تحریر محل نزاع: تحدید و تهدید توأمان زندگی
بیایید تعارف را کنار بگذاریم و قبل از ورود به مرحله استدلال، در مورد اینکه آیا حصارکشی دور مجموعه فرهنگی تئاتر شهر کمکی به حفظ فرهنگ و حمایت از هنرمندان میکند یا نه، یا قبل از ارائه راهحلهایی برای مدیریت آسیبهای اجتماعی شکلگرفته پیرامون این بنا، تحریر محل نزاع کنیم؛ یعنی مورد نزاع را با تمام حدود و قیودش روشن و مشخص کنیم. محل نزاع در طرح «ساماندهی بوستان دانشجو و حریم تئاتر شهر» چیزی نیست جز تحدید و تهدید توأمان زندگی و آزادی افراد؛ چه این افراد، ساکنان شهر تهران باشند و چه میهمانان بازدیدکنندهای از سایر شهرها و کشورها.
مریم کهنسال نودهی*
بیایید تعارف را کنار بگذاریم و قبل از ورود به مرحله استدلال، در مورد اینکه آیا حصارکشی دور مجموعه فرهنگی تئاتر شهر کمکی به حفظ فرهنگ و حمایت از هنرمندان میکند یا نه، یا قبل از ارائه راهحلهایی برای مدیریت آسیبهای اجتماعی شکلگرفته پیرامون این بنا، تحریر محل نزاع کنیم؛ یعنی مورد نزاع را با تمام حدود و قیودش روشن و مشخص کنیم. محل نزاع در طرح «ساماندهی بوستان دانشجو و حریم تئاتر شهر» چیزی نیست جز تحدید و تهدید توأمان زندگی و آزادی افراد؛ چه این افراد، ساکنان شهر تهران باشند و چه میهمانان بازدیدکنندهای از سایر شهرها و کشورها.
در طول سالها فعالیت حرفهای و سروکلهزدن با مدیران شهری و دولتی، هر وقت واژه «ساماندهی» را روی طرحی دیدهام، تن و بدنم لرزیده است. این واژه در ادبیات مدیریت شهری و اجتماعی ما بهطور کامل از معنی اصلیاش تهی شده و مابازاهای عملیای از «حذف فیزیکی»، «کنترل» تا «اختصاصیسازی» پیدا کرده است. مثالهایش فراوانند. وقتی مدیری از طرح «ساماندهی کودکان کار»، «ساماندهی معتادان متجاهر»، «ساماندهی دستفروشان» و سایر گروههای اجتماعی صحبت میکند، منظورش فهم عمیق ریشههای چندبعدی مسئله، درک چرایی و چگونگی شکلگیری این گروهها و شیوه فعالیتشان، و پیدا کردن راهحلهایی برای توانافزایی و بعد از آن ادغام این گروهها با اجتماع نیست؛ منظورش حذف فیزیکی این گروهها از فضاهای عمومی شهر و دید شهروندان، کوچاندنشان به حاشیهها، سولههای بسته یا کارگاههای زیرزمینی و گودهای زباله و در یک کلام، هلدادن آنها به زیست و اقتصاد غیررسمی است. یا وقتی مسئولی از طرح «ساماندهی فعالیتهای فضای مجازی» حرف میزند، نهتنها منظورش افزایش امکانهای فضای مجازی برای تعریف فعالیتهای خلاقانه در راستای ارتقای فرهنگی و اجتماعی و حتی اقتصادی نیست، بلکه آنچه در نظر دارد، افزایش کنترل محتوایی و شیوهای روی فعالیتهای انجامشده در این فضا و تنبیه و مجازات تنندادهها به قوانین یکطرفه و پذیرفتهنشده از طرف افراد است. به همین ترتیب وقتی طرح «ساماندهی میدان ولیعصر» و «ساماندهی چهارراه ولیعصر» را اجرا میکنند، نهتنها فضاهای شهری را از لحاظ بصری و فعالیتی مختل و ناکارآمد میکنند، که نتیجه کارشان هم چیزی جز راندن اجباری افراد به فضایی محدود و قابل کنترل در زیرزمین که برای فعالیتهای خاصی اختصاصیسازی شده، نیست. بررسی نتایج مدیریتهای شهری با این رویکرد هم نشان داده که این طرحها، در عمل، و در میانمدت و بلندمدت، نتوانستهاند به مسائل اجتماعی و شهری و به دغدغههای شهروندان پاسخی درخور بدهند. این است که دامنه مسائل و دغدغهها هر روز گسترش و ابعاد جدیدی پیدا میکند.
طرح «ساماندهی بوستان دانشجو و حریم تئاتر شهر» هم از این قاعده مستثنا نیست. بهانه تهیه و اجرای طرح این است که فعالیتهای پیرامون تئاتر شهر و گروههای اجتماعیاش از کنترل خارج شده، آسیبزا شده و مهمتر از آن، در دیدرس شهروندان قرار گرفتهاند. درحالیکه انتظار میرود به طور طبیعی پاسخ مدیریت شهری و دولتی به این مسئله، در کوتاهمدت، تهیه برنامههای بهرهبرداری متناسب با کاربری فرهنگی-هنری این بنا، در میانمدت، تعریف طرحهایی نوآورانه در راستای افزایش آگاهی، فرهنگ و توان گروههای متفاوت اجتماعی با دخیلکردنشان در پروژههایی با منافع دوسویه برای گروههای اجتماعی و مدیریت شهری، و در بلندمدت، حل ریشهای مسائل اقتصادی و اجتماعی شکلدهنده و تقویتکننده آسیبهای اجتماعی موجود باشد. این طرح با جداسازی فضای پیرامون تئاتر شهر از زندگی، رفتوآمد و فعالیت روزمره مردم، پاکسازی و اختصاصیسازی و تحت کنترل گرفتن، این فضای عمومی شهری را نشانه رفته است. اما چرا؟ چرا با وجود اینکه تجربههای دیگر کشورها، از شرق تا غرب، و از جنوب تا شمال، نشان داده که میتوان از فضاهای عمومی شهرها، بهعنوان جسم و جان عرصه عمومی شهرها، بیشترین و بهترین استفادهها را کرد و با باز گذاشتن و گشودن مدامش به روی ساکنان و بازدیدکنندگان شهر، رونق و پویایی شهر و احساس تعلق افراد به شهر را بیشتر کرد، مدیریت شهری ما مدام بیشتر و بیشتر به سمت بستن و محدودکردن فضاهای شهری میرود؟
پاسخ این پرسش و صدها پرسش مشابه در یک عبارت سهکلمهای نهفته است: «قدرت فضاهای عمومی». فضاهای عمومی در هر شهر و کشوری، جزئی از عرصه عمومی به حساب میآیند. عرصه عمومی از نگاه کریستیان نوربرگ شولتز، معمار، نظریهپرداز و مورخ معماری اهل نروژ، صحنهای است که در آن غریبهها با نقابی که «خودِ اجتماعی» نامیده میشود با یکدیگر وارد تعامل میشوند. این خود اجتماعی تفاوتهای عمدهای با خود واقعی و طبیعی افراد دارد. عرصه عمومی جایی است که افراد امکان دیدن دیگران و دیدهشدن توسط دیگران را پیدا میکنند. بنابراین شاید بتوان گفت مهمترین خصلتهای عرصه عمومی یکی در دسترس بودن برای همگان و دیگری آزادی عمل در این عرصه است. به این ترتیب، این عرصه امکان تعامل گسترده افراد با یکدیگر و امکان کنش جمعی را ایجاد میکند. چنین عرصهای حتی اگر از دخالت نهادها در امان نباشد هم میتواند تا حد زیادی با اتکا به اراده جمعی عمل کند.
حضور شهروندان در عرصه عمومی و انجام تبادلات فرهنگی و اجتماعی در این عرصه میتواند علاوه بر کمک به ارتقای فرهنگی افراد و جامعه، نقش این عرصه را به عنوان پایگاه قدرت شهروندان تثبیت کند؛ یعنی عرصهی عمومی را، به نقل از هابرماس، تبدیل کند به «سیطرهای قادر به نقد داوری مستقل و ازجمله نقد اهداف و فعالیتهای دولت». به همین دلیل است که مدیریت شهری برای پیشگیری از ممانعت شهروندان از نامحدود شدن قدرت آنها، دست پیش را میگیرد که پس نیفتد. یعنی با محدود و محدودتر، و بسته و بستهترکردن فضاهای عمومی و تبدیل آنها به فضاهای محصور، هرچه قابل کنترلترشان میکند. اگر هم فضای عمومیای در شهر این امکان را پیدا کرد که به بستر فعالیت و کنش جمعی و شکلگیری گروههای همسو تبدیل شود، یا با اجرای طرحهای مناسبتی، کارکرد آن را مغشوش میکند یا با وضع قوانین سختگیرانه اجتماعی امکان حضور و فعالیت افراد در آن را مختل میکند. نمونه ملموس این نوع برخوردها در پارکهای عمومی شهر تهران یا باشگاههای ورزشی روباز این شهر بهراحتی قابل ردیابی است.
علاوه بر اینها فعالیت و رفتارهایی که در عرصه عمومی انجام میشوند، اغلب اختیاریاند و نه اجباری یا حتی رسمی، و همین مسئله کمک میکند که بیشتر اوقات افراد از حضور در عرصه عمومی لذت بیشتری ببرند تا عرصه حکومتی، یا حتی عرصه خصوصیشان. این یعنی افراد برای زندگیکردن و لذتبردن از آن احتیاج به آزادی در عمل و رفتار دارند و فضای عمومی این امکان را برایشان فراهم میکند. در صورت ازبینبردن یا محدودکردن این فضاهای عمومی، بسیاری از فعالیتها، رفتارها و کوششهای عرصه عمومی محل ظهور و بروز پیدا نمیکنند. البته ناگفته پیداست که وجود صِرف فضاهای عمومی -بدون شرایط محیطی لازم، یعنی بسترهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی لازم برای امکان برقراری ارتباط انسانی، تعامل گسترده افراد و کنش جمعی آنها- نمیتواند عرصه عمومی ایدئال را محقق کند و لازمه شکلگیری این عرصهها به رسمیت شناختهشدن افراد و حقوقشان توسط دیگران و حکومت است؛ مسئلهای که در مدیریت شهری امروز تهران هیچ معنایی ندارد و جزء دغدغههای شهروند تهرانی هم نیست.
فضای باز پیرامون مجموعه فرهنگی تئاتر شهر، در تقاطع دو محور اصلی شهر تهران، یکی از مهمترین فضاهای عمومی، یکی از نمادینترین مکانهای تقابل افکار، نیروها و گروههای اجتماعی در طول تاریخ معاصر این شهر، و ویترین حضورهای اجتماعی بهویژه از اواخر دهه 80 بوده است. این ویترین سیاسی-اجتماعی همیشه قابهایی از آزادی و میل به زندگی را به نمایش گذاشته است. در سالهای اخیر، بهدلیل بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، به این ویترین کموبیش سیاسی، قابهایی از فقر، اختلاف طبقاتی و آسیبهای اجتماعی نیز، همچون نمایشگاههای دورهای اضافه شده و پیشروی شهروندان به نمایش گذاشته شده است. این هم برای مدیریت شهری مطلوب نیست، چون در معرض دید بودن مدام این قابها، افراد را متأثر، ناراضی، عاصی یا خشمگین میکند و مدیریت شهری و دولتی را بیانگیزه یا ناتوان از حل مسئله نشان میدهد.
القصه که طرح «ساماندهی بوستان دانشجو و حریم تئاتر شهر» درحقیقت همان طرح «حصارکشی» است که مسئول مربوطه به آن اشاره کرده؛ حصارکشی محکمی بین افراد و اقشار گوناگون اجتماعی و نیز بین شهروندان و مدیریت شهری و... با زدن زیرگذر پیاده چهارراه ولیعصر و نردهکشی دورتادور چهارراه و بستن مسیرهای عابر پیاده و امکان پرسهزنی افراد، ادامه پیدا کرد و امروز هم با این حصارکشی تشدید میشود. اگر به این تحریر از محل نزاع قائل باشیم، راهحل مسئله را باید جای دیگر یا به شیوه دیگری جستوجو کنیم.
*پژوهشگر مطالعات شهری و توسعه، دکترای برنامهریزی شهری و منطقهای از دانشگاه فنی برلین