حقوق شهروندی و تغییر پارادایم در سال 1404
از روزی که دولت جدید آقای پزشکیان بر سر کار آمده، همه شهروندان ایرانی منتظر اتفاقاتی جدید هستند. الحق دولت جدید هم در تکاپوی تغییر حال شهر هستند و هر روز با خبری جدید روبهرو میشویم. چه از سوی دولت و صاحبان قدرت و چه از سوی گروههای مختلف اجتماعی که صبرشان در سالهای اخیر لبریز شده و آرزومند تغییر پارادایمی کلی برای اداره مملکت و مایل به طرح ایدههای نو یا تجدید عهد برای ایدههای قدیمی بیسرانجام ماندهشان هستند.
از روزی که دولت جدید آقای پزشکیان بر سر کار آمده، همه شهروندان ایرانی منتظر اتفاقاتی جدید هستند. الحق دولت جدید هم در تکاپوی تغییر حال شهر هستند و هر روز با خبری جدید روبهرو میشویم. چه از سوی دولت و صاحبان قدرت و چه از سوی گروههای مختلف اجتماعی که صبرشان در سالهای اخیر لبریز شده و آرزومند تغییر پارادایمی کلی برای اداره مملکت و مایل به طرح ایدههای نو یا تجدید عهد برای ایدههای قدیمی بیسرانجام ماندهشان هستند. گاه میشنویم که علاوه بر متخصصان حرفهای، با استادان دانشگاه نیز برای جلب ایدههای نوآورانه تماس گرفته میشود یا خود افراد و گروهها از انتقاد مدام یا ناامیدی از حرکت مسئولان، گامی پیشتر گذاشته و در پی ارائه پرسشها و راهحلهایی نیز برمیآیند؛ پرسش درباره آنچه بر اقشار و گروههای مردم و بر سرزمینمان گذشته و تحلیل آن با هدف جستن راهحلهای آیندهنگرانه برای مسائل متعددی که امروز پیشرویمان گسترده است.
همه میدانیم که یکی از مهمترین مسائل پیشرو، مسئله شهروندی و حقوق عامه است. این مسئله به علل عمیق فرهنگی و اجتماعی-سیاسی از زمان مشروطه تا به امروز همچنان لاینحل مانده است. نه به این علت که مردم متوجه آن نیستند، بلکه بهایندلیل که دولتمردان هنوز بعد از یک قرن به مفیدبودن مشارکت مردم در امور کشور، دستکم در حوزه شهری پی نبردهاند. و البته مردم هم شیوه مشارکت نیاموختند تا دهه آخر قرن که شبکههای اینترنتی به کمک آمدند. مسائل اغلب با سقف شیشهای برخورد کرده و در فضاهای تنگ کنترلشده به بنبست میخورد، زیرا مسئولان مردم را در تصمیمگیریهای محلی به بازی نمیگرفتند. آنجا هم که شوراهای شهرها -نسبتا ضعیف- خودنمایی کردند و بیش از 20 سال شورایاریها سعی کردند بهعنوان نمایندگان محلی منتخب مردم در کنار شهرداریها قرار بگیرند، باز عادلانه رفتار نشد و در نهایت بنیادشان برانداخته شد! تا اکنون افرادی منتصب از محلات دیگر بیایند برای محلات همجوارشان تصمیم بگیرند و برای شهرداری و اهداف منفعتمحور برخی سرمایهداران و سازندگان راهی باز کنند.
نمیخواهم ذکر مصیبت کنم، اما حلنشدن مسائل خودرومحوری، آلودگی هوا، ترافیک یا کمبود خدمات شهری و فضای سبز محلی از بعد از دوره کرباسچی -که او خود بیقانونی و تراکمفروشی را رسم کرد، اما در عوض کارهای خوب زیادی هم برای شهر انجام داد!- همه از نتایج این بیتوجهیها به مسائل واقعی شهر و شهروندمحوری است. شهری که به حملونقل عمومی ساکنان گرفتارش کم توجه کند و خطوط دوچرخه را برچیند، از رفتار درست شهروندان بینصیب خواهد ماند. شهری که در مقایسه با دیگر پایتختهای مشابهش، میدان را باخته است. رانندگان به پیادهها احترام نمیگذارند و موتوریها زیرشان میگیرند و موبایلهایشان را در هوا میقاپند!
حال چاره چیست؟ در وضعیتی که نظریه و روش جاافتادهای برای پویا ساختن جامعه مدنیمان نداریم، چارهای نیست جز اینکه به همفکری بنشینیم و راهحلهای مشخص برای مسائل ملموس ارائه دهیم. پرویز پیران، جامعهشناس و نظریهپرداز خوشنام شهرمان، هنوز با علاقه به این مسائل میپردازد. او عقیده دارد که «در تاریخ ایران جامعه هیچ وقت به اندازه امروز آماده جهش نبوده است.
و اگرچه بین اندیشه و عملمان هماهنگی چندانی وجود ندارد، با یک عزم ملی میتوانیم گامهای بلند برداریم و یک تغییر پارادایم را محقق کنیم. باید اتفاقا از آسیبشناسی و دردشناسی آغاز کنیم، روحیه مظلومیتخواه را رها کنیم و به آینده و نقش خود در آن بیندیشیم!». معماران و شهرداریها به خلق فضاهای عمومی مؤثر در جلب توجه شهروندان بپردازند تا محیطهای بهتری برای گفتوگو و کنار هم بودن در شهر بهتدریج شکل گیرد. ما باید از محلات و دانش بومی (دست در دست دانش مدرن)، از اهمیت قائلشدن برای محیط زیستمان، یعنی محیط طبیعی و کالبدی ساختهشدهای که در آن زندگی میکنیم، شروع کنیم. باید ضمن درک میراث ملموس و ناملموسمان در حفاظت از آن بکوشیم، زیرا هویتمان را در آن بازمییابیم و به فرزندانمان منتقل میکنیم. برای یافتن نقاط حساس شهروندی نیز بهتر است اول به جنبشهای شهری که فوران خواستههای مردم بوده، رجوع کنیم. برای همدلی با دیگر شهروندان چه کاری بهتر از تقویت نهادهای رسمی و غیررسمی شهروندی مانند صندوقهای سپاس (برای پرستاران و کارگران) یا میداندادن به سازمانهای غیردولتی یا سمنها؟ سمنهایی که تعدادشان در کشورمان به نسبت آمریکا یا هند و اروپا به خاطر کملطفی دولتهایمان خیلی کم و قلیل است، درحالیکه همه میدانیم بدون وساطت این «انجیاو»ها یا سمنها دولت شبکهای نخواهد داشت تا صدای مردم و شهروندانش را بشنود.
در جلسه کوچکی از حامیان سمنها وکیل جوانی برای نگاه بعضی مسئولان به مسائل جدی شهروندی مثال چاله بزرگ سر راه بیمارستان را میزد. میگفت برای چاله هر مدیری راهحلی دارد: یکی تجهیز بیمارستان برای رسیدگی به مصدومان، دیگری گذاشتن اورژانس موتوری برای رسانیدن آسیبدیدگان چاله به بیمارستان، و دیگری پرکردن چاله برای ساختن چالهای کوچکتر نزدیک بیمارستان. این را از قضا «حکمرانی پنجره شکسته» مینامند؛ یعنی اداره شکستهبسته امور برای حفظ وضع موجود. درحالیکه اداره امور برای آیندهای روشن به این روش نیست، مشارکت مردمی میخواهد و برنامه و اعتماد متقابل.