پوست و گوشت و استخوان مردم
نمیدانم آیا شما هم زمان تحصیلتان و بهویژه در دوران دانشجویی این تجربه را داشتهاید و به یادتان هست که بودند کسانی که وقتی در یکی از درسهایشان موفق میشدند، میگفتند فلان درس را پاس کردم؛ ولی اگر نمره آن درس را نمیگرفتند و اصطلاحا آن درس را میافتادند، میگفتند فلان استاد من را در بهمان درس انداخت.
نمیدانم آیا شما هم زمان تحصیلتان و بهویژه در دوران دانشجویی این تجربه را داشتهاید و به یادتان هست که بودند کسانی که وقتی در یکی از درسهایشان موفق میشدند، میگفتند فلان درس را پاس کردم؛ ولی اگر نمره آن درس را نمیگرفتند و اصطلاحا آن درس را میافتادند، میگفتند فلان استاد من را در بهمان درس انداخت. خلاصه ماجرا اینکه همیشه موفقیتها ناشی از تلاش خودشان بود و شکستها ناشی از سعی دیگران و هیچ وقت، هیچ شکستی ناشی از کاستی و کمکاری خودشان نبود. یک جورهایی گویی این ویژگی ذاتی همه ماست که هیچ وقت خطایمان را به گردن نمیگیریم. مثلا به یاد دارم وقتی فرزندم پسر خردسالی بود، اگر لیوان از دستش میافتاد و میشکست و خردهشیشهها در اطراف پخش میشد، نمیگفت لیوان را انداختم؛ بلکه میگفت لیوان افتاد. گویی آن لیوان، خودش و به اراده خودش از دست او بیرون پریده تا بر کف آشپزخانه بیفتد و هزار تکه شود. در بسیاری از کسان دیگر هم چنین دیدهام، گویی این یک نوع دفاع ناخودآگاه از رفتارهای ماست که اشتباهات را نه به دلیل عملکرد خود که محصول عواملی خارج از اراده خود بدانیم و همه خوبیها را نتیجه کار خود و همه بدیها را حاصل عمل دیگران بنامیم.
هفته پیش هفته دولت بود و در پایان هفته مصاحبه مطبوعاتی ریاست محترم جمهوری اسلامی. در تمام طول هفته مانند همه این دو سال گذشته که از عمر دولت میگذرد و حالا وارد سرازیری برای اتمام دوره شده است، پر بود از تعریف و تمجید اهالی دولت و این آخر هم سخنان جناب رئیسی که چقدر در این دو سال موفق بودهاند و چه قلههایی را که فتح کردهاند یا در آستانه فتح هستند و اعداد و ارقامی که از قضای روزگار با آنچه مراکز معتبر آمار کشور در این دو سال منتشر کرده، همخوانی نداشت. من که البته نه آمار میدانم و نه ادعایی در تحلیل و فهم آمار منتشرشده در طول این سالها داشته و دارم؛ ولی متوجه تفاوت آنچه رئیس دولت با اسناد موجود گفته، میشوم و برایم این سؤال پیش میآید که آیا لازم نیست آنچه ایشان میگوید، شواهد مستندی در آمار منتشرشده نیز داشته باشد و آیا این امکان وجود دارد که ایشان به آماری دسترسی دارند که کارشناسان مرکز آمار ایران به آن دسترسی ندارند و از آن بیخبرند و به همین دلیل است که آمار منتشرشده از سوی مراکز معتبر آمار کشور با گفتههای ریاستجمهوری نمیخواند؟ مثلا وقتی جناب رئیسی میگوید که تورم را پایین آوردهایم، آیا باید صرفا به گفته ایشان بسنده کنیم یا اینکه لازم است این ادعا را راستیآزمایی کرد و اگر چنین است، آیا ضروری نیست که ما هم به منابع آماری ایشان دسترسی داشته باشیم تا متوجه شویم این کاهش تورمی که اشاره کردهاند که از تورم نزدیک به 60 درصد به 40 درصد
رساندهایم، به چه معناست؟
و البته کاری به این نداریم که وعده ایشان در زمان انتخابات چیز دیگری بود و گفته بودند تورم را نصف و حتی تکرقمی خواهند کرد؛ اما در مصاحبه مطبوعاتیشان هیچ اشارهای به اینکه چرا آن وعده انتخاباتی محقق نشده، نکردهاند.شاید بعضی از هواداران دولت بگویند وضع خرابتر از آن بوده که ایشان بتواند آن وعده انتخاباتی را محقق کند؛ قبول. ایشان آن موقع خبر نداشته و حالا که بر اریکه قدرت نشستهاند، باخبر شدهاند که ماجرا چیست؛ اما آیا نباید اشاره کنند که آنچه قبلا گفتهام، اشتباه بوده و حالا متوجه شدهام که جریان از چه قرار است؟ آیا شرط صداقت این نیست که بگویند وعده انتخاباتیام قابل دسترس نیست. فقط این نیست؛ ایشان در آن زمان که هنوز در این جایگاه قرار نداشتند، سخنان بسیاری از آنچه حاصل ریاست ایشان خواهد بود، گفتهاند که عملا در زندگی واقعی مردم دیده نمیشود و آنچه امروز از فتح قله میگویند، آن چیزی نیست که مردم در معیشت روزانه خود تجربه میکنند. آنچه مردم تجربه میکنند، قیمتهای پیش و پس از به قدرت رسیدن ایشان است، قدرت خرید خود است و آنچه در جیبشان مانند یخ در مقابل آفتاب تابستان آب میشود. آنچه مردم در عمل شاهدند، این است که با همه رنجی که این روزها و بهویژه در این دو سال دولت ایشان به شکل فزایندهای تجربه میکنند، گویی آنچه برای دولت ایشان و پشتیبانان ایشان در قوای دیگر اهمیت ندارد، همین رنج روزافزون است. میگویید نه؟ خوب مردم چگونه باید فهم کنند که وقتی همه قوا حمیتشان را برای مسئله دیگری گذاشتهاند و این همه بودجه را صرف موضوعی میکنند و در خفا برای آن قانونی مینویسند که مردم از مفاد آن بیخبرند و نتیجهاش از پیش معلوم است، قصد مجموعه تلاشها، بهبود وضع زندگی مردم است؟ آیا بهتر نیست که جناب رئیسجمهور محترم سخنانی بگویند که با واقعیت زندگی مردم و آنچه با پوست و گوشت و استخوان خود حس میکنند، همخوانی بیشتری داشته باشد؟