بهرهکشی یا سود
یکی از مناقشاتی که میان قائلان به رویکرد بازار آزاد از یک سو و دولتگراها از سوی دیگر وجود دارد، مسئله حمایت یا عدم حمایت از کارخانههایی است که چندان سودآور نیستند یا در معرض ورشکستگی قرار دارند. طیف رادیکال بازار آزاد بر این دیدگاه هستند که سودآورنبودن و شکست بنگاه به این معناست که منطق عرضه و تقاضا و بازار چنین حکم داده و بازار در حال پالایش است.
یکی از مناقشاتی که میان قائلان به رویکرد بازار آزاد از یک سو و دولتگراها از سوی دیگر وجود دارد، مسئله حمایت یا عدم حمایت از کارخانههایی است که چندان سودآور نیستند یا در معرض ورشکستگی قرار دارند. طیف رادیکال بازار آزاد بر این دیدگاه هستند که سودآورنبودن و شکست بنگاه به این معناست که منطق عرضه و تقاضا و بازار چنین حکم داده و بازار در حال پالایش است. در خود بازار سازوکارهایی وجود دارد که عناصر مخل را تسویه و تعادل را مجدد برقرار میکند؛ بنابراین حمایت دولت از کارخانههای کمسود یا در حال ورشکستگی، منطق عرضه و تقاضا را به هم میریزد. در مقابل، گروهی دیگر معتقدند دولت نمیتواند شاهد و ناظر عدم سودآوری کارخانههایی باشد که مدتها در اقتصاد حضور داشته و تعداد زیادی نیروی کار دارند. ناظر بیطرفبودن دولت در چنین مواقعی یعنی بیکاری هزاران نفر و کاهش رشد اقتصادی و... . دولتها در ایران رویکرد دوم را در پیش گرفتهاند و یکی از افتخارات خود را این میدانند که در زمان آنها اجازه ندادهاند هیچ کارخانهای تعطیل شود و از بنگاههایی که سودآور نبودند و در معرض ورشکستگی قرار داشتهاند، حمایت کردهاند و این یعنی سرپا نگهداشتن چرخ تولید. قائلان به مداخله دولت برای نجات کارخانههایی که سودآور نیستند، بر این دیدگاه هستند که رویکرد بازار آزاد تخیلی و ذهنی است و نمونه آن را در هیچ کشوری نمیتوان یافت و همه دولتها کموبیش مداخلهگر در اقتصاد هستند، اما چگونگی مداخله مهم است. حامیان رویکرد بازار آزاد نیز معتقدند دخالت دولت برای نجات بنگاه تولیدی، وضعیت را بدتر میکند.
در اینجا قصد ندارم استدلالهای این دو گروه را مفصل بیان کنم. نکتهای که هر دو گروه از آن غفلت کردهاند، مسئله بهرهکشی است که جایگاه تحلیلی خود را از دست داده و بیشتر نگاهها معطوف به سود است. حمایت از کارخانههای در معرض تعطیلی با این منطق صورت میگیرد که کمک کنیم این کارخانهها سودآور شوند و به چرخه تولید برگردند تا از بیکاری هزاران نفر جلوگیری شود. در این میان، مسئله بهرهکشی در کارخانهها امر مهمی تلقی نمیشود و در مباحث علمی و سیاستگذارانه به آن توجهی نمیشود. نمیتوان گفت چون یک کارخانه مشخص سودآور نیست پس بهرهکشی هم در آن وجود ندارد. میتوان تصور کرد که کارخانهای با حداقل سود کار میکند اما بهرهکشی از کارگر در آن بالا باشد. ابزار تولید فرسوده، ناکارآمدی مدیریتی و مسائل اقتصاد کلان، سود را کاهش میدهد؛ درحالیکه بهرهکشی از نیروی کار در چنین وضعیتی چهبسا افزونتر باشد. مارکس در جلد سوم سرمایه میخواهد نشان دهد که نرخ سود پایین میتواند با نرخ بالای بهرهکشی همراه باشد. بحث مارکس در اینجا بهرهکشی به معنای مبادله نابرابر بین نیروی کار و سرمایهدار است.
بهرهکشی از نیروی کار وسعت زیادی دارد از مدارس غیردولتی گرفته تا کارخانههای تولیدی. نیروی کار به آسانی مورد بهرهکشی قرار میگیرد. برگردیم به مسئلهای که در آغاز مطرح شد. دولتها بدون توجه به مسئله بهرهکشی در کارخانه و فقط با تمرکز بر سود برای سودآوربودن یک کارخانه مداخله میکنند و متوجه نیستند که در فرایند تولید کارخانه چقدر نیروی کار مورد بهرهکشی قرار میگیرد. دولت اگر به ناچار با توجه به وضعیت اقتصادی ناچار به مداخله برای سودآورشدن کارخانههاست، اما باید به بهرهکشی در این کارخانهها هم توجه کند و حمایت خود را منوط به کاهش این وضعیت کند. به نظر میرسد نهتنها نرخ بالای بهرهکشی در کارخانههای تولیدی وجود داشته باشد، بلکه نیروی کار شاغل در آنها از حق و حقوق مندرج در قانون کار هم محروم هستند. شاهدی که از نرخ بالای بهرهکشی در کارخانهها میتوان آورد، این است که کمتر کارگران حاضرند در خط تولید کار کنند بهگونهای که تقاضا برای نیروی کار بخش تولید بسیار بیشتر از عرضه نیروی کار است. در این بخش فرصتهای شغلی زیادی وجود دارد، اما نیروی کار متقاضی وجود ندارد. بیتوجهی نیروی کار به کار در بخش تولیدی را گاهی نشاندهنده تنبلی نیروی کار یا علاقه به پشتمیزنشینی میدانند؛ درحالیکه فراموش شده نرخ بالای بهرهکشی چنین وضعیتی را رقم زده است. شایسته است بیش از هز مان دیگری هم دولت و هم پژوهشگران به مسئله بهرهکشی توجه کنند.