نگاه علیرضا داوودنژاد، کارگردان و نویسنده باسابقه سینما، به سیر سینمای زیرزمینی ایران
سینما، زیر و روی زمین
وقتی کار تفکر انتقادی و تخیل خلاق پیش نمیرود و مقاومت هنرمند در مقابل کلیشههای بازار و بخشنامههای دولتی، زمین بازی را از او میگیرد، چه چارهای جز راهجستن به زیر زمین میماند؟ نهضتهای مقاومت چرا زیرزمینی میشوند و کارشان به حفر تونل و ایجاد کانالهای ارتباطی و اقامتگاه و مقر فرماندهی و انبار تسلیحات و ساختن شهرهایی در زیر زمین منجر میشود؟
وقتی کار تفکر انتقادی و تخیل خلاق پیش نمیرود و مقاومت هنرمند در مقابل کلیشههای بازار و بخشنامههای دولتی، زمین بازی را از او میگیرد، چه چارهای جز راهجستن به زیر زمین میماند؟ نهضتهای مقاومت چرا زیرزمینی میشوند و کارشان به حفر تونل و ایجاد کانالهای ارتباطی و اقامتگاه و مقر فرماندهی و انبار تسلیحات و ساختن شهرهایی در زیر زمین منجر میشود؟ وقتی روی زمین راه خطرناک است و مقصد بس بعید و انواع دیدهبانی و عوارضی و بازرسی را باید پشت سر گذاشت و بهانهای در مدارک ممکن است به توقیف یا حتی دستگیری و زندان و محرومیت همیشگی از سفر و واماندن از مقصد بینجامد، چه چاره دیگری جز بازگشت از مسیر روی زمین و جستوجوی راهی در زیر زمین میماند؟
بدیهیات و تعاریف مرسوم باید بازنگری شوند. هنر، رسانه، مخاطب، منظومه هنری رسانهای، فرد، جمع، اجتماع، چارچوبها و کرامت انسانی هرکدام چگونه پدیدههایی هستند و چه رابطهای با یکدیگر و با زمان و مکان دارند و از حاصلجمع آنها چه دستاوردی نصیب آدمی شده است؟
چیدن تکتک حروف سربی در کنار هم و جادادن آنها در ماشین چاپ و کشیدن اهرم و چسباندن کاغذ به حروف خیسشده با مرکب، رونوشتی از متن ارائه داد که کلمات سربی آن را نگاشته بودند؛ این سرآغاز تکثیر نوشتار و نشر کتاب و انتشار دانش و توسعه دانشکدههای علوم تجربی و تأسیس کارگاههای آموزشی و رونق زنجیرههای تولید و گسترش بازار و ارتقای سطح رفاه عمومی بود و همه و همه را خواهناخواه باید دستاورد عصر «گوتنبرگ» و ترویج صنعت چاپ در جهان دانست؛ عصری که در آن فرهنگ با متن «مکتوب و مسکوت» تعریف میشد و در آیینهای سیاسی به خطابه و در سلوک تجاری نهایتا به مذاکره رودررو و حضوری ختم میشد.
جرقه الکتریسیته و جانگرفتن تدریجی ابزار و مخابره صدا و نور درواقع طلیعهای برای تولد متنی تازه شد. عصر گوتنبرگ غروب کرد و ماهواره ماه را از صحنه آسمان بیرون برد و در انزوای شب، آفتاب «دیجیتال» طلوع کرد و جهانی بافته از تاروپود نور و صدا به صحنه آمد؛ جهانی که در آن آدمی از طریق چشم و گوش و تعلیق نسبی بقیه حواس به جهانی صوتی-تصویری مهاجرت میکند و پرده از زیستبوم هولوگرام فرو میافتد و متن «مصوت و مصور» جای متن مسکوت و مکتوب را میگیرد. آدمیزاد از دورانی که در میان صخرهها زندگی میکرد تا دوران شکار، شبانی، کشاورزی، صنعت، کارفرمایی، کارگری و در همهجا و همه وقت احتیاج و آرزو داشته دورتر را ببیند و آنجایی را که در آن حضور ندارد، بشنود.
افسانه «آینه جادو» که پیر در آن مینگرد و با آن سخن میگوید و پاسخ میشنود، ناشی از نیازی کهن است که رشته به رشته علوم و هنرها دانسته و نادانسته در پی پاسخ و بازتولید آن بودهاند تا مرزهای زمان و مکان را بشکنند و واقعیت و فکر و خیال را رؤیتپذیر کنند؛ آینهای در کف دست که با آن همه چیز را ببینی و همه جا را بشنوی؛ اینک بشر با هوش مصنوعی و موبایل به آرزوی دیرینه خود رسیده و آینه جادو را در کف دست دارد؛ متن گوتنبرگی و راه و رسم و آیینهای ویژه آن به موزههای تاریخ سپرده میشود و شکستن انحصارهای مالی و سیاسی بر ابزار تولید و توزیع و نمایش از مصرفکننده تولیدکننده میسازد و تکثیر منظومههای هنری رسانهای ویژگی «باورپذیری» را به شاخصهای اصلی برای تأثیرگذاری و فراگیری آثار دیداری-شنیداری بدل میکند.
و البته این «دانایی سینمایی» است که فوت و فن باورپذیری را میشناسد و ضامن دستیابی به منظومه هنری رسانهای اثرگذار و فراگیر میشود. اثر هنری دستاورد فردی انسان و اثر رسانهای محصول کار سازمانی انسان است. غلبهجویی فردی و سلطهطلبی جمعی جز با ترویج احترام به انسان و رأفت به موجودات مهارپذیر نخواهد شد. اقتضای احترام به فرد انسانی این است که امنیت حریم شخصی او محفوظ باشد و دستاورد هنری او دیده شود و اقتضای احترام به جمع این است که رسانه واقعیت جاری را صادقانه منعکس کند و بلندگوی آسیبشناسان و خدمتگزاران جامعه باشد، ضمن آنکه به دست نیروهای خوشقریحه و متخصص و خلاق مدیریت شود تا منظومه هنری رسانهای اثرگذار و فراگیر شکل بگیرد و انبوه دهها میلیونی مخاطبان یکسره به رقیبان و حریفان منطقهای و جهانی واگذار نشوند.
«باورپذیری» شرط لازم آثار موفق هنری و رسانهای دیداری-شنیداری است. «دانایی سینمایی» هنر بستهبندی باورپذیر و اثرگذار و فراگیر آثار هنری و رسانهای است. هیچ ملت زنده و فعال و خلاقی چراغ «دانایی سینمایی» مملکت خود را بیفروغ نمیکند و در «عصر جنگ رسانهای» نیروهای خوشقریحه و متخصص و خلاق خود را نمیتاراند یا منفعل و منزوی نمیکند. سینمای زیرزمینی درواقع گریز از سانسور و ناامنی و گرانسازی تولید فیلم است و از مخاطبانی که توقع دارند سینما جای خالی کافه و کاباره و آکروبات و آتراکسیون و سیرک و روحوضی را برای آنها پر کند، منصرف میشود و در غیاب سینمای سرکوبشده اجتماعی که محصولاتی مرغوب و رقابتپذیر و حرفهای تولید میکرد، تلاش میکند دستکم مراقب دانایی و هنر سینما باشد. خلاصه تا عدهای بیوجه در فاصله سینما و مخاطب میایستند و بنا بر سلایق شخصی به این میگویند چه بساز و به آن میگویند چه ببین و عمدا یا سهوا انبوه مخاطبان را به تاراج بازارهای سیاه ماهوارهای و اینترنتی میسپارند، چهبسا هنرمند زنده و فعال و خلاقی که به دنبال چیزی بیش از بازتولید کلیشههای رایج است، به سینمای زیرزمینی و درخشیدن در جشنوارههای خارجی و راهبردن به بازارهای جهانی پناه ببرد.
کاش این درخت سرمازده تاب بیاورد تا با رسیدن بهار بار دیگر شکوفه بدهد و شاخههایش زیر سنگینی میوههای پربار خمیده شود. بیتردید در هیچ سرزمینی با سانسور و ناامنی بازار نمیتوان به منظومه هنری رسانهای فراگیر و اثرگذار دست
پیدا کرد... .
چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم.
*این یادداشت در پاسخ به پرسش روزنامه شرق مبنی بر چگونگی سیر سینمای زیر زمینی ارسال شده است.