چای با طعم خستگی
افشای اختلاس بیش از 2.5 میلیارد دلار و به بهانه واردات چای درحالحاضر در صدر اخبار رسانه و شبکههای اجتماعی قرار دارد. خبرهایی که به لحاظ سریالیبودن مداوم، نقشی از حیرت بر پیشانی کسی نمیگذارد؛ اما شاید دلبستگی مردمی به این دمنوش سحرآمیز را از این پس با تلخی و خستگی همراه کند.
افشای اختلاس بیش از 2.5 میلیارد دلار و به بهانه واردات چای درحالحاضر در صدر اخبار رسانه و شبکههای اجتماعی قرار دارد. خبرهایی که به لحاظ سریالیبودن مداوم، نقشی از حیرت بر پیشانی کسی نمیگذارد؛ اما شاید دلبستگی مردمی به این دمنوش سحرآمیز را از این پس با تلخی و خستگی همراه کند. اگر اخبار و گزارشهای حوزه تولید، فراوری و تجارت چای را در چند دهه اخیر پی بگیریم، رد پای اهرمهای قدرتمند و گاهی ناپیدا در واردات چای را میتوانیم در فرسایش ساختار کشت و صنعت آن مشاهده کنیم. سطح باغات بارور چای تا اوایل دهه 60 در دو استان مازندران و گیلان حدود ۳۵ هزار هکتار با میانگین عملکرد 4.5 تن برگ سبز یا ۹۵۰ کیلوگرم چای خشک بود. متأسفانه به دلیل تغییر کاربری در دهههای گذشته درحالحاضر سطح این باغات به 25 هزار هکتار کاهش پیدا کرده است که بیش از چهار هزار هکتار از آن نیز در زمره باغات مخروبه به حساب میآید. چنین کاهشی عمدتا به واسطه نبود بهرهوری مناسب تولید داخلی و ناتوانی رقابت با محصولات وارداتی رخ داده و عمدتا برای ساخت ویلا و در راستای توسعه شهری انجام شده است. با توجه به سرانه مصرف 1.4 کیلوگرم چای خشک، نیاز داخلی کشور معادل ۱۱۵ هزار تن در سال برآورد میشود که با احتساب جمعیت کشور درحالحاضر نیاز به واردات حدود ۹۰ هزار تن چای خشک در سال وجود دارد. با احتساب ارزش هر کیلو چای وارداتی (معادل ۴.۲ دلار) حداکثر ارز لازم برای واردات چای خشک در سال ۴۰۰ میلیون دلار است. اگر توجیه واردات قطعات و ماشینآلات کارخانجات هم در نظر گرفته شود، حداکثر ارز لازم در خلال چهار سال گذشته بیش از دو میلیارد دلار نخواهد بود؛ بنابراین جدا از گشایش فسادی در زمینه فروش ارز در بازار آزاد، دریافت ۳.۳ میلیارد دلار بسیار بیشتر از ارز مورد نیاز واقعی در تأمین واردات چای و تجهیزات در چهار سال گذشته بوده است.
اما لازم میدانم بهعنوان یک کارشناس در حوزه کشاورزی و با وجود از دست رفتن و تغییر کاربری بیش از ۱۵ هزار هکتار باغات چای، نگاهی به ظرفیتهای بالقوه در استانهای گیلان و مازندران در توسعه پایدار چای داشته باشم. در صورت به کار بردن شیوههای علمی و نوین بهزراعی و استفاده از ارقام برتر امکان ارتقای عملکرد برگ سبز چای تا ۱۰ تن در هکتار و گسترش سطح باغات تا
۴۵ هزار هکتار وجود دارد. برای دستیابی به این هدف ممکن پیشبینی تولید تا ۴۵۰ هزار تن برگ سبز چای دور از انتظار نیست. در چنین چشماندازی اساسا نیازی به واردات چای وجود ندارد؛ چشماندازی که در مسیری واژگونه با منافع حلقههای بانفوذ واردکنندگان است. بدون تردید هزینه مسئولانه و هوشمندانه به میزانی کمتر از یکسوم چنین اختلاسی میتوانست و میتواند دستیابی به چنین خودکفایی سبزی را ممکن کند. اکنون این بر عهده مدیریت سنگینوزن و کمتحرک بخش کشاورزی کشور است که به جای سکوتی پرسشآمیز درباره این فساد نجومی، به افکار عمومی پاسخ دهد چرا در مسیری همسو با حلقه واردکنندگان گام برمیدارد؟