برنامه هفتم و مشکلات محیطزیستی ما
از بچگی در گوشمان میخواندند: دگران کاشتند و ما خوردیم... ما بکاریم، دگران بخورند! امروز انگار این کلمات حکیمانه گذشتگان از یادمان رفته است!؟ و از همین روست که شاید بهتر باشد در برنامه هفتم که در دست تدوین و تصویب در مجلس است، تجدیدنظرهایی صورت گیرد زیرا در بین مردم و متخصصان حرف آن زده میشود و دولت نیز از نقد این برنامه ظاهرا استقبال کرده است.
از بچگی در گوشمان میخواندند: دگران کاشتند و ما خوردیم... ما بکاریم، دگران بخورند! امروز انگار این کلمات حکیمانه گذشتگان از یادمان رفته است!؟ و از همین روست که شاید بهتر باشد در برنامه هفتم که در دست تدوین و تصویب در مجلس است، تجدیدنظرهایی صورت گیرد زیرا در بین مردم و متخصصان حرف آن زده میشود و دولت نیز از نقد این برنامه ظاهرا استقبال کرده است. در هفته گذشته همه نکاتی را مطرح کردهاند در زمینههای مختلف، که به نظر میرسد محیط زیست مهمترین و پاشنه آشیل این برنامه باشد. مسعود امیرزاده از فعالان محیط زیست مینویسد: «آنکه برنامه هفتم توسعه را بدون رویکرد حفظ محیط زیست و بنیه حیات برای نسلهای آتی نگارش میکند، مگر جز این میگوید که حال بیمار بدتر از آن است که خرج دارو و درمانش دهید، بروید برای تقسیم میراث مهیا شوید». البته که حفظ محیط زیست نمیتواند پایه تمام این اقدامات و برنامههای توسعهای قرار نگیرد. جای دیگر دکتر هادی کیادلیری میگوید: «چطور سازمان جنگلها علیرغم نظر اکثر کارشناسان و منابع علمی، برداشت درختان شکسته و افتاده و... را پیشنهاد کرده است؟ درحالیکه این درختان نیز جزئی از اکوسیستم بوده و تعیین تکلیف آنها نیز باید در طرحهای جایگزین اتفاق بیفتد». در اخبار غمانگیز رسانهها هر روز با مواردی جدید از خشکشدن رودخانهها، تالابها، دریاچهها، چاههای عمیق، سدها، باغها و جنگلها، نشست زمین و ترکبرداشتن سینه صحرا و بیابان روبهرو میشویم و اینها همه نشانههای حیات این آب و خاکاند که اگر به همین سادگی محو و نابود شوند، دیگر چیزی باقی نخواهد ماند که زندگی ما و نسلهای آیندهمان را پایدار کند. خبر مهاجرتها تنها به رفتن بچههایمان به خارج از کشور مربوط نمیشود. یقین دارم که مهاجرتهای داخلی ناشی از تنگناهای محیطزیستی از مهاجرتهای جوانان وخیمتر و بس دردناکتر است. آن سیستانی بیمایه که با خانوادهاش از خشکسالی و گرد و خاک به گرگان میگریزد و آن اصفهانی و اهوازی مایهدار که مدتی است فکر خرید خانه و ویلا در گیلان و مازندران را عملی کرده است و دارد کاشانه خود را ترک میکند. البته مسائل محیطزیستی تخصصیاند ولی همه خوشبختانه به اهمیت و اولویت آن واقفیم. به خاطر دارم زمان دانشجویی ما در سالهای قبل از انقلاب، قراردادی از سوی دولت با شرکت ستیران فرانسه امضا شد برای مطالعات «سند آمایش سرزمین» که نوعی توسعه متوازن ایرانزمین را ترسیم میکرد. من هم با وجود سن کم برایشان ترجمههایی میکردم... و با طرح آشنا شدم.
نمیدانم چرا آن سند بعد از تدوین و تصویب، پایه و اساس توسعه کشورمان قرار نگرفت؟ البته بعدها اصلاحاتی بر آن اعمال شد و صحبتش بود، اما نه بهطور جدی. نکتهای که این طرح به درستی به آن توجه کرده بود، این بود که ایران کشوری خشک است و در فلات مرکزی به منابع آب پایدار دسترسی ندارد. همچنین با این فرض و با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران و داشتن ذخایر عظیم نفت و گاز در جنوب ایران، جمعیت ایران در این طرح در افق یعنی در سال 1378 کلا 50 میلیون نفر پیشبینی شده بود و قرار بود از این جمعیت 25 میلیون آن در سواحل شمالی خلیج فارس (سواحل مکران) مستقر شوند. برای همین هم بود که به بندرعباس اهمیت داده شد. در این طرح گفته شده بود دلیل این استقرار اولا موقعیت ترانزیتی مرزهای آبی ایران در خلیج فارس و ثانیا دسترسی به آب فراوان و پایدار اقیانوس هند بهخصوص برای سیستم سرمایشی صنایع است که چنین آبی در داخل سرزمین ایران برای صنایع آببَر وجود ندارد و خیلی نکات دیگر که جای بسط آن اینجا نیست. متأسفانه شاهد تأسیس صنایع اصلی فولاد و... در استانهای کمآب اصفهان و یزد بودیم. در حال حاضر جمعیت کل مناطق ساحلی خلیج فارس به دو میلیون نفر هم نمیرسد.
اکنون نیز اگر به جای پرستاری و مراقبت -آنهم طبق موازین و روشهای علمی و آزمودهشده- بخواهیم به روی خود نیاوریم و عقبگرد کنیم و به استراتژیهای پایه توسعه پایدار عمل نکنیم، همه چیز بر باد میرود. ما طبیعت خشک، ظریف و شکنندهای داریم که خیلی سریع نابود میشود. چند سال خشکسالی و بستن آب زایندهرود در میانه فلات چه ساده نشانمان داد که فرونشست و خشکشدن باتلاق گاوخونی و دیگر تالابها چه زود از راه میرسد. متأسفانه باید قبول کنیم که آبوهوا و خاک سالم برایمان از هر صنعتی حیاتیتر است. باید بیاموزیم که نگاه هولیستیک و کلنگر به پدیده هستی واجب است. زندگی بدون این نگاه پایدار و عمیق هر روز موقتیتر خواهد بود. وقتی برنامه هفتم توسعه پروژههایش را فهرست میکند و به آنها بودجه اختصاص میدهد، مگر میشود لزوم ارزیابی محیطزیستی را از آن حذف کرد؟ منتقدان میگویند: اثرات زیستمحیطی هر پروژه اگر درست ارزیابی و سپس توصیههای مربوطه اگر درست رعایت نشوند، ممکن است هزار مشکل پیش بیاید؛ همانطور که در مورد شورشدن آب کارون در برخورد با معادن نمک پیش آمد و هزاران هکتار نخلستان خشک و نابود شد. سازمان محیط زیست باید توانایی این نظارت و کنترل را بر همه امور توسعهای داشته باشد؛ همانطور که سایر وزارتخانهها، مثلا راه و شهرسازی یا صنعت و معدن باید روی پروژههای توسعه شهری یا توسعه صنایع ارزیابی علمی و نظر نافذ محیطزیستی داشته باشند و حتی اگر سازمان محیط زیست کوتاه آمد، آنها قبول نکنند.
ما این سالها به خاطر تحریمها نتوانستهایم همپای بقیه دنیا علم و تکنولوژی خود را ارتقا دهیم، لذا در وضعیت آلودهتر و عقبماندهتر و فقیرانهتری قرار گرفتهایم. اما یک ضرورتهایی هست که نمیتوان نادیده گرفت؛ مثلا باید حتما اجرای طرح تعادلبخشی سفرههای زیرزمینی مدنظر قرار بگیرد و چاههای غیرمجاز پلمب شوند. باید تلاش کنیم تمام فاضلابهای شهری و صنعتی بعد از تصفیه وارد سفرههای آب زیرزمینی شوند تا به طرح تعادلبخشی سفرهها کمک کنند. حداقل خوب است با این برنامه هفتم، در سالم نگهداشتن محیط زندگیمان گامهایی به جلو برداریم. شاید بهجای تدوین ضوابط جدید محیطزیستی در برنامه توسعه هفتم، «بهتر باشد به ضوابط سختگیرانهای گردن نهیم که پیش از این در دستورالعملهای گذشته وجود داشتهاند». از سوی دیگر «تغییرات اقلیمی و کاهش باران از یک سو و دستاندازی به سرشاخههای آبی کشور از سوی دیگر از طرف همسایگان، باید توجه ما را به دنبالکردن کنوانسیونها و توافقات آبی قدیم جلب کند تا برای تأمین آب مورد نیاز چه در امر کشاورزی و چه امر صنعت و شرب با احاطه و آیندهنگری در بخش بلندپروازیهای کشاورزی و انتقال آب برنامه بریزیم». پیشنهادها در حوزه محیط زیست زیادند، اما آیا اعمال آنها در برنامه اعلانشده تناقض نخواهد آفرید؟
در یادداشت هفته آینده سعی خواهم کرد به برنامه هفتم از نقطه نظر حوزه تخصصیام، یعنی شهر و شهرسازی و اقتصاد گردشگری بپردازم.