مروری بر رمان «وقتی یتیم بودیم» کازوئو ایشیگورو
تاریخهای پراکنده
رمان «وقتی یتیم بودیم» جزء آثار شاخص ایشیگورو است که حول محور کارآگاه شهیری به نام کریستوفر بنکس میگذرد. در این رمان که شخصیت اصلی راوی قصه هم هست، شاهد داستانی معمایی و کارآگاهی در زندگی بنکس هستیم. تمهیداتی که ایشیگورو برای شخصیت داستانش لحاظ میکند، باعث میشود موضوعاتی مانند هویت، خانواده و گذشته اهمیت پیدا کنند. در کارنامه ادبی این نویسنده ژاپنی-بریتانیایی شاهد تنوع موضوعات و بستر تاریخی هستیم که این نکته نشاندهنده گستردگی ذهن ایشیگورو است.
محمدمعین شرفائی
رمان «وقتی یتیم بودیم» جزء آثار شاخص ایشیگورو است که حول محور کارآگاه شهیری به نام کریستوفر بنکس میگذرد. در این رمان که شخصیت اصلی راوی قصه هم هست، شاهد داستانی معمایی و کارآگاهی در زندگی بنکس هستیم. تمهیداتی که ایشیگورو برای شخصیت داستانش لحاظ میکند، باعث میشود موضوعاتی مانند هویت، خانواده و گذشته اهمیت پیدا کنند. در کارنامه ادبی این نویسنده ژاپنی-بریتانیایی شاهد تنوع موضوعات و بستر تاریخی هستیم که این نکته نشاندهنده گستردگی ذهن ایشیگورو است. در رمان «بازمانده روز» قصه در جنگ جهانی دوم میگذرد، رمان «هرگز رهایم مکن» رمانی پادآرمانشهری است، رمان «کلارا و خورشید» رمانی علمی-تخیلی است که در آینده میگذرد، رمان «غول مدفون» در گذشتهای بسیار دور و در زمانهای جادویی روایت میشود و رمان «وقتی یتیم بودیم» بعد از جنگ جهانی اول و جنگ چین و ژاپن اتفاق میافتد. در همه آثار ایشیگورو میتوان رد تاریخ را دید، اما نهفقط برای اشاره و پیشبرد داستان، بلکه برای اثرگذاریهای متقابل شخصیتها با زمانهای که در حال زیست آن بودند. ذکر این نکته با این مثال مصداق پیدا میکند که در رمان «وقتی یتیم بودیم» گذشته شخصیت اصلی آن، کریستوفر بنکس و زمان حال در جنگ میگذرد و این در حالی است که اساسا خود کریستوفر درگیر در جنگ جهانی اول یا جنگ چین و ژاپن نمیشود، بلکه گذشته و هویت او است که در این ماجرا درگیر شده و به دنبال این است که از دل این مصیبتها راهی برای معماهای زندگیاش پیدا کند.
معمای زندگی
کریستوفر بنکس در کودکی طی وقایعی که برایش مبهم است از پدر و مادرش در کشور چین جدا میشود و به انگلستان میآید تا نزد خالهاش زندگی کند. شخصیت جستوجوگر بنکس زمانی شکل میگیرد که توانایی غلبه بر تنهاییاش را پیدا میکند و یاد میگیرد گلیمش را خود از آب بیرون بکشد. در همان سطرهای ابتدایی که کریستوفر معرفی میشود و اشاره به شغل کارآگاهی میکند، این کارآگاهشدن کریستوفر بنکس با شکلگیری وقایع کودکی و نوجوانیاش بیربط نیست. به همین خاطر وقتی آقای بنکس به کارآگاه مشهور در انگلستان تبدیل میشود، زندگیاش را رها میکند تا به دنبال مهمترین معمای زندگیاش برود؛ معمایی که جنایت، مواد مخدر و خیانت در آن موج میزند. دو خردهروایت دیگر هم در این رمان در کنار قصه اصلی وجود دارد. اول عشق و عاشقی کریستوفر بنکس با خانمی به نام میس همینگز که این کشمکش از همان ابتدای رمان جذابیتی در رمان ایجاد میکند و در نقطه اوج رمان یعنی موقعی که کریستوفر در دوراهی هویت و خانواده در مقابل عشقش قرار میگیرد، کارکرد پیدا میکند. خردهروایت دیگر این رمان که عنوان رمان و جمعبستن یتیمبودن با آن ربط دارد، درباره دختربچهای به نام جنیفر است که توسط کریستوفر بنکس به فرزندخواندگی پذیرفته میشود. این دو خردهروایت در کنار قصه اصلی رمان کمک میکند تا با درون شخصیت اصلی بهتر آشنا شویم. غرور، خشم و حتی آثار گذشته هم در این دو خردهروایت به صورت مجزا حاوی فرازوفرودهایی میشود که در آخر ما را به شخصیت اصلی رمان نزدیکتر میکند. رمان تماما در گذشته میگذرد و با تاریخهای پراکنده اما رو به جلو روایت میشود. کاشت و برداشتهای متوالی نویسنده خود در چارچوب همین نکته شکل میگیرد. به این شکل اگر راوی به نکتهای در بچگیاش اشاره میکند، در قسمت دیگر رمان کارکرد پیدا میکند. به این معنی که با این پیرنگ کامل نکتهای خارج از موضوع باقی نمیماند.
هویت و تصاویر گذشته
کریستوفر در کودکی در واقعهای مبهم توسط مردی از چین به انگلستان میرود و در گذشتهای که بنکس برای ما روایت میکند، اعم از دوستان، خانه و خود شهر شانگهای و حتی پیشینه پدرش در امر خرید و فروش مواد مخدر و حتی مبارزات مادرش برخلاف راه پدر، با قالبگیری قابل توجهی در امر فضاسازی و صحنهپردازی ارائه میشود. رمان در دهه ١٩٣٠ میلادی در حال روایت است، اما تکنیک ایشیگورو برای امر فضاسازی در نوع خود جالب است؛ چند تصویر را میتوان با هم مقایسه کرد تا اهمیت این تکنیک را بهتر درک کرد که چطور نویسنده با حرکت در چین، انگلستان و هنگکنگ دست به فضاسازی با کمترین ارائه فضا زده است، اما نهتنها به روایت لطمهای وارد نشده بلکه اهمیت هم پیدا کرده و دست نویسنده برای قصهگویی باز مانده است: یکم، تصویر موقعی که کریستوفر به چین برمیگردد تا خانوادهاش را پیدا کند و در آنجا اسیر واقعه جنگ میشود، ضمن اینکه شانگهایی که کریستوفر بنکس برای ما روایت میکند، بخش عمده آن خاطرات بچگی او است. دوم، تصویر میهمانیهای شبانه که کریستوفر در انگلستان میرود. سوم، لحظه دیدار با مادر که در انتهای رمان در کشور هنگکنگ در یک معبد اتفاق میافتد. هر سه این تصویرها که شاکله اصلی رمان است، فاقد تصویرسازیهای ریزبینانه است. ایشیگورو به شکل خاطرهنگاری به سراغ مکانهای مختلفی میرود، اما موقعیتها را به کوچکترین قسمتها تقسیم میکند. اگر راوی وارد هنگکنگ میشود، ما فقط با لحظه دیدار با مادر کار داریم و اصلا برای ما مهم نیست که مکان دیدار با مادر در کجای هنگکنگ اتفاق میافتد. حتی در انگلستان هم با انگلستانی طرف نیستیم که رنگوبوی رمانهای آگاتا کریستی را داشته باشد یا مثلا کشور چین که کمی مبهمتر است؛ اما تیزهوشی نویسنده اینجا رخ میدهد که با استفاده از حافظه ادبی مخاطب، دست به ساخت این فضاها میزند؛ یعنی علم به اینکه خواننده این کتاب ممکن است به احتمال قوی رمانی از آگاتا کریستی را خوانده باشد یا مثلا رمانهایی را که در این فضاها میگذرد مطالعه کرده باشد، پس میشود فقط با اشاره به نام «کانن دویل» در میهمانیهای شبانه که کریستوفر احتمال میدهد ممکن است رخ دهد حل میشود، یا حتی کشور چین و خود شهر شانگهای صرفا با نام محلهها شکل نمیگیرد، بلکه با اتفاقاتی در حال رخدادن در کوچه پسکوچههای شانگهای روایت شود. میتوان نتیجه گرفت که ایشیگورو احتیاجی به جزئیات در فضاسازی نداشته است، چون آنچنان قصه را سوار بر تمام موضوعات و لحظهها و کشمکشها میکند که اصلا احتیاجی ندارد که تصاویری منحصربهفرد از کشورهای مختلفی که در این رمان روایت میشود ارائه دهد. هویت، گذشته و خانواده در رمان «وقتی یتیم بودیم» موضوعاتی هستند که در دیگر آثار ایشیگورو ردپای چندانی از آنها دیده نمیشود و از اینرو این رمان در کارنامه این نویسنده تک است و تنهایی موضوع گلدرشتتری است که روی تمام این رمان سایه میاندازد.