ما لایق معماری زیبای خود هستیم
از معماری چه کاری برای فهم انسان ساخته است؟ از منظر کارل یونگ؛ همه کار. دیوید بورکنهاگن در مطلبی در مجله ترجمان مینویسد: کارل گوستاو یونگ، روانکاو مشهور، در سال ۱۹۰۹ خواب میبیند که در خانهای دوطبقه ایستاده است. از پلکان آن خانه پایین میرود و میبیند همهچیز کهنهتر و قدیمیتر میشود. باز هم پایین و پایینتر میرود تا به استخوانها و کوزههای شکسته فرهنگ پیشاتاریخی میرسد.
از معماری چه کاری برای فهم انسان ساخته است؟ از منظر کارل یونگ؛ همه کار. دیوید بورکنهاگن در مطلبی در مجله ترجمان مینویسد: کارل گوستاو یونگ، روانکاو مشهور، در سال ۱۹۰۹ خواب میبیند که در خانهای دوطبقه ایستاده است. از پلکان آن خانه پایین میرود و میبیند همهچیز کهنهتر و قدیمیتر میشود. باز هم پایین و پایینتر میرود تا به استخوانها و کوزههای شکسته فرهنگ پیشاتاریخی میرسد. از خواب میپرد. از آن زمان تا آخر عمر، یونگ بارها به این خانه رؤیایی فکر کرد و دو خانه متفاوت برای خودش ساخت تا ایدههایش درباره ساختار روان آدمی را تشریح کند. او نتیجه گرفت که برای فهم کامل ضمیر ناهوشیار نه به کلمات، احساسات یا رؤیاها، بلکه به ابزاری نیازمندیم که روانمان را در فضایی فیزیکی بازنمایی کند: به معماری. به بیان دیگر معماری خانه رؤیایی به یونگ نشان داد که همه ما صرفنظر از اینکه در سطح هوشیار به چه باور داریم، مجموعهای از باورهای پیشاتاریخی و ناهوشیار مشترک داریم. یونگ این لایه از روان را «ناهوشیار جمعی» نام نهاد و آن را ژرفترین هسته انسانیت خواند.
در واقع یونگ به این مفهوم دست یافت که خودآگاه ما از اساطیر و تصاویر از پیش موجود یا به تعبیر یونگ «کهنالگوها» تأثیر میپذیرد؛ از جمله کهنالگوی پیر خردمند، مادر اعظم، درخت زندگانی، سرمدیّت و امر مقدس. ما همین حس را در گنجینه شعر و ادبیات کهن خودمان هم داریم، بهخصوص در خیام و دید خاص اش به گردش پیچاپیچی دوران. این مقدمه را به این دلیل آوردم که امروز به اهمیت مکانیسمهای خلق فضای زندگی در شهرهایمان بپردازیم. ما در گذشتهمان معماری غنی خود را داشتهایم که فرهنگ و شخصیت اجتماعی پدرانمان را میساخت و از آن تأثیر میگرفت. تمام آن سردرهای ورودی، هشتیهای مجلل یا ساده، دالانهایی که به فضای حیاط راه میبردند، آن فضای محکم و هندسی حیاط مرکزی که با حوض و درخت، لطافت و خنکا را به درون میآورد و سپس فضاهای تابستانی و زمستانی خانه در مقابل هم و اتاقهای مختلف مرتبط با راهروهای داخلی و تزیینات ویژه و... و البته ایوانها و مهتابیها و پستوهای پنهان، مطبخ و حمام و حیاطهای پشتی و دهها مکان فکرشده و زیبا که به زندگی، زیبایی و رونق میبخشید. اما امروز از اینها دیگر خبری نیست و اگر باشد هم در شرف زوال و تخریباند.
اینجاست که گفتمان صاحبنظرانی مانند عبدالرضا گلپایگانی یا حافظ عبدالکریمی که قبلا گفتم، خالی از لطف نیست. گلپایگانی معتقد است: «فضای زندگی برای شکلدادن به معنای زندگی ساخته میشود. فضا یا جای گاه بدون معنا به «مکان» یا «بارگاه» تبدیل نمیشود و از آنجا که در این ازدحام پرتراکم شهرمان معنای زندگی از فضای سکونت در تهران رخت بر بسته است، مرور معماری ضروری مینماید». او میگوید: «معماری ایرانی همچون یک موجود زنده خود را با تفسیر زندگی بهتر دیگرگون میکرده و با درک حکیمانه از اقلیم، فرهنگ، رفتار، فن ساخت و... ماهیت اساسی خود یعنی مکانمندکردن فضا را پاس میداشته است. اکنون این بافت زنده رو به انقراض است.
ما راه درست پاسداری از این گوهر را نیاموختهایم. شورایعالی شهرسازی و معماری 60 سال است با هدف «اعتلای هنر معماری و شهرسازی ایرانی» تشکیل شده است. دریغ از راهحل و ارزیابی و بازبینی و بهبود!». از سوی دیگر، سوداگری ملک و ولع سیریناپذیر آن کمیت و پول را بر همهچیز حاکم کرده است.
از اساسیترین مشکلات امروز شهرسازی، تهدید جدی کیفیت بافتها و بناها و ارزشهای تاریخی، فروش تراکم در مناطق گران شهر برای کسب سود بیشتر است؛ سودی که به بهای بربادرفتن ارزشهای شهر، بهنفع صاحبان قدرت و مالکان زیادهخواه زمین به دست میآید.
مهندس گلپایگانی که خود دوره کوتاهی اخیرا معاون شهرسازی شهرداری تهران بوده و مسائل را از نزدیک تجربه کرده است، میگوید: «مدیران سیاسی و ناآگاه، کارنابلد و امانتخوار که فرصت مدیریتشان را به توزیع رانت و کسب ثروت و ایجاد جایگاه برای خودشان تبدیل میکنند و سیرابکردن هواداران سیاسی و نوچهپروری را جایگزین رفتارهای مدنی میکنند، مشکل دیگر ماست.
از سوی دیگر، میراثدارانی که به ارث پدری بیهیچ زحمتی دست یافتهاند با ناآگاهی و قدرناشناسی به ارزش دارایی خود، به آسانی آن را طعمه سوداگران کرده و میفروشند». به این ترتیب کاهش منزلت بناها و ارزشهای تاریخی، مقدمه فرسوده و فرتوتشدن و فنای این بناها میشود. حال پرسش این است که ما چگونه باید این بناهای زیبای نماینده روح و تمدن ایرانی را ارج نهیم و حفاظت کنیم یا پای درسهاشان بنشینیم تا به معماری امروزمان مدد رساند؟
امروز شورایعالی شهرسازی با حضور وزیر دانا و فرهیختهمان ظرفیت بالایی یافته است. اما متأسفانه جوامع حرفهای معمار و شهرساز آنطور که باید و شاید برای هدف احیا و مرمت شهرهای تاریخی فعال، علاقهمند یا مرجع نیستند که جای بسی تأسف دارد.
اگر حرفهمندان بهجای سودای انتقال پایتخت و پرداختن به حواشی آن، در کنار طرح توسعه سواحل جنوب کشور، کمی هم به آن 168 شهری که حفاظت از بافت تاریخیشان رسما توسط وزارتخانه تأیید شده نیز فکر میکردند و اکنون که «قانون حمایت از مرمت و احیا» ظرفیتهای نوینی پیش پای مدیران گذاشته، موضوع انتقال حق توسعه را قانونی کرده و کمر همت به احیا و توانمندسازی واقعی این شهرها میبستند، شاید گشایشی حاصل میشد و روندی شایسته ایرانزمین پا میگرفت. به امید همتها.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش