گفتوگو و آیین درویشی
در این روزهایی که از هر سو اخبار تلخ میرسد، بعضی خبرها هم هست که خوشحالمان میکند، یکی از آن خبرها همین آزادشدن «حسین رونقی» و عده دیگری از بازداشتیهای این روزها است که به نظر میرسد ادامه خواهد داشت.
در این روزهایی که از هر سو اخبار تلخ میرسد، بعضی خبرها هم هست که خوشحالمان میکند، یکی از آن خبرها همین آزادشدن «حسین رونقی» و عده دیگری از بازداشتیهای این روزها است که به نظر میرسد ادامه خواهد داشت. اینها خبرها و نشانههای خوبی است که باید دستان هرکس را که باعث کاستن از رنج مردم میشود، به گرمی فشرد و از آن استقبال کرد و با حمایت از کسانی که باعث آن شدهاند، به پیشواز ادامه آن رفت؛ اما چگونه این اتفاق، یعنی آزادی جمعی از بازداشتیها ممکن شده است؟ مدتی پیش ریاست محترم قوه قضائیه، جناب آقای اژهای، از منتقدان و معترضان دعوت به گفتوگو کرد. این دعوت با واکنشهای متفاوتی روبهرو شد؛ ولی برای خود من جالب بود که حتی بعضی از مخالفان قسمخورده جمهوری اسلامی که سابقه چهار دهه مخالفت علنی و تمامقد با حکومت را دارند و این مخالفت را همیشه ابراز کرده و حتی بعد از خروج از کشور هم بر آن پای فشرده و اصرار دارند، مانند جناب «جواد خادم» که وزیر کابینه شاپور بختیار بوده، نیز از آن استقبال کردهاند. چراکه گفتوگو را تنها چاره گذار از بحرانهای کشور میدانند. به گمان من این نشانه مهمی است، اینکه بتوانی حتی بر هویت خود فائق بیایی و آینده کشور را مهمتر از خواستهای خود ببینی و آبروی خود را گرو آنچه ممکن است برای خودت هم ناخوشایند باشد، بگذاری و بگویی باید از گفتوگو استقبال کرد. آنچه این روزها در کشور میگذرد تلخ است، اما بعضی در همین ایام آبروی خود را گرو گذاشتهاند؛ آبرویی که ممکن است به حداقل رسیده باشد، ولی باز هم بعضی همان را هم که مانده، خرج مردم میکنند. اینکه عدهای در داخل از پیشنهاد گفتوگوی رئیس قوه قضائیه استقبال کرده و به دیدن او رفتند تا در این دوره خشم از دو سو، بتوانند راهی به سوی خیر و صلاح باز کنند، ارزشمند است و همین آزادشدن بازداشتیها که این روزها خبرش میرسد، از همین نتایج ارزشمند است. دراینمیان تندروهای هر دو سو به تحقیر آنچه انجام شده است، مشغولاند. یکی میگوید نباید گفتوگو کرد و یکی میگوید نباید آزاد کرد؛ اما وقتی یکی مثل «بهزاد نبوی» با همه توهین و تحقیرهایی که از دو سو دیده و همچنان میبیند، به همراه موافقان خود پای به میان میگذارد و به دیدار جناب اژهای میرود و از این دیدار و گفتوگو، آزادی بازداشتیها حاصل میشود، منصفانه کدام است؟ اینکه تلاش بهزاد نبوی و همراهانش را ارج نهیم و قدر بشناسیم یا همچنان بر او بتازیم؟ این را که قوه قضائیه با وجود فشار تندروهایی که به کمتر از اعدام بازداشتیها رضایت نمیدهند، شروع به آزادسازی دستگیرشدگان کرده بهعنوان یک حرکت درست تأیید کنیم یا اینکه با تندروها همراه شویم و بعد از این عمل قوه قضائیه، همچنان بر طبل گفتوگونکردن بکوبیم؟ شایدتندترین رفتار با یک انسان شرافتمند در این 50 سال، رفتاری بوده که ما، همه ما، با مهندس بازرگان داشتیم. همه ما او را انسانی وابسته، منفعل، غیرانقلابی، ترسو و با بسیار خصلتهای نکوهیده دیگر میدانستیم و چه فحشها و ناسزاها که به او در زمانه خودش در نشریات ندادیم. همه و بهخصوص روشنفکرانی که امروز بر صدر مینشانیم و قدر میگذاریم، در آن روزهای ابتدای انقلاب از هیچ توهین و تهمتی به او دریغ نکردند؛ هم مذهبیها و هم غیرمذهبیها. او که با شروع اعدامهای ابتدای انقلاب و از همان اولین اعدام در مقابل آن ایستاد و چه بسیار فحش خورد، متهم شد به غربگرایی، لیبرالمنشی، وابستگی، ترسویی و غیرانقلابیبودن. روزنامههای آن روز را ورق بزنید، حتی یک نشریه را نمیبینید که از او دفاع کرده باشد. تنهای تنها بود و باز از آرمان دموکراسی و آزادی دفاع میکرد و آزادی و دموکراسی را در پرهیز از خشونت میدید. نه اینکه فقط دولت خشونت نکند، بلکه همه خشونت نکنند. و حاصل چه شد؟ همه بر او شوریدند. همه از اعدامها حمایت کردند. همه در خیابان فریاد میزدند «اعدام کن اعدام کن». روزی که سفارت آمریکا تسخیر شد، تنها کسی بود که با آن مخالفت کرد و حتی اعضای کابینهاش هم از این موضع او حمایت نکردند. صفحات مطبوعات آن روزها را ببینید. شاملو و کانون نویسندگان هم از اشغال سفارت دفاع کردند، آن وقت امروز همه مخالف اشغال سفارت شدهاند. دموکراسی از دل گفتوگو بیرون میآید، هیچوقت کینه و عداوت به دموکراسی و آزادی منتهی نمیشود. کینه یک کلید نیست که با آن در خانه را باز کنی و وقتی به داخل خانه رفتی، درون جیب بگذاری و تمام شود. وقتی با کلید کینه یک در را باز کردی، دیگر شاهکلیدت میشود و میخواهی درهای دیگر را هم با آن باز کنی و امکان ندارد که دیگر آن را به درون جیب برگردانی. تجربه ما همین است. تکرارش نکنیم. امروز آیین درویشی در گفتوگو است.