تراژدی غزه در عصر پسامدرن
زمانی که تاریخ حادثه خونبار انسانها را در عصر امپراتورهای کهن ثبت میکرد، به داستان گلادیاتورها در روزگار روم باستان در سده سوم پیش از میلاد سخت میگریست، قوی و ظالم در مقابل ضعیف؛ انسانهای برتری که برای ارضای شهوات قدرت و سرخوشی میل باطنی و ضمیر ناپاک خود، همنوعان خود را با تیغ و شمشیر به جان هم یا حیوانات درنده میانداختند تا با لگدمالکردن حقوق انسانی که خداوند به آنان ودیعه داده و در قالب جسم و روان ارزانی آنان کرده، از آنان بگیرند و اوقات فراغت خود را در آرامش لبریز سازند، گواه تاریخ آن است که یک میلیون انسان مظلوم در اوج دیدگان گروه برتر به طرز فجیعی دریده شدند.
زمانی که تاریخ حادثه خونبار انسانها را در عصر امپراتورهای کهن ثبت میکرد، به داستان گلادیاتورها در روزگار روم باستان در سده سوم پیش از میلاد سخت میگریست، قوی و ظالم در مقابل ضعیف؛ انسانهای برتری که برای ارضای شهوات قدرت و سرخوشی میل باطنی و ضمیر ناپاک خود، همنوعان خود را با تیغ و شمشیر به جان هم یا حیوانات درنده میانداختند تا با لگدمالکردن حقوق انسانی که خداوند به آنان ودیعه داده و در قالب جسم و روان ارزانی آنان کرده، از آنان بگیرند و اوقات فراغت خود را در آرامش لبریز سازند، گواه تاریخ آن است که یک میلیون انسان مظلوم در اوج دیدگان گروه برتر به طرز فجیعی دریده شدند. مگر چه کسی گریست؟ در عصر امپراتوریها هدف نهایی گسترش قلمرو به هر قیمتی و میدان جنگ، آرمانی بود که لشکر خسته را از میدانی به میدان دیگر آماده میکرد؛ روح تاریخ، سرگردان، مسیر آرامش را طلب میکرد؛ اما این آرامش هیچگاه دستیافتنی نشد. به دنبال فروپاشی نظم امپراتوری پس از جنگهای 30ساله مذهبی اروپا که جزء خونبارترین جنگهای تاریخ بود، با صلح وستفالی (۱۶۴۸) و بهرسمیتشناختن حقوق برابر و یکسان برای کشورها بهعنوان واحدهای سیاسی مستقل؛ دولت - ملتها شکل گرفتند؛ ابزارهای نوع زندگی مدرن شد؛ اما تفکرات و الگوهای رفتاری ریشه در نظم ماقبل وستفالی همچنان باقی ماند و اخلاق مدرن عملا پدیدار نشد. در اوج مدرنیسم ابزاری در قرن بیستم جهان دو جنگ جهانی را تجربه کرد که درآن میلیونها انسان کشته و زخمی و آواره شدند و خسارت عدیدهای به تاریخ وارد شد. جهان در عصر جنگ سرد در قالب دو جبهه متضاد هر اقدامی علیه بشریت انجام داد، فقط یک نمونه به آمار کشتارهای ویتنام به دست آمریکا نگریسته شود یا اقداماتی که اتحاد جماهیر شوروی سابق علیه ملتهای آزاد در اقصانقاط جهان انجام داد مشاهده شود، آن وقت اوج فاجعه را میتوان شناخت. اکنون جنگ غزه در دوران پسامدرن اتفاق میافتد؛ روزگاری که ضعفهای مدرنیسم چه از لحاظ آپارتاید نژادی، مذهبی، قومی و... باید برطرف شود، در سپهر سیاسی حوزه عمومی از حوزه خصوصی منفک میشود؛ اما بساط حقوق انسانها چیز دیگر را نشان میدهد. کسانی که مقاومت را در غزه فارغ از هر نحله یا گروه، مسئول جنگ معرفی میکنند، سؤال پیش میآید حقوق نابرابر یک جمعیت بزرگی را شنیدهاید؟ تبعیض نژادی و مذهبی را تحمل کردهاید؟ ایست بازرسیهای مداوم و تکراری در چهارراههای شلوغ را دیدهاید؟ نداشتن هیچگونه آزادیهای سیاسی و مدنی را تجربه کردهاید؟ قطعی آب، برق، گاز و انرژی را چشیدهاید، آری غزه زندانی روباز است که دورتادور آن بسته است. نوار غزه به وسعت ۳۶۰ کیلومترمربع با تراکم جمعیت بسیار بالا است که در لابهلای هم پیچیدهاند.
بخش بزرگی از همین وسعت نیز دیوار حائل است که بدون ارتباط هوایی، زمینی و دریایی بین مصر و رژیم غاصب محصور است. اکنون چه سیاستی در پشت صحنههای این نبرد نابرابر وجود دارد، هنوز بهصورت شفاف مشخص نیست. آپارتمانهای پر از کودکان، زنان و کهنسالان که هر روز تلی از خاک میشوند و زندگی سیاهی که سیاهتر میشود. رژیم اشغالگر اهداف زیادی را دنبال میکند؛ فقط چیزی که مانند همه اعصار مهم نیست و جهان بهراحتی از کنار آن خواهد گذشت و برای آن هیچگونه گریهای نخواهد کرد، تراژدی غزه و فلسطین است در عصر پسامدرن؛ مگر جهان در زورآزمایی بین غرب و روسیه بر سر اوکراین که میلیونها نفر کشته و مجروح و آواره در پیش داشته، کدام راهحل را ارائه داده که باید برای راهحل غزه خوشبین بود؟