ترجمه آزاد از مثنوی مولوی
درباره «مثنوی» مولوی شرح و تفسیرهای بسیاری منتشر شده و همچنین گزیدههایی از آن نیز به شکلهای مختلف در دست است، اما در کتاب «نردبان آسمان» گزارشی کامل از مثنوی به نثر ارائه شده است. «نردبان آسمان» شرح مثنوی نیست و در واقع هدف نویسنده از نوشتن این کتاب، «خواندن دقیق مثنوی از ابتدا تا انتها» بوده است. محمد شریفی دراینباره در ابتدای کتاب نوشته که چون این کار با روخوانی مثنوی ولو با مطالعه شروح میسر نیست، کوشیده تا با نوشتن برای خوانندهای که نه مثنویخوان متخصص است و نه کاملا بیگانه با مثنوی، این آرزو و هدف را محقق کند.
شرق: درباره «مثنوی» مولوی شرح و تفسیرهای بسیاری منتشر شده و همچنین گزیدههایی از آن نیز به شکلهای مختلف در دست است، اما در کتاب «نردبان آسمان» گزارشی کامل از مثنوی به نثر ارائه شده است. «نردبان آسمان» شرح مثنوی نیست و در واقع هدف نویسنده از نوشتن این کتاب، «خواندن دقیق مثنوی از ابتدا تا انتها» بوده است. محمد شریفی دراینباره در ابتدای کتاب نوشته که چون این کار با روخوانی مثنوی ولو با مطالعه شروح میسر نیست، کوشیده تا با نوشتن برای خوانندهای که نه مثنویخوان متخصص است و نه کاملا بیگانه با مثنوی، این آرزو و هدف را محقق کند.
در مواجهه با کتابی همچون «نردبان آسمان» میتوان پرسید که اساسا چرا باید اثری را که به شعر نوشته شده و از آثار برجسته نظم فارسی به شمار میرود، به نثر تبدیل کرد، آنهم در فرهنگی که شعر از گذشته جایگاهی ویژه در آن داشته است. نویسنده با اشاره به این پرسش میگوید که او نیز موافق این نیست که منظومههای درخشان فارسی را به نثر برگردانیم، اما به چند دلیل این کار را در مورد مثنوی و معدودی منظومههای دیگر روا میداند.
اول اینکه به اعتقاد او، مثنوی تفاوتی اساسی با بسیاری از منظومههای ادب فارسی دارد؛ بنابراین به این معنا که به رغم چیرگی و مهارت مولانا در سرودن شعر، غرض او از سرودن مثنوی هنرنمایی در عرصه شاعری نبوده است و توجه او بیش از آنکه به فرم باشد به مضمون و محتواست. گرچه این به معنای نفی اهمیت و تشخیص فرم در مثنوی نیست. نویسنده در بخشی از کتاب با عنوان «درباره مولانا و مثنوی» اشاره کرده که مولانا علاقهای به شاعری و قصهپردازی نداشت، بلکه هدف او آشکارا هدایت و ارشاد بود و اگر قالب شعر را برای تعالیم و مواعظ خود برگزید، بیشتر به اقتضای میل مخاطبان و رواج شعر بهعنوان یک رسانه قوی برای بیان معانی بود، نه ارجحدانستن شعر.
دوم اینکه کمتر منظومهای در زبان فارسی وجود دارد که به دلیل دشواری محتوای آن، این همه شرح بر آن نوشته باشند و در عین حال علاقهمندان آن نه لزوما اهل فن بلکه طیف بسیار گستردهای از مردم با دانش و اطلاعات متفاوت باشند و این نشان میدهد که نظم مثنوی برای فهم عموم همواره محتاج سادهسازی بوده است، بهخصوص در زمانه ما که فاصله با ادبیات کهن بیشتر شده است.
بر اساس این دو دلیل، شریفی برگردانهای نظم به نثر مثنوی را جستوجو میکند و میبیند که داستانهای مثنوی چند بار و به قلم نویسندگان مختلف به نثر برگردانده شدهاند. اما مسئله این آثار آن است که بخش مهم و دشوار مثنوی را کنار گذاشتهاند. متن کامل مثنوی تنها دو بار به نثر درآمده است: یک بار به ترکی استانبولی و دیگر بار به فارسی. نویسنده نوشته که با تأمل در این متن دریافته که اینها با آنچه او در ذهن داشته بهکلی تفاوت دارند؛ زیرا هر دو متن کموبیش به معنیکردن ابیات به صورت مستقل پرداختهاند.
اما روش شریفی در کتاب «نردبان آسمان» این بوده که ابتدا کوشیده معنی و مفهوم نهفته در هر بیت را دریابد و آنگاه آن را به زبانی حتیالامکان روشن بیان کند: «برای فهم خودم چند شرح متأخر را بیت به بیت دیدهام و در مورد بعضی از ابیات به ندرت به شروح قدیم نیز نگاهی کردهام». نویسنده بنا را بر این گذاشته که ضمن لحاظکردن تمام ابیات، هر پاره معنایی در مثنوی را یک واحد تلقی کرده و بهصورت پاراگرافی بیاورد و از آوردن معنی ابیات و دنبالکردن آنها که چندان کمکی به خواننده نمیکند، بپرهیزد.
این روش بیشتر به ترجمهای آزاد شبیه است که به مقتضای آن، لزومی نداشته مفاهیم تکراری یا جزئیاتی که بعضا لازمه نظم است، ذکر شود و تمرکز نویسنده بیشتر به «جان کلام» بوده است. به عبارتی، در این گزارش ضمن اینکه یکایک ابیات مثنوى لحاظ شده است، فقط به معنىکردن ابیات بسنده نشده، بلکه جان کلام مولانا بهصورتى روان و پیوسته به نثر درآمده است، بهطورى که علاقهمندان به مثنوى با خواندن این کتاب مىتوانند مطمئن باشند که مثنوى را از آغاز تا انجام خواندهاند.
در این گزارش بخشهاى داستانى مثنوى از بخشهاى غیرداستانى تفکیک شده و اشارات و تلمیحاتى که مولانا به کار برده، به حد لازم توضیح داده شده است. در جلد دوم اثر نیز مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى با آخرین یافتههاى پژوهشگران روزآمد شده و پیشینه قصههایى که مولانا در مثنوى آورده است از منابع اصلى نقل شده است. این اثر در ردیف اول شرحهاى موجز مثنوى قرار دارد و هیچ دوستدار مولوى و پژوهنده مثنوى از آن بىنیاز نیست.
دکتر محمدسرور مولایى درباره این اثر نوشته: «طرح این کار و چگونگى گزارش مثنوى را به نثر، سَخته و پخته یافتم. نشانه سختگى طرح همین بس که هیچ دقیقه و نکتهاى از تعلیم مثنوى و ساختار عظیم آن کتاب نادیده نمانده است. پیداست که انجام این کار جز با اِشراف تمام بر مثنوى و بهرهگیرى از شرحها و پژوهشهاى مرتبط با آن و برخوردارى از ذوق، دقت و صرف وقت و تحمل و تأمل بسیار و بارها خواندن و حک و اصلاح میسر نمىشود.
همه برافزودهها که با علائم ویژه نشان داده شده است، بجا و بایسته و مؤثر در فهم مطلب و جلبکننده توجه خواننده و با کل ساختار هماهنگ است. پاورقیها نیز با دقت چندسویه تهیه شده است و نیاز خواننده را بهدرستى برآورده مىسازد، بىآنکه خللى در گزارش منثور و معنى و پیام مثنوى وارد کند. بدون هیچگونه مبالغهاى من کتاب را با لذت تمام خواندم -لذتى که از یک اثر چندوجهى و درهمتنیده و پُرکشش مىتوان برد». دکتر توفیق ه. سبحانى نیز نوشته: «با نردبان آسمان، پلههایى را پیمودم و میان راه در اتراقها با مناظر زیبا و نکتههاى باریک روبهرو شدم.
بخش پیوست حاوى پیشینه قصهها و تمثیلات مثنوى واقع جایش خالى بود. در این بخش محمد شریفى از قریب یکصدوپنجاه مأخذ استفاده کرده است که برخى چون تاریخ طبرى، تفسیر طبرى، روضالجنان و روحالجنان، و روضهالصفا هرکدام چندین مجلد است. فىالواقع او اطلاعات موجود در یک کتابخانه را در یک جلد جمع کرده است».