|

معیشت را به توسعه گره بزنیم

‌مرحوم نیازمند، بنیان‌گذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع و از تکنوکرات‌های برجسته دهه 40، معروف به دهه طلایی اقتصاد ایران، در خاطرات خود از شبی در فرودگاه مهرآباد یاد می‌کند که منتظر آمدن مادرش از مکه است و به سبب ازدحام جمعیت و «مستقبلینی که از سر هم بالا می‌رفتند و پیرها زیر دست‌وپا می‌ماندند و چمدان مسافرین با یک کامیون کمپرسی آورده می‌شد و مانند ماسه در وسط ساختمان خالی می‌شد» پیرمرد ویلچری که سیلندر اکسیژن به او وصل بوده، دچار حمله قلبی می‌شود و به سبب نبود پزشک و رئیس فرودگاه در محل کار خود، فوت می‌کند: «آمبولانس آوردند و او را بردند».

‌مرحوم نیازمند، بنیان‌گذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع و از تکنوکرات‌های برجسته دهه 40، معروف به دهه طلایی اقتصاد ایران، در خاطرات خود از شبی در فرودگاه مهرآباد یاد می‌کند که منتظر آمدن مادرش از مکه است و به سبب ازدحام جمعیت و «مستقبلینی که از سر هم بالا می‌رفتند و پیرها زیر دست‌وپا می‌ماندند و چمدان مسافرین با یک کامیون کمپرسی آورده می‌شد و مانند ماسه در وسط ساختمان خالی می‌شد» پیرمرد ویلچری که سیلندر اکسیژن به او وصل بوده، دچار حمله قلبی می‌شود و به سبب نبود پزشک و رئیس فرودگاه در محل کار خود، فوت می‌کند: «آمبولانس آوردند و او را بردند». او گزارش این واقعه را با عصبانیت و به‌ طور محرمانه به نخست‌وزیر وقت (هویدا) می‌دهد و او نیز بدون اطلاع قبلی با فریدون مهدوی، وزیر بازرگانی (که به بولدوزر دولت شهرت داشت) به فرودگاه می‌رود و... نتیجه آنکه در کمتر از سه سال در کنار همان‌جا فرودگاه آبرومندی ساخته می‌شود که هم «وسعت کافی داشته و چمدان‌های مردم با غلتک آورده می‌شد و هم چرخ دستی و نوار غلتان و... نیز به میزان و کیفیت مناسب وجود داشته است»؛ اما این دوره طلایی متأسفانه با سرازیرشدن درآمدهای نفتی و سیاست‌های غلط اقتصادی و توهم شاهانه در بی‌نیازی از نخبگان و تکنوکرات‌های برجسته و مشارکت مردم و نهادهای مدنی و استقرار نظام تک‌حزبی (حزب رستاخیز) از هم پاشید و به هدر رفت. مرحوم رستم قاسمی، وزیر راه و شهرسازی، در یکی از آخرین گفت‌وگوهای خود می‌گوید: «این فرودگاه‌ها در شأن جمهوری اسلامی نیست و در کنار میهمانان خارجی در حین عبور از تونل فرودگاه امام واقعا خجالت می‌کشم... بنده به دلیل وظایف کاری‌ام به 60 کشور دنیا سفر کرده‌ام و واقعا وقتی از فرودگاه کشورهای خارجی وارد فرودگاه امام می‌شوم، گویی از یک شهر بزرگ وارد یک روستا شده‌ام» (1401/8/23). هر روز نیز اخباری از لغو یا تأخیر طولانی پروازها و بازار سیاه بلیت و بی‌نظمی‌های شدید فرودگاهی و... می‌شنویم که البته خم به ابروی کسی نمی‌آورد و این بی‌نظمی، معنای نظم یافته است. چنان‌که اظهارات اخیر سخنگوی هواپیمایی کشوری درباره اینکه «تعداد هواپیمای مورد نیاز کشور 500 تا 550 فروند است و ناوگان هوایی کشور حدود 180 هواپیما در اختیار دارد» شاخک مسئول عالی‌رتبه‌ای را برای چاره‌جویی تیز نمی‌کند. این در حالی است که این روزها شاید بیش از هر زمان دیگری در کشورهای اطراف‌مان اخباری از توسعه عجیب‌و‌غریب زیرساخت‌ها اعم از زیرساخت‌های هوایی و فرودگاهی و تأسیسات بندری و جاده‌ها و راه‌های آهن تا زیرساخت‌های مالی و بانکداری و آموزشی و رسانه‌ای منتشر می‌شود.                                                                          از کشور فقیر ترکمنستان که پروژه کریدور ترانزیت بین‌المللی اروپای غربی و غرب چین و کریدور لاجورد و ارتباط آبی با خزر را کلید زده است تا کشورهای ثروتمند حوزه خلیج فارس از عربستان و امارات تا کویت و قطر که دو و چند‌ برابر‌ کردن ظرفیت‌های فرودگاهی و ایجاد بنادر و توسعه راه‌های دریایی و ایجاد فیبر نوری زیردریایی و توسعه زیرساخت‌ها برای جذب گردشگر، دانشجو و سرمایه‌گذاری در هوش مصنوعی و... را در دست اقدام دارند. این تحولات عظیم و باورنکردنی در توسعه زیرساخت‌های ارتباطی در منطقه و جهان برآمده از اهمیت این مؤلفه به‌عنوان ضرورت هر توسعه‌ای است. اینکه نمی‌توان درون پیله خود و به‌تنهایی دوام و بقا داشت و باید مانند شازده کوچولو از اخترک خود خارج شد. تحولی که اگرچه خود را در قالب توسعه زیرساخت‌ها نشان می‌دهد، اما ناشی از تغییر پارادایم‌ها و اجماع ملی در ضرورت بسط «ارتباط» با جهان است. «کشورهای بحران‌زده ناچارند ارزیابی صادقانه‌ای از توانایی‌ها و ارزش‌های خود به عمل بیاورند. این ارزیابی‌ها مستلزم یافتن راه‌حل‌های سازگار با توانایی‌های ملت‌ها و سازگار با سایر ابعاد وجودی‌شان است» (آشوب، جرد دایموند).

ایران کشوری است پرهمسایه که با 15 کشور مرزهای آبی و خاکی دارد. ایران همچنین کشوری است میانه‌گاهی، راهرویی و پیوندی؛ کشوری بین‌المللی. کشوری که باید نقش پل را در پیوندهای فرامنطقه‌ای بازی کند (محسن خلیلی، استاد علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد، 18/4/1401). اما در چنین کشوری متأسفانه هم‌و‌غم دولت‌ها تأمین معیشت ارزان‌قیمت جامعه است (مرغ، تخم‌مرغ، گوشت، نان، روغن و...) و با افق‌های باز و رؤیاهای بزرگ کمتر نسبتی دارند؛ تفکری که از ظرفیت‌های عظیم این سرزمین کمتر خبری دارد و اوج اقتدار حکومت را تأمین معاش بخور‌و‌نمیر مردم می‌داند: «وقتی وزیر اقتصاد مشهد بود، به ایشان گفتم مسئله معیشتی برای ما مهم است. اینکه معیشت را به مسائل اقتصاد کلان گره زدید مخالفم‌... من یک منطق اقتصادی دارم و آن این است که مسئله ثبات معیشتی به توسعه اقتصادی نباید گره بخورد. این دو با هم فرق دارد» (علم‌الهدی، 3/5/1402). سخنی که دقیقا خلاف آن صادق است و جز از طریق گره‌زدن معیشت به توسعه، مردم جز فقر و فلاکت نصیبی نخواهند برد.

بدیهی است در این تفکر ایجاد زیرساخت‌ها (سامانه‌ها، امکانات، سازه‌ها و...) چندان محلی از اعراب ندارد؛ چرا‌که اصولا توسعه و ارتباط با جهان برای جذب دانش فنی، سرمایه، دانش مدیریت و... ضرورت آن‌چنانی ندارد؛ بنابراین می‌توان در فضای تحریمی سال‌ها لانه کرد و در فهرست‌های سیاه مالی نهادهای بین‌المللی خانه داشت و روابط تجاری کشور را از طریق کانال‌های بس پرهزینه تداوم بخشید و با تهاتر و تدابیر بوروکرات‌های فاقد صلاحیت و شایستگی لازم و بدون نیاز به نهادهای مدنی و تشکل‌های اقتصادی (وقایع اخیر اتاق ایران و گره‌زدن دوام یک نهاد بخش خصوصی به‌‌جای آرای اعضا به تصمیمات دولتی!) اوضاع را سر‌و‌سامان داد و کشور را اداره کرد. تصوری که نادرستی آن به نظر دیری نمی‌پاید؛ چراکه به قول آندره ژید «چشمان ما باز خواهد شد. چشمان ما مجبور به باز‌شدن است!».