات نظامی و دستگیری شیخ خزعل شد. از آن پس سیاست داخلی بر مبنای توسعه مدرنیسم به‌اصطلاح آمرانه و جلوگیری از توسعه روسیه بلشویک هرچه بود در سیاست خارجی سعی در برقراری روابطی «دوستانه» با رقبای شوروی داشت. به عبارت دیگر شاید سیاستی را که خصمانه نباشد، بتوان دوستانه نامید!

2- اما در سیاست خارجی همه‌ چیز در اختیار دولت نیست. جنگ دوم جهانی پیش آمد. ایران با تصور حفظ منافع ملی سیاست بی‌طرفانه‌ای اتخاذ کرد و کوشید با همه کشورهای درگیر در جنگ نیز روابط غیرخصمانه یا دوستانه را حفظ کند. اما روابط ایران و آلمان دوستانه‌تر تلقی می‌‌شد و نوعی بی‌طرفی جانبدارانه در پیش گرفتند که پس از ورود روسیه به جنگ این بی‌طرفی نیاز متفقین به بهره‌مندی از مسیر تدارکاتی استراتژیک از ایران را برآورده نمی‌کرد و ایران به بهانه همکاری با آلمان از سوی متفقین اشغال شد. در آن وضعیت خطیر دولت فروغی با پیوستن به متفقین توانست با انعقاد قراردادی سه‌جانبه اشغال‌کنندگان را به هم‌پیمانان خود تبدیل و به خروج از ایران در پایان جنگ متعهد کند.

3- وقتی دولت شوروی از ایفای تعهد خودداری کرد، بار دیگر دولت ایران را به جست‌وجوی راهی برای جلب حمایت بین‌المللی واداشت و دولت ایران با حمایت ترومن، رئیس‌جمهور آمریکا و ظرافت دیپلماتیک قوام‌السلطنه نخست‌وزیر، توانست آن مرحله را پشت‌ سر بگذارد. 

اما تا زمانی که دولت شوروی برقرار بود، تلاش آن کشور برای سلطه‌جویی ایدئولوژیک از راه رسوخ در نیروهای مسلح و در جوامع مدنی ایران ادامه داشت. در آن شرایط ترجیح موضع‌گیری افراد بستگی به این داشت که دیدگاه ایدئولوژیک مارکسیستی و جذب در شوروی را بپسندند یا در‌صدد دفاع در مقابل آن باشند یا باز‌ هم با توجه به همه تجربیات پیشین خواهان حفظ بی‌طرفی باشند. اتخاذ هرگونه تصمیمی در این باب در ایران آن زمان، فارغ از دیدگاه منافع ملی، جناح‌ها را به دوست و دشمن و خادم و خائن تبدیل می‌کرد. تصور می‌رود این دیدگاه در گزینش دوست و دشمن در عرصه بین‌المللی، با توجه به میزان اولویت قائل‌شدن به دیدگاه‌های ایدئولوژیک، هنوز هم نزد برخی محافل طرفدارانی دارد. البته اضمحلال نظام کمونیستی شوروی‌ و دگردیسی کامل آن نظام در چین و نیز مقایسه عینی در عرصه بین‌المللی میان کره‌شمالی وفادار به کمونیسم با کره‌جنوبی پیرو شیوه‌های آزادمنشانه پارلمانی، با توجه به اینکه نقطه حرکت آغازین و تاریخی مشترکی هم دشته‌اند، یا مقایسه میان وضعیت ممتاز ونزوئلا در دوران آزادی پارلمانی با فلاکت پس از گرایش به کمونیسم، همچنین مقایسه اوضاع اقتصادی و اجتماعی مستعمرات اروپایی شوروی در پیش و پس از رهایی از شوروی، از اهمیت و اعتبار آن ایدئولوژی که دیگر از حمایت مالی و بین‌المللی برادر بزرگ‌تری نیز برخوردار نیست، بسیار کاسته است. اما این امر به معنای تک‌قطبی‌شدن جهان و از‌میان‌رفتن اولویت‌های دیپلماتیک و همکاری در عرصه بین‌المللی نیست. توسعه تمدن، شعارهای برابری، برادری، آزادی و حقوق‌بشری‌ به‌ منزله رفع خطر جنگ و کشتار از جامعه بشری نیست. در چنین شرایطی بی‌طرفی می‌تواند ضامن منافع ملی یا زیان‌بخش باشد! در صورت احساس نیاز به جانبداری نسبی در بحران‌های بین‌المللی نیز همواره باید برای منافع ملی اولویت مطلق قائل بود و وارد درگیری‌های متقابل دیگران و قربانی ستیزهای آنها نشد‌ و از پیوستن به طرف بازنده و شرط‌بندی روی اسب پاشکسته خودداری کرد. سیاست‌گذاری بر پایه منافع ملی نباید بر پایه قالب‌های از پیش تعیین‌شده باشد. هر زمان مقتضیات خود و هر نسلی قضاوت و حقوق خودش را دارد. تصمیم‌گیری سیاسی بر پایه رعایت منافع ملی، در زمانی که مراحل تحول فرهنگی و سواد عمومی به سزاواری آزادی و دموکراسی رسیده باشد، بستگی به نظر دولت و نمایندگان مردم در هر زمان دارد. در قضاوت‌های تاریخی نیز باید این اصل یعنی رعایت یا عدم رعایت منافع ملی در آن دوره تاریخی ملاک قرار گیرد. منافعی که با توجه به امکانات و توانمندی دولت در سیاست‌گذاری بر حقوق ملی نیز اولویت دارد.