|

و آن خط سوم...

سیاست ایران سال‌هاست از کلیشه سیاسی چپ و راست خارج شده و در گروه‌های سیاسی- تاریخی، شاهد پیوندهایی جدید در بین رقبای سنتی است. شاید مهم‌ترین اتفاقی که امروز شاهدش هستیم، بازتعریف مفاهیم سیاسی در ایران و پیدایش صورت‌بندی‌های جدید در این مسیر است.

سینا رحیم پور روزنامه‌نگار

سیاست ایران سال‌هاست از کلیشه سیاسی چپ و راست خارج شده و در گروه‌های سیاسی- تاریخی، شاهد پیوندهایی جدید در بین رقبای سنتی است. شاید مهم‌ترین اتفاقی که امروز شاهدش هستیم، بازتعریف مفاهیم سیاسی در ایران و پیدایش صورت‌بندی‌های جدید در این مسیر است. در این مسیر «تشکیلات» معنی و مفهوم سنتی خود را از دست داده و «هم‌رنگی» از معنا افتاده است و گونه جدیدی به خود گرفته و صورت‌بندی جدیدی را با توجه به میزان دوری و نزدیکی به قدرت حاکم در سیاست ایران به تصویر کشیده است. در این یادداشت سعی شده با علم به اینکه امکان اشتباه در هر نوع صورت‌بندی جدید وجود دارد، گروه‌های جدید را بر‌اساس وضعیت کنونی سیاست ایران صف‌بندی کنیم.

خط اول؛ مطلوبین

گروه مقبول در دستگاه حکمرانی که با دو ابزار ایدئولوژی‌سازی و استفاده از سنت، گروه مطلوب در سیاست این روزهای ایران هستند. این گروه به اتوریته قدرت نزدیک است. جبهه پایداری، جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی و ابراهیم رئیسی در این دسته قرار می‌گیرند. البته در این خط محمدباقر قالیباف هم قرار می‌گیرد؛ اما با جایگاهی لغزان. در یک صورت‌بندی کلی می‌توان گفت که قالیباف در بین دیگر حاضران در این دسته مقبولیت لازم برای تقسیم قدرت را ندارد و به‌همین‌دلیل تضادهای بین او و دیگر دسته‌ها پررنگ‌تر است. مطلوبین این روزهای سیاست، خوشحال از وضع موجود در حال پیشروی با ابزار سنت و بهره‌برداری از ارزش‌ها و «خالص‌سازی» در نهاد قدرت هستند و تعریف‌شان از «مردم» همان سبد رأی همیشگی‌شان در انتخابات‌های اخیر است و رضایت آنها، از رضایت عمومی برایشان اهمیت بیشتری دارد.

خط دوم؛ مغضوبین

آنها که تا دیروز رفیق راه بودند و در میانه راه کنار گذاشته و مشمول «خالص‌سازی» شدند. گروهی که خود را در فضای سیاسی ایران معتدل تعریف می‌کردند، اما شیوه سیاست‌ورزی آنها مطلوب مطلوبین نبود. انتقاد به روش مدیریت کشور و دوری از منش جبهه پایداری از عوامل مهمی است که آنها را تبدیل به مغضوبین کرده است. علی لاریجانی، حسن روحانی و نزدیکان‌شان و بخشی از چهره‌های اصلاح‌طلب نزدیک به دولت سابق و مجلس گذشته در این گروه قرار دارند. این گروه هنوز امید به بازگشت دارند و در بخش‌های انتخاباتی نیز سبد رأی مشترک با گروه مطلوبین دارند. البته در‌این‌میان باید گفت که محمدباقر قالیباف هم پتانسیل بالایی برای قرارگیری در این دسته دارد. اتحاد بین مغضوبین و شاید محمدباقر قالیباف این امکان را برای گرفتن بخشی از قدرت مطلوبین فراهم می‌کند. پیوندها در سیاست ایران همیشه یکسان نبوده و تاریخ ۴۴‌ساله پس از انقلاب نشان داده که امکان اینکه رقبای سیاسی بتوانند متحد استراتژیک هم باشند، همیشه وجود داشته است. 

خط سوم؛ مطرودین

در منازعات سال‌های گذشته سیاست ایران حذف‌شدگان نام‌هایی مهم‌تر نسبت به باقی‌ماندگان در رقابت‌های سیاسی بودند. سید‌محمد خاتمی و بخش زیادی از همفکرانش و بخشی از یاران اکبر هاشمی‌رفسنجانی هر‌کدام در یک گره سیاسی-‌تاریخی از قطار بازی سیاست دستگاه حکمرانی پیاده شدند. شاید بشود با کمی اغماض احمدی‌نژاد و برخی از یارانش را در این گروه دسته‌بندی کرد. طردشدگان این روزهای سیاست ایران به دلیل داشتن پایگاه مردمی حامیانشان توانسته بودند سال‌ها در قدرت ایفای نقش کنند. در سال‌ گذشته بخشی از جریان راست نیز مسیر نقد را در پیش گرفت و آنها نیز در این دسته قرار گرفتند. اختلافات داخلی در بین بخش‌هایی از طرد‌شدگان سیاست‌ورزی در ایران درباره شیوه تعامل با قدرت، از موضوعاتی‌ است که این روزها درباره آن سخن‌های زیادی به میان می‌آید. طردشدگان عمدتا طرفدار خوانشی مدرن یا به نوعی در تقابل با دستگاه سنتی هستند و به‌همین‌دلیل پیوندهایی نیز با برخی از مغضوبین این روزهای سیاست ایران دارند و همین مسئله می‌تواند آنها را در حوزه سیاست‌ورزی در مقابل مطلوبین سیاست ایران هم‌پیمان کند؛ اما شاید اختلافات بر سر مسیر سیاست‌ورزی در بین مغضوبین ترمزی جدی در ایجاد پیمان‌های جدید یا تکرار پیمان‌های گذشته باشد.

دیپلماسی یا میدان؛ راه کدام است؟

در بین طیف اصلاح‌طلب طرد‌شده، دو گروه حامیان «خیابان»، عنوان راهی برای حل بن‌بست‌های سیاسی و گروه ادامه‌دهندگان مسیر «صندوق رأی» برای حل بحران سیاسی در کشور با هم اختلاف‌نظر دارند. شاید مهم‌ترین سؤال در بین کسانی که هنوز به مسیر اصلاح‌طلبی اعتقاد داشته باشند، این است که راه سیاست‌ورزی در آینده چیست؟ کدام مسیر به آنها برای خروج از طردشدگی سیاسی کمک می‌کند؟ واقعیت این است که این سؤال پاسخ سرراستی ندارد و به تحولات آینده سیاست ایران بستگی زیادی پیدا می‌کند. باید پذیرفت دیپلماسی و میدان در فضای سیاسی ایران می‌توانند دو بال مکمل هم باشند و پذیرش این موضوع که خیابان و صندوق رأی می‌تواند مکمل هم باشد، بخش مهمی از منازعات داخلی اصلاح‌طلبان در درون مجموعه‌های تصمیم‌گیر را روشن می‌کند. اصلاح‌طلبان به‌عنوان گروهی که هنوز امکان نزدیک‌شدن به مردم به‌عنوان وزنه تعادلی در رابطه دولت-ملت را دارند، با چالشی سخت در رسیدن به تصمیمی واحد در نوع سیاست‌ورزی روبه‌رو هستند. پذیرش شروط سیاست بازگشت به مردم از یک سو و چانه‌زنی برای امکان سیاست‌ورزی از طریق مسیرهای دموکراتیک از سوی دیگر، از پذیرش اصل همراهی میدان و دیپلماسی می‌گذرد. 

اصلاح‌طلبان باید بپذیرند که اگر نتوانند به تصمیمی میانه دست پیدا کنند، راهی جز انشعاب و پیداکردن هم‌پیمانان جدید در هر ‌یک از دو طیف خود ندارند؛ با این امید که شاید در آینده بتوانند مجددا در نقطه‌ای از تاریخ هم‌مسیر شوند. حرکت جبهه‌ای زمانی می‌تواند مفید باشد که امکان مفاهمه در میان نظرهای موجود وجود داشته باشد. حکایت اصلاح‌طلبان در سیاست امروز، همان حکایت خط سوم شمس است که نه خود می‌توانند خط‌شان را بخوانند و نه دیگری و ادامه مسیر را نه خود می‌دانند و نه غیر .