|

آموزش و پرورش و گزارش یک ترک فعل

انتشار نتایج کنکور در تیرماه گذشته و سهم بسیار ناچیز دهک‌های پایین درآمدی از رتبه‌های بالا موجبات نگرانی عمیق کارشناسان ایران‌دوست را فراهم کرد. براساس اطلاعات منتشره سه هزار رتبه برتر آزمون مزبور به طرزی بسیار نابرابر بین گروه‌های درآمدی توزیع شده و به‌عنوان نمونه سهم 10 درصد مرفه جامعه از این سه هزار رتبه، نزدیک به ۲۵۰ برابر سهم 10 درصد فقیر بود.

انتشار نتایج کنکور در تیرماه گذشته و سهم بسیار ناچیز دهک‌های پایین درآمدی از رتبه‌های بالا موجبات نگرانی عمیق کارشناسان ایران‌دوست را فراهم کرد. براساس اطلاعات منتشره سه هزار رتبه برتر آزمون مزبور به طرزی بسیار نابرابر بین گروه‌های درآمدی توزیع شده و به‌عنوان نمونه سهم 10 درصد مرفه جامعه از این سه هزار رتبه، نزدیک به ۲۵۰ برابر سهم 10 درصد فقیر بود. همین امر نشان از شکست بزرگ دولت در میدان آموزش و پرورش دارد. زیرا یکی از مهم‌ترین مأموریت‌های دولت ایجاد و گسترش فرصت‌های آموزشی برای اقشار کم‌درآمد است، به‌گونه‌ای که فقر مانع رشد و شکوفایی استعداد تحصیلی کودکان نشده و آینده تحصیلی و شغلی آنان تحت تأثیر میزان دارایی خانوار قرار نگیرد.

آن‌روزها در یادداشتی با عنوان «اقتصاد ملی، آموزش رایگان و بازتولید فقر» به این موضوع پرداختم و امیدوار بودم توجه متولیان امر به این موضوع بسیار مهم جلب شده و هرچه سریع‌تر برای درمان این درد مهلک چاره‌ای بیندیشند. در یادداشت مذکور به این نکته اشاره کردم که لازمه حرکت جامعه در مسیر توسعه همه‌جانبه این است که نابرابری در حوزه آموزش و دسترسی به امکانات آموزشی به‌مراتب کمتر از نابرابری در حوزه درآمد باشد، درحالی‌که در شرایط فعلی کشورمان جای این دو شاخص به طرز دردناکی عوض شده و نابرابری آموزشی با شاخص ۰.۷ از نابرابری درآمدی با شاخص ۰.۴ پیشی گرفته‌ است.

اینک با گذشت چهار ماه از آن روزها، با یک مراجعه به سایت رسمی وزارت آموزش و پرورش و بررسی آخرین اخبار بخش و اظهارنظرهای مسئولان این حوزه، می‌توان ادعا کرد درمان این درد جزء دغدغه‌های اصلی متولیان محترم نیست: نه تلاشی برای تغییر الگوی تخصیص منابع و تقویت بنیه مالی آموزش و پرورش به چشم می‌خورد، نه اقدامی برای دفاع از منافع خانوارهای کم‌درآمد و کاهش نقش ثروت خانوادگی در کسب مدارج بالای علمی صورت می‌گیرد، و نه حتی سخنی از ضرورت اصلاح روندهای مخرب کنونی به میان می‌آید.

قانون اساسی به‌عنوان یک میثاق ملی وظیفه‌ای سنگین بر دوش دولت و دولتمردان نهاده‌ است: تأمین آموزش رایگان به‌گونه‌ای که فقر عامل شکست تحصیلی و مانع دستیابی کودکان به بالاترین مدارج علمی نشود و جامعه از این ظرفیت بزرگ محروم نماند. بااین‌حال محدودیت‌های منابع مالی دولت‌ها در چند دهه گذشته و در اصل مقدم‌دانستن برخی اهداف درجه سوم بر این هدف بزرگ، موجب شده تخصیص منابع مالی عمومی جامعه در مسیری شکل گیرد که اهداف آموزشی و ارتقای کیفی آموزش و پرورش عمومی سهم اندکی از این منابع داشته‌ باشد.

گسترش مدارس غیرانتفاعی در اوایل دهه ۷۰ با این هدف صورت گرفت که بار سنگین آموزش و پرورش قدری سبک‌تر شده و با تأمین هزینه تحصیلی فرزندان توسط خانوارهای مرفه، امکان ارتقای کیفی آموزش برای مدارس دولتی فراهم شود. اما این امر در عمل نوعی بدآموزی مخرب را در بدنه دولت به‌ همراه داشت: می‌توان با کاستن از سرانه آموزشی و افزودن بر سهم خانوارها با انواع و اقسام ترفندها، بر کسری بودجه غلبه کرد. این بود که مدارس دولتی روزبه‌روز بیشتر به کمک‌های «داوطلبانه» اولیای دانش‌آموزان متکی شدند.

ابوالقاسم حالت، شاعر طنزپرداز در اواخر دهه ۴۰ «پولکی» شدن آموزش و پرورش را در آن ایام حرکتی مغایر با راه‌اندازی تشکیلات موسوم به پیکار با بی‌سوادی دانسته و چنین سرود:

اولیای مدارس از امروز

هی سر ما هوار و داد کنند

دل ما خون برای شهریه

دل خود را به پول شاد کنند

شوی از کسب علم روگردان

بس که اشکال را زیاد کنند

گوئیا این گروه آمده‌اند

تا که «پیکار با سواد» کنند!

امروز با گذشت بیش از نیم‌قرن از آن ایام، بار دیگر جامعه گرفتار پدیده پیکار با سواد شده‌ است. دولت تعهد خود به ارتقای کیفی آموزش و تسهیل دسترسی فرزندان اقشار محروم جامعه به بهترین خدمات آموزشی را فراموش کرده و خود را با اهدافی به‌مراتب کم‌اهمیت‌تر سرگرم و درنتیجه زمین‌گیر کرده است. 

اصول مترقی قانون اساسی که دولت و حکومت را مکلف به ارائه خدمات رفاهی به اقشار محروم جامعه کرده، به‌تدریج فراموش شده‌اند. سهم ناچیز دهک‌های پایین درآمدی از رتبه‌های بالای آزمون سراسری سال جاری، به‌عنوان نتیجه قهری این فراموشی خسارت‌بار، در عین دردناک‌بودن، مایه شگفتی نیست، زیرا در شرایطی که چند ده‌ سال به‌اصطلاح جو کاشته‌ایم، نباید انتظار برداشت گندم داشته‌ باشیم. اما آنچه مایه شگفتی است، این است که چنین دستاورد نامطلوبی که تمام موفقیت‌های جامعه در میدان‌های دیگر را به چالش می‌کشد، و سخنرانی‌های مهیج مقامات درباره پیشرفت‌ها و مایه شگفتی شدن برای ناظران جهانی را به سوژه‌های طنز بدل می‌کند، متولیان بخش آموزش و پرورش را نگران و دلواپس نکرده و نمی‌تواند در اولویت‌بندی دغدغه‌های ذهنی آنان تغییری به نفع دهک‌های محروم جامعه و حذف نابرابری آموزشی  ایجاد کند.