به یاد سیدجواد طباطبایی
سرو ایرانشهر
سیدجواد طباطبایی، فیلسوف و اندیشمند سیاسی ایراناندیش، در چنین روزی یک سال پیش در آمریکا درگذشت. متفکری که چهار دهه با تحقیقات نظری در حوزه اندیشه سیاسی و تأمل درباره ایران زوایای تازهای در اندیشه سیاسی ایرانیان گشود.
سیدجواد طباطبایی، فیلسوف و اندیشمند سیاسی ایراناندیش، در چنین روزی یک سال پیش در آمریکا درگذشت. متفکری که چهار دهه با تحقیقات نظری در حوزه اندیشه سیاسی و تأمل درباره ایران زوایای تازهای در اندیشه سیاسی ایرانیان گشود.
جواد طباطبایی در چهار دهه گذشته با طرح پروژه بزرگ و گسترده و چندوجهی خود به بازاندیشی و آسیبشناسی تاریخ اندیشه سیاسی در ایران بهویژه در سدههای اخیر پرداخت. اندیشه سیاسی ایرانشهر و زوال اندیشه سیاسی و انحطاط سیاسی در ایران مهمترین و کانونیترین بخش آرای سیدجواد طباطبایی است که در دهههای گذشته این نویسنده با چارچوب نظری منسجم به صورت جدی به آن پرداخت و نتایج این پروژه بزرگ، انتشار دهها جلد کتاب و مقاله و مصاحبه از سوی یکی از پرکارترین و اثرگذارترین اندیشمندان سیاسی تاریخ معاصر ایران است. بررسی انتقادی طباطبایی از مواجهه ایران با دوران جدید و مدرنیته و نقادی دستهای از نویسندگان و روشنفکران که با طرح مباحث ایدئولوژیک برای حل معضل جدیدی که به واسطه ظهور تجدد برای ایرانیان حادث شده بود، ازجمله تلاشهای ستودنی طباطبایی است. در بیشتر آثار طباطبایی به شکلی نوشتهها و آرای این گروه از نویسندگان مورد انتقاد و بررسی قرار گرفته است. تاریخاندیشی طباطبایی موجب شده تا فراتر از مفاهیم جدید مانند ملیگرایی مدعی باشد که پیش از ظهور مفاهیم جدیدی نظیر ناسیونالیسم، ملت ایران امکان ظهور یافته باشد. طباطبایی تأکید میکند ایرانیان نه بهعنوان بخشی از جهان اسلام، بلکه بهعنوان زائدهای در «بیرونِ درون جهان اسلام» قرار دارند. براساساین طباطبایی از تداوم بیسابقه ایران در مقایسه با دیگر اقوام و در نهایت از اندیشه سیاسی ایرانی سخن میگوید. از همین منظر است که در کنار فلسفه سیاسی، اندیشه سیاسی و سیاستنامهنویسی و شریعتنامهنویسی مورد توجه و آسیبشناسی طباطبایی قرار میگیرد و زوال اندیشه سیاسی در چنین رویکرد نظری معنا و بسط مییابد تا آن را از ملیگراییهای مرسوم دور کند؛ چراکه در ایدئولوژی ملیگرایی جدید جایی برای نظریه انحطاط نیست. طباطبایی با نقادی انقطاع فکری با سنت که ناحیهای از اندیشههای ایرانیان در تاریخ معاصر را تشکیل میدهد، تقلید تمام و کمال از تجارب دیگران را نیز یکسره نقد و تأکید میکند که اندیشه ایرانشهر بهعنوان پدیداری از اندیشه ضمن نقد تجارب پیشین، به بازتولید خود میپردازد. اگر در دوران آغاز سیطره اعراب بر ایران، ایرانیان در مواجهه پیچیدهای با اعراب مهاجر و مهاجم با رجوع به سنت اندیشه سیاسی ایرانشهر در قالب سیاستنامهها و نیز در قالب شعر و ادب ایرانی مانند کاری که فردوسی یا حافظ کرد، به بازاندیشی در هویت ایرانی پرداختند و با دو پایه زبان و ادب فارسی بهعنوان کالبد جان و روان مردمانی که در سدههای متمادی و طولانی هستی خود را در آن دمیده و زنده نگه داشته است و نیز با پایه دیگر یعنی اندیشه سیاسی ایرانشهر به بازسازی خود پرداختند. از نظر طباطبایی دستکم از دوره ساسانی ایرانیان به خودآگاهی تاریخی درباره ایرانیت خود در قالب ایرانشهر رسیده بودند. برای طباطبایی نظریه وحدت در کثرت برآمده از چنین رویکردی است؛ یعنی ایران بهعنوان یک ملت تاریخی و نه یک ملت برآمده از تحولات دنیای مدرن صدها سال پیش از دنیای جدید بر صحنه سیاسی جهان ظهور پیدا کرده است. به سخن طباطبایی احتمال دارد ایرانیان «کهنترین قومی هستند که خود را بهعنوان ملت فهمیده و در «میهن» خود نیز دولتی را تأسیس کردهاند که میتوان آن را «دولت ملی» خواند». براساساین میتوان گفت که «ایران تاریخ پایهای» دارد. از دیدگاه طباطبایی این نکته هم مورد توجه قرار گرفته است که البته ایران یک واقعیت متکثر است و وحدت در کثرت، هم وحدت وجودی ایرانیان را نمایان میکند و هم نمایانگر کثرت ایران است که متشکل از اقوام ایرانی و ادیان و مذاهب مختلفی است. این نگرش به تاریخ سیاسی ایران و البته تأکید بر زوال اندیشه سیاسی در ایران پس از استیلای ترکان مهاجر به یکی از مهمترین اجزای بررسیهای تاریخی طباطبایی منجر شد.
برای جواد طباطبایی ایرانزمین، سرزمین و نام عام همه ایرانیان است که دارای مرزهای سیاسی یک کشور است که هرکس بخواهد آن را بر هم زند، به ماجراجویی ناسیونالیستی دست زده است؛ اما مرزهای فرهنگی آن نیز همان مرزهایی است که به طور تاریخی بودهاند. ایران سیاسی واحدی سیاسی است و برای فهم و دفاع از ایران به ضرورت باید ملی اندیشید؛ اما ملی اندیشیدن زمانی و به شرطی ممکن است که مبنای ملت و ملی اندیشیدن بهدرستی فهمیده شود و دفاع از تاریخ سیاسی ایران کنونی و وحدت سرزمینی آن در چارچوب منافع ملی باید همهجانبه و تمامعیار باشد. این ملت واحد در وحدت تاریخی و سیاسی آن، یگانه و تجزیهناپذیر است و تمایز میان دو مفهوم ملت بهعنوان «وحدت در وحدت» و «وحدت در کثرت»، مهمترین معیار ایضاح فرقه میان «ملیگرایی»های آغاز دوران جدید و فهم ملی «قدیم» ماست. در این چارچو باهمیت امر ملی و منافع ملی در اندیشه سیاسی ایرانشهر در دستگاه فکری طباطبایی برجسته میشود.
یکی دیگر از اجزای فکری جواد طباطبایی بر مشروطه متمرکز است. برای طباطبایی در فقدان مواجهه فلسفی ایرانیان با تحولات دنیای جدید و ناتوانی نظام کهن اندیشگی برای مواجهه با بحران پیشامد جدید بهویژه پس از شکست بزرگ ایرانیان مقابل روسیه تزاری و از دست دادن قفقاز، مشروطه در پی مبدلکردن فقه بهعنوان نظام حقوق شرع به حقوق جدید بود تا بتواند تعارض میان فهم کهن دینی و اندیشه جدید را از میان بردارد تا «نظام قانونی حکومت قانون» ایجاد شود و در نتیجه شالوده ملیت و دولت در معنای جدید آن در ایران پی افکنده شد. طباطبایی تأکید میکند که جنبش مشروطهخواهی، با تأسیس حکومت قانون، ایران را به دوران جدید وارد و بدینسان همه شئون کهن آن را نوآیین کرد.
در ایران، این نوشدن به معنای خلق از عدم نبود، بلکه همه مواد نوشدن در تاریخ فرهنگی ایران وجود داشت و مشروطیت صورتی نوآیین به آن مواد داد که ایضاح این تحول با مفهوم «جدید در قدیم» از طرف طباطبایی بیان شد. البته در بیان چیرگی گفتارهای روشنفکران و ایدئولوژی اندیشان بر سپهر سیاسی و نظام اندیشگی در ایران طباطبایی نقادانه نوشت که این دسته از کنشگران سیاسی یا اهالی ایدئولوژی، آشوبهای فکری موجود در میان ایرانیان را تعمیق کرده و در غیاب نظام علمی و دانشگاهی این نقالان و رمالان هستند که به مرجع مردم مبدل شدند و به قول توکویل در جریان انقلاب فرانسه نمایشی هولناک در آزادی در تخریب و ویرانسازی هر چیز روی داد، بیآنکه تأمل کنند جایی که ایستادهاند کجاست؟
برای طباطبایی همواره این نکته بدیهی بود جایی که ایستادهایم، ایران است. جواد طباطبایی در شرایطی به ایران اندیشید و درباره ایران تأمل کرد که راه بر تدریس و تحقیق او در دانشگاههای کشور بسته شد. شرایط کاری و مالی برای استمرار فعالیتهای طباطبایی با موانع و محدودیتهای بسیاری مواجه بود و قدرش دانسته نشد؛ اما همه این رنجها و محرومیتها و سنگاندازیها موجب نشد تا ذرهای درباره ادامه کار و فعالیتش تردید کند. تا آخرین روزها و ساعات زندگی همچنان درباره ایران تأمل کرد. اگرچه روزگار و زمانه در ایران با طباطبایی مهربانی نکرد، درشتی کرد و جفا کرد و عرصه را بر او سخت و دشوار کرد؛ اما طباطبایی سخاوتمندانه همه زندگی خود را وقف ایران و تأمل درباره ایران کرد. سخت کوشید و در دشواریهای جانکاه زندگی هم از تلاش و تأمل درباره ایران دست برنداشت و میراثی گرانقدر عرضه کرد. تا آنکه در برابر درد و رنجهای فروان و بیماری نفسگیر جان به جانآفرین سپرد و ما را با میراث بزرگی از اندیشه و تأمل درباره ایران تنها گذاشت. در غم از دست دادن استاد و اندیشمندی مهربان و وطنخواه اگرچه گذر زمان تسلیبخش است؛ اما یک سال است که همچنان در غم و اندوه فراق طباطبایی غمگینیم. یادش به جاودانگی ایران، به خیر و نیکی.