معاشران گره از زلف یار باز کنید
چقدر خوب میبود. چقدر خوب میشد اگر رئیسجمهور منتخب در جمع یاران خود (همراهان ستاد انتخاباتی) سخن اینگونه آغاز میکرد. حضور خلوت انس است و دوستان جمعاند/ و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید.
کمال فریدزاده
چقدر خوب میبود. چقدر خوب میشد اگر رئیسجمهور منتخب در جمع یاران خود (همراهان ستاد انتخاباتی) سخن اینگونه آغاز میکرد. حضور خلوت انس است و دوستان جمعاند/ و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید.
حالا که هرکسی از روزنامهنگار تا نویسنده، از دانشجو تا استاد، از هنرمند تا بیهنر، از عالم تا عامی، از مردمان کوچه و خیابان تا بزرگان علم و ادب، از برتران تا کمتران، رئیسجمهور را تذکر میدهند، تنبه میدهند، راه نشان میدهند، مشورت هدیه میکنند، نصیحت پشت نصیحت که سراغ فلان گروه برو یا نرو، فلانی را برای صندلی فلان صدارت برگزین یا نگزین، لباس دیگر بپوش یا نپوش، آداب ریاست بجا آور یا نیاور، بیشتر با مردم حرف بزن یا کمتر،
از روی نوشته بخوان یا...
نه! خودت باش... محکم و انقلابی، یا آرام و روادار، زیر بار حرف زور نرو یا زیر بار حرف ما برو... زیر را زبر کن، آسمان را به زمین و زمین را به آسمان بیاور، فلک را سقف بشکاف یا بر جایت بنشین. حالا که همه گویند، من هم که از اهالی این خاکم، عوام و کمترین، میخواهم چیزی بخواهم، یا میبیند و میخواند یا صدای من در میان این همه صداهای خوب بر کاغذ میماند.
پس میگویم:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت.
1- البته که اول زبان به شکر میگشایم.
سپاس خدای عزیز را که ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به کار آورد
تا مردی از خویش برون آید و کاری بکند
تا همینجای کار میتوان گفت بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم...
قدر بدانیم چراکه قرار است کسی را به ریاست بنشانیم که برای اولینبار همه ما میخواهیم به او بیاموزیم (چون فکر میکنیم با دیگران فرق دارد و دوستش داریم) و طرفه آنکه او نهتنها اخم به ابرو نمیآورد، خشم، دلش را نمیگیرد، بلکه لب به خنده میگشاید و میگوید با من حرف بزنید.
بیشتر بگویید. آرام نگیرید.
راستی مگر داشتهایم، مگر داریم؟ که کسی از بنای قدرت دریچه بگشاید و ما هم بر سرش فریاد بزنیم از محبت و کلام حمایت تا داد اعتراض و شکایت و او ببیند و بشنود و آرام (با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام). دست بر سینه، کرنش کند و بر عظمت چنین مردمی، تعظیم کند؟ کاش قدر بدانیم و حد نگه داریم (کز عهده شکرش بدر آییم).
حالا که او به تکرار میگوید: «کسی است مثل ما»، پس چنان کنیم که همچنان بماند مثل ما
2- و اما بعد از شکر (نمیگویم شکایت) که خواستهای دارم و خواهشی.
در اول نوشته فرض کردم که اگر مجری همایش مذکور (همراهان ستاد انتخاباتی دکتر پزشکیان) یا رئیسجمهور منتخب سخنان خود را در جمع یارانشان با این بیت از حافظ شروع میکردند که «حضور خلوت انس است و دوستان جمعاند/ و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید».
آیا فضای لطیفتر و زیباتری شروع برنامه را دربر نمیگرفت؟ خواهش من در یک کلمه این است، بیشتر شعر بخوانیم. هر ملتی برای خود تاریخی دارد و داشتهای که آنها را از دیگر جوامع متمایز میکند. داراییهای مادی و معنوی، میراثی بازمانده که روی گنجی، پشتیبان اعتبار و متکایی برای پیشرفت و آینده آن جامعه است. به عبارتی شاید، شعر و زبان شاعرانه یکی از بزرگترین ثروتهای معنوی کشور ماست. خیلی برای این حرف دیر است اما چاره چیست؟ باید گفت. باید به اختصار گفت، زمان نداریم، بسیار از دست دادهایم و حالا در جستوجوی زمان از دست رفته، میتوان به زبان پناه برد؟ که شاید زبان را هم از دست دادهایم و میدهیم. (خدا نکند) زبان مردم ما (فارسیزبانها) آمیخته و پیچیده به شعر و امثال و حکم است. فارسی از آنجا زبان شیرینی است که شاعرانه است. در چند جمله مختصر این زبان، جهانی معنا نهفته است.
سالهاست در آرزوی اینم که یکی از بزرگان سیاست در کلام خود شعر بخواند، چرا ما بلد نیستیم از بهترین داشتههایمان در جای خود به اعلا درجه استفاده کنیم. آیا نمیدانیم چنین گنجینهای داریم یا نمیدانیم که چقدر به دادمان میرسد؟ (سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد). چرا مقامات کشوری و لشکری ما در مکالمات و مکاتباتشان شعر نمیخوانند؟ چرا به مناسبت، از حکایات سعدی، حماسههای فردوسی، غزلهای حافظ، کلام بیهمتای مولوی و دنیا دنیا پند و حکمت صلح و عزت و عشق و معرفت که راهگشای بسیاری از گرفتاریهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ماست استفاده نمیکنیم؟ شاید بتوان قاطعانه گفت اکثر صاحبمنصبان و مدیران و مسئولان از اثر این داروی معجزهآسا غافلاند.
ما میدانیم یکی از رسانههایی که حداقل تا قبل از انقلاب، بسیار در انتقال مفاهیم مؤثر بوده، وعظ روحانیون، روضهخوانان و مداحی مداحان بود. شما کمتر سخنرانی مذهبی و روضهای را سراغ دارید که در آن، شعر یا نثر موزون فارسی به کار گرفته نشده باشد؟
گرچه با کمال تأسف باید گفت، بعد از انقلاب به دلایل گوناگون و پیچیده، به تدریج ادبیات کلاسیک و مشخصا شعر، جای خود را در روضهها و سخنرانیهای مذهبی از دست داده است و بیشک یکی از دلایل بیعلاقگی مردم به این مراسم و بیاثر شدن کلام وعاظ بر مخاطبان، حذف شعر و شاعرانگی است.
مردم ما بیشتر از اینکه اهل دلیل و برهان و استدلال باشند، با عالم خیال، احساس و عاطفه عجین و همراهاند. البته منظور از زبان شاعرانه، صرفا زبان موزون نیست، چه بسیار متون ارزشمند شاعرانه از بزرگان ادب فارسی داریم که به نثر (کوتاه و زیبا و آراسته به صنایع ادبی) والاترین مفاهیم انسانی را منتقل میکنند.
مشکل، بیگانگی اهل قدرت و سیاست با زبان دیرینه فارسی، خصوصا شعر است.
چندین سال پیش رئیسجمهور وقت افغانستان، سخنان مراسم تحلیف خود را با غزلی از حافظ آغاز کرد. من هم لذت میبردم و هم حسرت میخوردم.
خواهش بنده مبنی بر استفاده مقامات از کلام شاعرانه، صرفا برای زیباشدن سخن نیست. باید باور کرد که آشتی زبان سیاست با شعر و امثال و حکم، تأثیرات انکارناپذیری بر جان گوینده و شنونده میگذارد.
چرا فرماندهان نظامی ما زمانی که با هیجان درمورد دفاع و وطن میگویند، از فردوسی نمیخوانند یا چرا کم میخوانند؟ چرا نخبگان ما در حوزههای اقتصادی و جامعهشناسی از پند و اندرزهای سعدی چیری نمیدانند یا نمیخوانند؟
چرا باید بر بالای ساختمان بزرگترین سازمان جهانی از زبان شیخ اجل، سعدی بزرگ، نوشته باشند بنیآدم اعضای یک پیکرند، ولی این شاعر بزرگ ما در سر زمین خودش غریبتر باشد؟
آیا آنها تواناییهای زبان ما را از ما بیشتر میدانند؟
بدیهی است به کار بردن کلام قدسی و نقل از نهجالبلاغه در جای خود به سخن، جان و استحکام میبخشد و البته که کلام خدا و معصومان هم به نوعی شیرینی زبان شعر را دارند، اما جای شعر در زبان سیاسی ما خالی است.
رئیسجمهور این دوره ما خوشبختانه، رفتارهای منحصربهفردی دارد که بعضا مورد استقبال مردم قرار گرفته است. حالا اگر به کلامش شعر را بیفزاییم شک نکنید رئیسجمهوری دوستداشتنیتر خواهیم داشت. (البته منظور بنده از شعر، صرفا شعر کلاسیک نیست.) فرض کنید آقای پزشکیان در خلال کلام و به مناسبت ناگهان بگوید: آب را گل نکنیم در فرودست انگار کفتری میخورد آب.
اگر رئیسجمهور ما چنین کند شاید دیگر مقامات هم به صرافت بیفتند از شاملو، فروغ فرخزاد، اخوان ثالث، نیما یوشیج، سهراب سپهری و.... بخوانند. مطمئنم و مطمئن باشید، مردم، همین مردم معمولی، همین خودمان، بیشتر از سخنان آنها لذت میبریم و بیشتر به جانمان مینشیند.
در عالم خیال میشود آیا در پایان یک سخنرانی که درمورد امیدواری است از دکتر پزشکیان بشنویم: صبح خواهد شد و به این کاسه آب آسمان هجرت خواهد کرد...؟
آیا آرزوی دور از دسترسی است که چند ماه دیگر در سازمان ملل ببینیم رئیسجمهورمان کلامش را با نام خدا از زبان فردوسی شروع میکند:
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد.
میشود آیا؟