تأثیر یادگیری مستمر در کیفیات
در سردترین روز زمستانی، هوای داخل موزه آنقدر گرم بود که همه کلافه بودند. نگهبانان در طبقاتِ خالی از بازدیدکننده کتهایشان را درآورده بودند و از رسمیتشان کم شده بود. البته این اتلاف انرژی موضوعی جدید نیست و در بسیاری مکانهای عمومی کورهها روشناند و درها باز... .
در سردترین روز زمستانی، هوای داخل موزه آنقدر گرم بود که همه کلافه بودند. نگهبانان در طبقاتِ خالی از بازدیدکننده کتهایشان را درآورده بودند و از رسمیتشان کم شده بود. البته این اتلاف انرژی موضوعی جدید نیست و در بسیاری مکانهای عمومی کورهها روشناند و درها باز... . فضای بزرگ موزه در روز وسط هفته سوتوکور و غیرجذاب بود. هیچ کسی یا هیچ علامت دعوتکنندهای از ما استقبال نمیکرد. ورودی میهمان خارجی من صد هزار تومان بود که از دو دلار هم کمتر است؛ اما خدمات موزه هم حداقلی بود. برای رفتن به طبقه بالا آسانسور نبود و از دیدن اشیای اصلی و شگفتانگیز موزه مربوط به باستانیترین دورانها محروم شدیم. کیفیات موزه، بهعنوان مکانی مدعی معرفی مهمترین تمدن جهان، جای حسرت بسیار بر دل باقی میگذاشت. حتی حرکت صندلی چرخدار در آن به خاطر وجود موانع متعدد روی زمین- که احتمالا از زیرشان سیمکشی رد میشد- ممکن نبود. قبلا مدیر بسیار شایسته و مهربان این مکان زیبا، برایم گفته بود که برای رونقبخشیدن به موزه بودجه ندارد؛ وگرنه ایدههای خوب فراوان دارد. دوستم سؤالاتی داشت و بالاخره خانم راهنمای جوانی را پیدا کردیم تا از او توضیحاتی بشنویم؛ زیرا روی تابلوهای موجود، مختصری خیلی کوتاه راجع به هر دوره تاریخی در هر سالن، آنهم فقط به زبان فارسی وجود داشت. و از اطلاعات به زبانهای انگلیسی یا چینی یا روسی خبری نبود. خانم راهنما گفت که معمولا گروههای گردشگران خارجی خودشان راهنما دارند. توضیحات بسیار مختصر بودند، چسباندهشده روی هر جعبه آینه. هیچ شیء یا سالنی هم QR code نداشت؛ وگرنه جستوجوی انگلیسی توضیحات آسان میبود. البته در بسیاری موزههای خارجی گوشیهایی هم نصب میکنند که به گوش میگذارید و میشنوید. به هر حال، آن خانم رفت و همکار خوشروی دیگری را آورد تا برایمان توضیح دهد. انگلیسیشان خوب نبود و میخواستند من حرفهایشان را برای دوستم ترجمه کنم، که البته در دوران ما چیز عجیبی نیست؛ چون حتی وزیر و وکیل هم لزوم دانستن زبان خارجی را حس نمیکنند. تازه بعد از پنج دقیقه آمدند و خانم راهنمای دوم را که داشت با مهربانی برایمان توضیح میداد، بردند تا برای یک گروه تازهوارد شرح بدهد. احتمالا این خانمها فقط برای توضیح به گروههای دانشآموزی مأموریت داشتند. و اصولا شاید انصاف نباشد بگویم باید برای منش و اتیکت رفتاری به کارمندان موزه آموزش میدادند یا اینکه ایشان خود باید با مطالعه بیشتری این کار را برعهده میگرفتند. در عصر اطلاعات، همه نوع اطاعات وجود دارد و الحمدلله کم هم نیست؛ اما باید زحمت بکشیم و برای امور خدماتی و حرفهای از این اطلاعات درست استفاده کنیم. ما باید متوجه باشیم که حتی در مکانی با مدیریت نسبتا خوب نقصانها به چشم میآیند؛ بهویژه در حوزه خدمات عمومی. مسئولان خدمات عمومی باید کار تعریفشدهای داشته باشند و سامانگرفتن این کارها در بخش عمومی ممکن نمیشود؛ مگر با آموزش مستمر. اگرچه امروزه همه به بهانه تنگناهای اقتصادی جدیت در کار را کنار گذاشتهاند و ما هم عادت کردهایم؛ اما فردایی هم وجود دارد و ما باید به آن فکر کنیم.
این روزها با هرکس در حوزه کار تخصصیاش و کیفیت کارش حرف میزنی، بیعلاقه و معترض است. ما هم عادت کردهایم انتظار نداشته باشیم و با مختصر بسازیم و بسوزیم؛ ولی آیا این روش و منش درست است؟ آیا این انصاف است که ما مردم کشوری چنین نامآور و شهره در جهان، خود را برای گشایشی هرچند تدریجی و قطرهچکانی برای آینده آماده نکنیم؟ چرا فقط جوانانی که از کشور مهاجرت میکنند، باید انگلیسی بخوانند؟ و دیگر جوانان ما ضرورت مطالعه تخصصی و دانستن یک زبان خارجی را احساس نکنند. خواهید گفت که در کشوری اینچنین قرارگرفته در انزوا که تعداد گردشگران خارجی آن هر سال کمتر میشود، برای چه باید به خودمان زحمت بدهیم؟ واقعیت این است که من هم تا وقتی همراه یک خارجی داخل موزه نشده بودم، تمام این ضرورتها را حس نمیکردم.
اما نمیخواهم صحبت اینجا تنها به حوزه گردشگری که مظلومترین و متروکهترین است، ختم شود. این روزها همهجا صحبت از این است که با حکمرانی و مدیریت ناکارآمد منابع، پتانسیلهای سرزمینی تبدیل به نقاط شکست و ضعف میشود. در همه زمینهها اگر ما از ارتباطات بینالمللی و دوستی با همسایگانمان استفاده نکنیم، سرمایههای بالقوهمان به هدر میرود. مثلا همین بلوچستان سیلزده که این روزها از جلوی چشمانمان کنار نمیرود و با موقعیت بینظیرش و بهعنوان تنها استان دارای بنادر اقیانوسی ایران و بهعنوان مکان استقرار شاخههای عمرانی و نظامی در منطقه آزاد چابهار و پروژههای جدید برای چین بیش از همیشه مطرح است، چرا باید سهم مردمش از این توسعه فقط به خاطر نداشتن آموزش لازم و مستمر، تنها به اسکان غیررسمی و عقبماندگی بینجامد؟ آیا این موقعیت ممتاز جغرافیایی برای رسیدن به قلب آسیا و استفاده از فرصت همجواری با کشورهای نیازمند مثل افغانستان و آسیای میانه، نمیتواند با آموزش سطح بالا و مدیریت مناسب منابع به پویایی و گسترش مسیرهای تجاری و ریلی کمک کند، از ناامنی و تهدید در سیستانوبلوچستان بکاهد و با رسیدگی به سایتهای میراثی، به گردشگری و صنایع دستی مردمی و معیشت مردم کمک کند؟ از توانمندیهای کشاورزی بلوچستان - با وجود ضعف صنایع فراوری و بازاریابی منطقهای و کمبودهای تکنولوژی کشاورزی مدرن و توجه به مدیریت آب که بگذریم، زیبایی طبیعی بلوچستان میتواند با بازشدن مسیری در بازار توسعه گردشگری پایدار، محل درآمد باشد؛ اما راهاندازی بهینه این امور آموزش میخواهد. و حل مشکلات واقعی و توجه به منابع نیروی انسانی و جلب رضایت مردم شاغل و علاقهمندکردنشان به کار، همهوهمه از دالان آموزش مستمر و هماهنگیهای بینرشتهای و جامع میگذرد. در این شرایط اقلیمی متغیر و خطرناک، آموزش مستمر تابآوری در مقابل ناملایمات (مانند سیل و زلزله و...) به اقشار مختلف جمعیت، از ضرورتهای اساسی است. ما انتظار داریم بشود همه چیز را مدیریت کرد. اگر نیروی انسانی مناسب و تحصیلکرده محلی و غیرمحلی بسیج و متحد شده، مصمم شود که مشکلات را دانهدانه حل کند و دولت نیز تسهیلات آموزش مستمر برای امور را فراهم کند، بیشک مسائل هم راه خودشان را پیدا میکنند... . من انتظار ندارم کسی جلوی سیلاب را بگیرد؛ اما میتوان «سیلاب» را هدایت و مدیریت کرد... بهطوریکه نهتنها آسیب فراوان نزند؛ بلکه مفید هم باشد! مردم در درجه اول رفاه و رشد اقتصادی میخواهند و این مهم وابسته به ازسرگرفتن یک ریتم زندگی پرتلاش، رو به رشد و شادمانه در همه جای کشورمان است.