پول بریکس و دستاوردهای ما
دعوت از جمهوری اسلامی ایران در آخرین نشست بریکس و گمانهزنیها درباره شکلگیری پول مشترک و ظرفیتهای آن در دلارزدایی بحثهایی را درباره امکانپذیری و کارایی چنین اقدامی به وجود آورده است. چه تصویری از آینده بریکس و پول مشترکی که وعده داده شده است، میتوان تصور کرد و دستاورد جمهوری اسلامی ایران از آن چه خواهد بود؟
دعوت از جمهوری اسلامی ایران در آخرین نشست بریکس و گمانهزنیها درباره شکلگیری پول مشترک و ظرفیتهای آن در دلارزدایی بحثهایی را درباره امکانپذیری و کارایی چنین اقدامی به وجود آورده است. چه تصویری از آینده بریکس و پول مشترکی که وعده داده شده است، میتوان تصور کرد و دستاورد جمهوری اسلامی ایران از آن چه خواهد بود؟
1- در تئوریهای اقتصاد سیاسی، یکی از راهکارهای رسیدن به همگرایی اقتصادی خلق پول مشترک است که مشخصا در نظریه «منطقه بهینه پولی» به آن پرداخته شده است. مبتنی بر این نظریه اعضای یک منطقه بهینه پولی با گرهزدن مؤلفههای اقتصاد کلان خود به یک پول مشترک که هم ملاکی یکسان برای ارزشگذاری کالاها و خدمات تولیدی و داراییهای آنها ارائه میدهد و هم مبادلات میان آنها را تسهیل میکند، در مسیر هماهنگسازی سیاستهای کلان اقتصادی با یکدیگر هدایت میشوند تا این مسیر به یک همگرایی حداکثری ختم شود. چیزی شبیه به «منطقه آزاد گمرکی» که در آن حذف تعرفه، اقتضائات بازار تولید و مصرف آنها را به هم گره زده و از این طریق ضرورت هماهنگسازی سیاستهای اقتصادی را اجتنابناپذیر میکند. اگرچه مطابق این نظریه، خلق پول مشترک از گامهایی مقدماتی محسوب میشود که به ترتیب مراحل هماهنگی، همکاری و نهایتا همگرایی را تسهیل میکند؛ اما در عمل، جهانروا شدن یک پول مشترک، محصول یک همگرایی تثبیتشده است؛ به عبارت دیگر پول مشترک زمانی میتواند به ارزی قابل اعتماد و پذیرفتنی برای دیگران در اقتصاد بینالملل تبدیل شود که از مرحله ابزاربودگی برای تسهیل مبادلات و هماهنگکننده سیاستها میان اعضای یک منطقه عبور کرده و به واسطه یک اقتدار سیاسی فراملی تضمین و پشتیبانی شود. مصداق آن «یورو» است که محصول یک همگرایی تثبیتشده به نمایندگی یک نهاد سیاسی فراملی یعنی «اتحادیه اروپا» است؛ اما در میان اعضای بریکس ظرفیتها حتی برای هماهنگی نیز مخدوش است، چه رسد به یک همگرایی تثبیتشده. شاید تنها ویژگی مشترک اعضای بریکس این است که آنها قدرتهای نوظهور در حال توسعهای هستند که به شکستن تفوق جهانی قدرتهای توسعهیافته تمایل دارند؛ اما حتی در شیوههای خود برای مواجهه با این تفوق نیز آشکارا دچار اختلاف هستند؛ رویکرد تجدیدنظرطلبانه سختافزاری روسیه شباهتی با رویکرد وابستگیسازی اقتصادی برای تفوق سیاسی چین ندارد و رویکرد مشارکتجویانه اقتصادی به موازات همکاری سازنده هند نیز با آنها متفاوت است. قدرتهای عضو بریکس نه نظمهای هنجاری همسازی دارند، نه نظامهای اقتصادی مشابهی و نه اهداف مشترکی و به تعبیر «دویچ» فاقد استلزامات اولیه و ضروری برای شکلدادن به یک اجتماع امنیتی هستند؛ بنابراین امکان خلق یک پول مشترک بریکس بسیار اندک و دور از انتظار است و در صورت خلق آن نیز نمیتوان توقع داشت که پول بریکس چندان مورد حمایت عملی همه اعضا قرار بگیرد و طبیعتا نمیتواند پول قدرتمندی باشد؛ چراکه با وجود تمایل مشترک به شکستن تفوق قدرتهای غربی، همچنان میان اعضای بریکس دستاوردهای نسبی (رقابت) مهمتر از دستاوردهای مطلق (همکاری) است.
2- تلاشهای برخی قدرتهای نوظهور برای کاهش اثر و اعتبار دلار در اقتصاد جهانی به تضعیف نسبی و بخشی نقش و اعتبار دلار منجر خواهد شد اما نه در کوتاهمدت و همچنین این صرفا یک تضعیف نسبی خواهد بود و نه جایگزینی دلار با یک ارز دیگر. جایگزینی دلار نیازمند ارادهای هژمونیک نزد دولتی است که پول آلترناتیو را تعریف میکند و این به معنای پذیرش ریسک تبعات مدیریت اقتصاد کلان بینالمللی در اقتصاد ملی است؛ چراکه دولت مذکور باید آمادگی عرضه پول خود را متناسب با تقاضای بازار جهانی داشته باشد و این باری نیست که بهسادگی بتوان بر دوش اقتصاد ملی گذاشت. اتحادیه اروپا نیز از پذیرش چنین ریسکی درباره یورو پرهیز کرد و احتمالا چین یا بریکس نیز فاقد چنین اراده هژمونیکی خواهند بود. در میانمدت آمریکا همچنان برترین اقتصاد جهان خواهد ماند، نرخگذاریهای پایه همچنان بر اساس دلار انجام خواهد گرفت و دلار همچنان مهمترین منبع ذخیرهسازی ارزش اقتصادی در کنار طلا پشتوانه ارزهای ملی و ملاکی برای قیمتگذاری آنها خواهد بود. با تکیه بر توان اقتصادی، چین میتواند شرکایش را وادار کند سهم یوان را در مبادلات و چهبسا ذخایر خود افزایش دهند؛ اما تصمیم سیاسی و مبتنی بر فشار سیاسی تنها بازیگران سیاسی را تحت تأثیر قرار میدهد. بخش خصوصی از عقلانیت بازاری خود پیروی میکند و عقلانیت بازاری بر ثبات و اطمینانی متکی است که از شفافیت اقتصادی برمیخیزد. دلار معتبرترین ارز است؛ نهفقط چون اقتصاد آمریکا قدرتمندترین است، بلکه به این خاطر که شفاف و آزاد است و دولت آمریکا در عین قدرتمندبودن، تحت کنترل و مهار نیروهای بازاری و مدنی است و عملکردش قابل رصد است؛ چیزی که درباره دیکتاتوریهایی به رهبری امثال پوتین و شی مصداق نمییابد. اکنون سهم دلار در بازار مبادلات جهانی نزدیک به 70 درصد و سهمش در بازارهای فارکس بالای 80 درصد است. شاید این سهم در مبادلات جهانی در میانمدت به دلیل تلاشهای سیاسی موسوم به دلارزدایی کاهش محدودی بیابد، اما در بازارهای مالی با بازیگری غیردولتیها دلار همچنان بیرقیب خواهد بود.
3- علاوه بر بانک توسعه جدید و قرارداد اندوخته احتیاطی، مکانیسم نظام پرداخت بریکس بهعنوان جایگزینی برای سوییفت بسیار برای سیاستگذار جمهوری اسلامی جذاب به نظر رسیده است؛ اما آیا این نظام پرداخت که هنوز در عمل شکل نگرفته است، میتواند مفری برای جمهوری اسلامی از تحریمها باشد؟ برای بهرهمندی از چنین امکانی جمهوری اسلامی بیش از هر چیز نیازمند اهرمها و محرکهای اقتصادی و سیاسی برای واداشتن اعضا به استفاده از چنین مکانیسمی است؛ اما در نبود چنین اهرمها و محرکهایی چرا اعضای بریکس باید هزینه سیاستهای جمهوری اسلامی را بپردازند؟ آمریکا اولین شریک تجاری چین است و حجم تجارت چین با آمریکا و اتحادیه اروپا در مجموع نزدیک 26 درصد کل تجارت چین را شامل میشود و وضعیت هند نیز کموبیش مشابه است. حجم کل تجارت چین با مجموع اعضای بریکس نزدیک به 250 میلیارد دلار از تجارتش با آمریکا کمتر است؛ اما بر اساس آماری که چینیها منتشر کردهاند، در سال 2020 سهم ایران از کل تجارت چین تنها 0.25 درصد بوده است و درحالیکه چین نزدیک به 40 درصد انرژی مورد نیاز خود را از منطقه خاورمیانه تأمین میکند که سهم عربستان از آن 17درصد است، سهم ایران از بازار انرژی چین تنها 0.75 درصد بوده است. وقتی سهم مبادلات اقتصادی ما با بزرگترین شریک تجاریمان تا این حد ناچیز است، چطور باید توقع داشته باشیم که مکانیسمهای پرداخت جایگزین به نفع ما عمل کنند؟ جدای از اینکه اساسا تحریمهای ایران برای بسیاری از اعضای بریکس و مشخصا چین و روسیه منافع آشکاری را به دنبال داشته است. ایران از زنجیره تولید جهانی حذف شده است و از آنجا که بود و نبودش خللی در روندهای اقتصادی ایجاد نمیکند، نمیتوان انتظار داشت که بازیگران اقتصاد جهانی حاضر به پرداخت هزینه برایش باشند. تنها عاملی که پذیرش حضور ایران را در سازوکارهایی مانند بریکس و شانگهای توجیه میکند، میزان تهدید سختافزاری است که برای نظم بینالمللی ایجاد میکند و قدرتهای تجدیدنظرطلبی مانند روسیه و چین به آن بهعنوان ابزاری برای فشار امنیتی بر رقبا نگاه میکنند؛ اما آنها نیز بهخوبی دریافتهاند که مهار جمهوری اسلامی در گرو محدودسازی منابع آن است؛ بنابراین آن را همواره در میانه نگه میدارند: نه آنقدر ناتوان شود که با چرخشی ناگزیر به دامان غرب بیفتد و نه آنقدر توانمند شود که بتواند مستقل از آنها عمل کند. بریکس بیش از هر چیز میتواند سازوکاری برای مهار جمهوری اسلامی ایران باشد؛ او در بازی هست، ولی کسی به او پاس نخواهد داد.