|

روایتی گذرا از برخی تغییر و تحولات سال 1403

سالی که مدام می‌چرخید

این گزارش باید روایتی باشد از اتفاقاتی که در سال 1403 رخ داده است؛ اما آن‌قدر سرعت تحولات در سال گذشته زیاد بوده‌ یا برخی تحولات چنان تأثیرات تاریخی داشته‌اند که به سختی می‌توان همه آنها را در خطوط این گزارش به صف کرد. رسم بر این است که روایتگر، از همان ابتدای سال، وقایع را به ترتیب در کنار هم می‌چیند تا مخاطب با خواندن روایت او، در جریان تغییر و تحولات یک سال گذشته قرار بگیرد؛ اما بگذارید این گزارش را از آخر شروع کنیم ‌یا حداقل وقایع مرتبط به روز نگارش گزارش را در پیشانی مطلب قرار بدهیم تا روایت‌های ارائه‌شده‌ چندان هم دور از دسترس نباشند.

 سالی که مدام می‌چرخید

گروه سیاسی:‌ این گزارش باید روایتی باشد از اتفاقاتی که در سال 1403 رخ داده است؛ اما آن‌قدر سرعت تحولات در سال گذشته زیاد بوده‌ یا برخی تحولات چنان تأثیرات تاریخی داشته‌اند که به سختی می‌توان همه آنها را در خطوط این گزارش به صف کرد. رسم بر این است که روایتگر، از همان ابتدای سال، وقایع را به ترتیب در کنار هم می‌چیند تا مخاطب با خواندن روایت او، در جریان تغییر و تحولات یک سال گذشته قرار بگیرد؛ اما بگذارید این گزارش را از آخر شروع کنیم ‌یا حداقل وقایع مرتبط به روز نگارش گزارش را در پیشانی مطلب قرار بدهیم تا روایت‌های ارائه‌شده‌ چندان هم دور از دسترس نباشند.

 

 امروز که این گزارش نوشته می‌شود، جمعه سوم اسفند‌ماه سال 1403 است. هوا ‌تا ‌حدودی سرد است و حوصله شهر نیز مثل همه عصر جمعه‌ها‌ ‌تا حد زیادی شانه‌های خمیده دارد. به نظر می‌رسد ‌یکی از مهم‌ترین خبرهای این دو، سه روز گذشته، استیضاح وزیر اقتصاد باشد. عبدالناصر همتی را در نظر بگیرید با آن عینک پنسی و نمای منتقدی که از خود در هنگام دولت رئیسی بر جای گذاشت؛

 

حالا روی تیغ استیضاح راه می‌رود و این احتمال وجود دارد که حکمرانی او بر ساختمان قدیمی وزارت اقتصاد در قلب بازار قدیمی تهران، تا چند روز دیگر به پایان برسد. او در جلسه تودیع و معارفه‌اش به احسان خاندوزی (وزیر اقتصاد در دولت سیزدهم) گفت‌ حالا «من وزیرم و تو برو توییت بزن». اشاره همتی به فعالیتش در فضای توییتری بود که در سه سال دولت رئیسی وجود داشت. او با توییت‌هایش یکی از جدی‌ترین روندهای انتقاد به عملکرد دولت سیزدهم را کلید زد.

 

بااین‌حال، با وجود آنکه همواره صاحب‌نظران از مدیران اقتصادی دولت سیزدهم مانند مدیران اقتصادی محمود احمدی‌نژاد با عنوان مدیران ناکارآمد یاد می‌کردند، همتی هیچ‌گاه نتوانست با انتقاداتش حتی به مقداری اندک جایگاه مدیران دولت رئیسی را متزلزل کند. وضعیت فرق کرده است؛ جریان پایداری سر‌و‌صدای زیادی در مجلس دارد و تقریبا روزی نیست که رسانه‌‌های مختلف از آنها با عنوان نیروهای رادیکالی یاد نکنند که مسیر تقابل با دولت چهاردهم را طراحی می‌کنند. این وضعیت شاید یکی از نماهای کلیدی سال 1403 باشد؛ سالی که بیراه نیست اگر بگوییم به‌رغم آنکه تمثیل وفاق رئیس‌جمهور پزشکیان در رؤیای همدلی نیروهای سیاسی برای ساخت توسعه ایرانی بود،‌ رادیکال‌های سیاسی در مجلس و بیرون از مجلس سیمای وفاق را در بسیاری از مواقع مخدوش کردند.

 

  داستان یک وفاق؛ از سقوط هلیکوپتر تا تغییر کابینه

 

 به عقب باز‌گردیم؛ به میانه‌های بهار در سالی که رو به اتمام است؛ یعنی سی‌ام اردیبهشت 1403. خبری تلخ تمام فضای رسانه‌ای کشور را در بر گرفت. بل 212، هلیکوپتر حامل رئیس دولت سیزدهم، از سد خداآفرین به سمت تبریز در حال حرکت بود که ناپدید شد. چندین ساعت همه مسئولان، نیروهای امدادی و شهروندان در تب‌و‌تاب اتفاقی بودند که برای ابراهیم رئیسی رخ داده بود. امیدها برای سلامتی رئیس‌جمهوری کم نبود. اخبار متعددی نیز در این رابطه دست‌به‌دست می‌شد. کار به جایی رسید که حتی مسئولی در دولت مدعی شد ‌با تلفن یکی از همراهان رئیس‌جمهور بعد از ناپدید‌شدن بل 212 صحبت کرده است و همین امر باعث شد تا خیلی‌ها در انتظار دیدن دوباره ابراهیم رئیسی باشند؛

 

اما متأسفانه وقتی لاشه هلیکوپتر او در نزدیکی روستای اوزی ورزقان پیدا شد، همه چیز به پایان رسید. خبر کوتاه ولی ‌اندوه‌بار بود؛ رئیس‌جمهور ایران و همراهانش در سرمای ارتفاعات آذربایجان شرقی به شهادت رسیده بودند. حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه، مالک رحمتی استاندار آذربایجان شرقی، سید‌محمدعلی آل‌هاشم امام‌جمعه تبریز و نماینده ولی فقیه در استان آذربایجان شرقی، سید‌مهدی موسوی رئیس یگان حفاظت رئیس‌جمهور و سه خلبان بالگرد با نام‌های سید‌طاهر مصطفوی، محسن دریانوش و بهروز قدیمی همراهان رئیس‌جمهوری بودند که در سقوط بل 212 کشته شدند. این ماجرا به یک اتفاق تاریخی تبدیل شد.

 

شهادت رئیس‌جمهوری را همه چهره‌های سیاسی واقعه‌ای ناگوار تفسیر کردند و از صمیم قلب فقدانش را تسلیت گفتند؛ اما روی دیگر این حادثه تلخ، فعل و انفعالاتی بود که در حوزه سیاست داخلی رخ می‌داد. از همان ابتدا، برخی چهره‌های سیاسی سعی داشتند این حادثه را مشکوک جلوه دهد. این رویکرد تا همین چند وقت پیش نیز ادامه داشت. حمید رسایی، از چهره‌های شاخص پایداری، اواسط دی‌ماه، چندین ماه بعد از شهادت ابراهیم رئیسی، همچنان در این تنور می‌دمید.

 

او در یک جلسه مجلس گفت: «اتفاقی که برای [رئیسی] افتاد، با یک علامت‌سؤال مواجه است. هیچ‌کس نتوانسته این علامت‌سؤال را تا الان پاک کند». منظور او ترویج همان شکی بود که در حواشی حادثه هلیکوپتر رئیس‌جمهور کلید خورد. فارغ از این موضع‌گیری‌هایی که کارشناسان زیادی حتی آنها را نیز سیاسی می‌دانستند، قرار‌گرفتن جریان رادیکالیسم سیاسی بعد از سقوط ورزقان در وضعیتی ویژه، آن‌قدر ناخوشایند بود که تا چند روز آنها را در حیرتی با رنگ و روی واهمه فرو برد. جریان پایداری، دولت سیزدهم را از آنِ خود می‌دانست و مرگ ناگهانی رئیس‌جمهور‌ شوکی بزرگ برای آنها به وجود آورد. درواقع رادیکالیسم سیاسی جعبه دولت-‌سیاست را این‌گونه برای خود بسته بود که با در اختیار داشتن دولت رئیسی باید آماده شوند ‌سایر قطب‌های تصمیم‌سازی اجرائی را نیز به دست آورند؛

 

اما با شهادت رئیس‌جمهوری، خود را در وضعیتی معکوس دیدند که نوعی فراغ سیاسی تحلیل شد. هر‌چند بعد از مدتی با جهت‌گیری‌های رادیکال، به‌ویژه از داخل مجلس، این جریان سیاسی تلاش کرد تا یک بار دیگر سرنوشت خود را به آینده‌ای روشن گره بزند، ولی بی‌پروا می‌توان گفت‌ هنوز آینده سیاسی پایداری در هاله‌ای از ابهام قرار دارد؛ مگر آنکه آنان بتوانند با راه‌اندازی جدل‌های سیاسی میان دولت و مجلس و گل‌آلود‌کردن آب سیاست، ماهی خود را بگیرند، در غیر این صورت هم جامعه و هم طیف بزرگی از سیاست ایرانی و قوه تصمیم‌ساز در نهادهای مختلف، به‌گونه‌ای حرکت می‌کنند که می‌توان فهمید دلزدگی از تندروی‌های سیاسی دیگر واقعیتی ‌‌انکارنشدنی است.

 

همین حال و هوای موجود، سکوی پرتاب رئیس‌جمهور پزشکیان است. او را می‌توان بدون شک چهره سال سیاست در ایران نامید. فارغ از موفقیت‌ یا واماندگی‌های او در پاستور، این واقعیتی حتمی است. مسعود پزشکیان در سال پر‌تحول گذشته توانست در جامعه‌ای گوی ریاست‌جمهوری را از آنِ خود ‌کند که طیف وسیعی از شهروندان، انتقاد خود را به شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی با روی‌‌گردانی از صندوق رأی نشان می‌دادند. جالب است چنین وضعیتی برای رادیکالیسم اصولگرایی یک برگ برنده و برای طیف حامیان پزشکیان یک نگرانی بزرگ بود؛ اما پزشکیان آمد و همه نیت خود را برای بازسازی سازمان توسعه ایرانی در یک کلمه جمع کرد: «وفاق».

 

اتحاد تعیین‌کننده

 

جامعه ایران خسته است؛ البته نه از اقتصاد که خستگی مفرط اجتماعی آن نیازی به گفتن ندارد. منظور کسالت جامعه ایرانی از بگو‌ومگوهای تند دو قطب سیاسی کشور است. پزشکیان دست روی این خستگی گذاشت. او جراح قلب است که می‌خواست با یک جراحی تاریخی، سرعت لاک‌پشتی پیشرفت را مداوا کند. ما از یک ایران سخن می‌گوییم که باید یک نیروی ایرانی از آن مراقبت و آن را بسازد؛ همه حرف پزشکیان در همین یک جمله خلاصه می‌شد که نامش شد «وفاق» و در صدر پیشانی دولت قرار گرفت.

 

دولت اصلاحات، دولت مهرورزی، دولت تدبیر و امید و دولت رئیسی که با تمثیل‌هایی شبیه دولت محمود احمدی‌نژاد، پازل سناریوی قدرت یکدست را کامل کرد، حالا به مسعود پزشکیان رسیده بود که می‌خواست صدای همه جریان‌های سیاسی باشد تا دست در دست هم ایران را بسازند. تا زمان نوشتن این گزارش،‌ یکی از جدی‌ترین انتقادهای سیاسی از سوی کارشناسان، حول‌و‌حوش همین شعار وفاق می‌چرخد؛ نه از آن روی که این شعار کارایی لازم را ندارد، بلکه به این دلیل که بخشی از جریان اصولگرایی در قالب گروه‌های پایداری، در داخل و خارج از مجلس در طول سال 1403 در حال تضعیف ماجرای وفاق بودند. به‌طور قطع اتحاد ملی میان نیروهای سیاسی داخل کشور یک اهرم لازم برای پیشبرد پروژه پیشرفت است؛ اما مشکل اینجاست که جریان‌های سیاسی آن‌قدر درگیر‌ یارگیری‌های سیاسی و بهره‌مندی از مزایای اغتشاش در گفت‌وگوهای سیاسی هستند که دیگر توانی برای شکل‌‌بندی اتحاد نمی‌ماند.

 

مسعود پزشکیان اما هنوز از پا نیفتاده است. او روزی که برای ثبت‌نام به سالن وزارت کشور رفت، همان‌طور که دست دخترش را در دستش گرفته بود، با سیمای یک سیاست‌مدار محجوب و تنها گفت: ما با هم دعوا نداریم. این جمله به نُقل گفته‌هایش در مناظره‌های تلویزیونی تبدیل شد. خیلی ساده و خیلی جدی می‌گفت تا وقتی با هم دعوا می‌کنیم به جایی نمی‌رسیم. روی دیگر این رویکرد او می‌تواند تمنا برای گفت‌وگو باشد؛ چیزی که در دنیای امروز، رکن اصلی توسعه را تشکیل می‌دهد.

 

بااین‌حال، متأسفانه امروز سوم اسفند‌ماه کابینه چهاردهم در انتظار است تا چند روز دیگر وزیر اقتصادِ پاستور برای استیضاح راهی مجلس شود. این گزارش را از انتها شروع کردیم تا بگوییم با وجود آنکه همه در سال 1403 این جمله مسعود پزشکیان را شنیده بودند که آغاز کار از پایان دعوا شروع می‌شود، ولی در روزهای انتهای سال این دعوای سیاسی به جایی رسیده بود که چند ماه بعد از رسیدن دولت پزشکیان به پاستور، رادیکال‌های مجلس هر‌چند با بهانه‌های اقتصادی اما به نظر می‌رسد با چشم‌انداز سیاسی، وزیر اقتصاد را در مقابل سیبل نشانده بودند.

 

آغاز سال با نام تولید

 

به آغاز سال 1403 بازگردیم. ماه مبارک رمضان است و رهبر انقلاب یک بار دیگر عنوان سال را با نام تولید در هم می‌آمیزد؛ «جهش تولید با مشارکت مردمی». این الگو بدون شک از یک هوشمندی و درایت تبعیت می‌کند. تأکید رهبر انقلاب بر اینکه در عناوین سال نامی از تولید هم وجود داشته باشد، به این خاطر است که سال‌هاست همه کارشناسان، دست‌اندرکاران و گروه‌های مختلف مردم می‌دانند گره توسعه در گشایش توسعه صنعتی رخ می‌دهد.

 

تولید تنها راه برون‌رفت مولد از مشکلات ساختاری اقتصاد است. برای همین باز هم تلنگر دیگری زده شد که رفع موانع صنعتی‌ یا هموار‌شدن مسیر تولید‌کنندگان باید به‌عنوان یک اصل در برنامه‌های روشمند و راهبردی دولت دیده شود. رئیس‌جمهوری نیز از این امر با آغوش باز استقبال کرد و دستور تشکیل کارگروهی برای پیگیری اجرای این نام را به همه دستگاه‌ها فرستاد. ضمن اینکه در تماس تلفنی با رهبر انقلاب، قول داد تمام تلاش خود را برای تحقق شعار سال به کار ببندد.

 

البته وقتی این گزارش را می‌خوانید، مثل سال‌های‌ قبل‌ هنوز تولید در برزخی از مشکلات به سر می‌برد. تورم تولید در نقطه‌ای بسیار ناخوشایند ایستاده است و تولیدکنندگان نیز مثل همیشه گلایه‌های فراوانی دارند. در بحث سیاست‌های کلی نظام، رویکرد رهبری به تولید در هر سال چند بار به شکل جدی اتفاق می‌افتد؛ اما در بخش اجرا، گره‌های تولید آن‌طور که باید باز نمی‌شوند. این مسئله تا حد زیادی به جهت‌گیری‌های سیاسی در بین گروه‌های سیاسی نیز مربوط می‌شود.

 

اگر زمانی که در سال گذشته صرف شد تا اصولگرایان رادیکال مسیر دولت را ناهموار کنند، صرف باز‌کردن گره‌های تولید می‌شد، به‌طور قطع شرایط می‌توانست بهتر از اکنون باشد. این چاله اما چاله‌ای تکراری برای روزگار توسعه در ایران است. مشکلات به وضوح خود را نشان می‌دهند و راه‌حل نیز عیان می‌شود، ولی دعواهای سیاسی امان از توسعه کشور بریده‌اند. اتفاقی که هنوز پزشکیان وقتی پشت تریبون می‌نشیند، با دلخوری از آن سخن می‌گوید.

 

صادق‌های 1 و 2

 

‌در سال 1403 فروردین‌ به آرامی از روی کشور عبور می‌کرد تا عصر دوشنبه ۱۳ فروردین که رژیم صهیونیستی به ساختمان نزدیک سفارت ایران در دمشق حمله کرد. با این یورش، ساختمان کنسولگری ایران در دمشق به‌طور جدی آسیب دید. همان موقع حسین اکبری، سفیر جمهوری اسلامی ایران گفت: جنگنده‌های‌ F35 رژیم صهیونیستی با شش موشک ساختمان بخش کنسولی سفارت جمهوری اسلامی در دمشق را تخریب کردند و بر اثر آن هفت نفر از نیروهای ایرانی مستقر در ساختمان به شهادت رسیدند که سردار محمدرضا زاهدی در میان شهدا بود.

 

درواقع با این اتفاق در همان شروع سال و در روزی که ایرانیان باور دارند باید نحسی نوروز را بیرون ریخت، اسرائیل نحسی خود را نشان داد و به محوطه سرزمینی ایران در دمشق یورش برد. این خبر در صدر اخبار جهانی قرار گرفت و باعث شد ‌کشورهای زیادی از ایران درخواست کنند که از حق طبیعی خود در پاسخ به اسرائیل گذشت کند. اسرائیل با این اقدام در شیپور جنگی دمیده بود که هنوز صدای آن به گوش می‌رسد. شهادت شهید زاهدی از فرماندهان سپاه قدس و سایر شهدای ایرانی، مثل یک غم بزرگ روی شانه این حمله سنگینی می‌کرد.

 

برای همین بامداد 26 فروردین‌ عملیات وعده صادق 1 انجام شد؛ ایران قاطعانه به حمله اسرائیل پاسخ داد. برای نخستین بار تعداد بسیار زیادی از موشک‌های ایرانی روی آسمان اسرائیل دیده شد و ترسی بزرگ در دل مردم و دولتمردان اسرائیلی ریخت. رسانه‌های اسرائیلی نوشتند: پاسخ ایران، تحقیر «علنی» و «سنگین» برای اسرائیل بود. بازی تغییر کرده بود. تیتر این بود که ایران موازنه قدرت را تغییر داد و معادله راهبردی شکل جدیدی به خود گرفت. کارشناسان دیپلماسی از واژه‌ای با عنوان «موازنه وحشت» یاد می‌کنند. معنای این عبارت آن است که یک کشور توانسته‌ با اقدامات خود ترسی نه‌چندان کوچک در دل یک کشور دیگر بر جای بگذارد.

 

شاید اسرائیل با حمله به موقعیت سرزمینی ایران در دمشق، به دنبال شکل‌دادن ‌همین ترس بود؛ اما موشک‌های ایرانی توانستند این مفهوم سیاسی-‌دیپلماتیک را نیز تغییر دهند. نمای موازنه وحشت صبح روز 26 فروردین به زیان تل‌آویو تغییر کرده بود. سال 1403 بدون شک سال جنگ، ترور و کشتار بود. سناریوی حملات بی‌رحمانه اسرائیل به غزه و کشتار چند‌ده هزار‌نفری اهالی غزه می‌تواند یکی از اندوه‌بارترین وقایع غیر‌انسانی دوران معاصر باشد. حوادثی از این دست در سال 1403 ایران و اسرائیل را به‌گونه‌ای در مقابل هم قرار داد که تعدیل و استقرار دوباره توازن قدرت به یکی از اقدامات اساسی این دو تبدیل شد.

 

رئیس‌جمهوری در نهم مرداد‌‌ 1403 تحلیف شد و در نیمه‌شب دهم مرداد، اسرائیل میهمان ویژه ایران در مراسم تحلیف را ترور کرد. این عملیات تروریستی در تهران می‌توانست به اندازه کافی دلیل محکمی باشد تا ایران یک بار دیگر موشک‌های خود را به سمت اسرائیل بفرستد. اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی و یکی از رهبران حماس، در ساعت 1:37 بامداد ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ به وقت ایران (۳۱ جولای ۲۰۲۴)، به همراه محافظ شخصی خود در تهران، پایتخت ایران، توسط اسرائیل کشته شده بود.

 

 دو ماه بعد از ترور اسماعیل و چهار روز پس از حمله هوایی به مرکز فرماندهی حزب‌الله که منجر به شهادت سید‌حسن نصرالله‌ دبیرکل حزب‌الله، علی کرکی‌ فرمانده جبهه جنوبی حزب‌الله و عباس نیلفروشان‌ معاون عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد، ایران وعده صادق 2 را کلید زد. با این عملیات، ۲۰۰ موشک بالستیک از‌جمله موشک هایپرسونیک فتاح و خیبرشکن از مراکزی در حومه تهران، کاشان، تبریز، شیراز و کرمانشاه قلب اسرائیل را نشانه رفتند. یک بار دیگر موازنه قوا به هم خورد. هر‌چند اسرائیل این پاسخ را تلافی کرد که در نتیجه آن چند نفر از نیروهای نظامی ایران به شهادت رسیدند، ولی همچنان تحلیلگران حضور دسته‌ای بزرگ از موشک‌های ایرانی بر سر آسمان اسرائیل را اقدامی می‌دانستند که برای نخستین بار ویترین قدرت ‌شکست‌ناپذیر اسرائیل و وابسته به واشنگتن را در شرایطی تاریخی و رو به نزول قرار داده است.

 

زهر سیاست

 

واقعیتی که می‌توان به شکل عریان درباره سال 1403 گفت، این است که قطعا هیچ سالی شاید تا به این حد شاهد تحولات پی‌در‌پی نبوده است. برای روایتگران خبر نیز این تصویر عین واقعیت است که آنها به‌طور مداوم از سرعت تحولات جا می‌ماندند. از همان فروردین‌ که حملات اسرائیل شروع شد و سپس در 16 فروردین‌ گروه‌های تروریستی به شرق ایران حمله کردند تا امروز که ثانیه‌ای اتفاقات منطقه خالی از صدای گلوله نیست، به‌طور مداوم تحولاتی در داخل و خارج از ایران رخ داده‌ که التهاب و نگرانی ساده‌ترین نتیجه آن است.

 

‌بااین‌حال، از همه اینها که بگذریم و نور را که به روند تحولات داخل بچرخانیم، زهر سیاست و رفتارهای سیاسی بیش از هر چیز دیگر آزار‌دهنده بوده است. سال 1403 یک رئیس‌جمهور به شهادت رسید و یک رئیس‌جمهور دیگر به کابینه آمد. رئیس‌جمهور شهید نماینده اصولگرایان بود که اصولگرایان رادیکال نیز در حلقه یاران او قرار می‌گرفتند و رئیس‌جمهور جدید نیز از اصلاح‌طلبانی بود که می‌خواست برای بهبود عملکرد توسعه کشور، با وفاق به یک اتحاد کارکردگرا برسد ولی رادیکال‌ها لحظه‌ای از او غفلت نکردند. در سال گذشته بارها استعفای او را شایعه کردند و به دفعات نیز بر سر لایحه حجاب، جنجال‌های ریز و درشت ‌راه انداختند. مانور کفن‌پوشان و موتور‌سواران به سبک گروه‌های فشار در دهه 80 از همین جنس تقابل است.

 

اما همه اینها‌ جدا از نزاع‌های تند و تیز در میان خود اصولگرایان است. اصولگرایان میانه‌رو یا همان چهره‌های قدیمی جریان راست در سیاست ایرانی که این روزها حداد‌عادل و تا حدی قالیباف آن را نمایندگی می‌کنند، به‌عنوان چنارها و پایدارای‌چی‌ها به‌عنوان پاجوش‌ها، بارها صف‌کشی در مقابل یکدیگر را تجربه کردند‌. مسئله این است که پاجوش‌ها، سیاست را عرصه تعامل نمی‌دانند و بر این باورند که حق ویژه‌ای برای در اختیار گرفتن تمام مناصب‌ سیاسی دارند و جامعه نیز باید مطابق با مناصب‌ و تعاریف آنان زندگی کند و روزگار خود را پشت سر بگذارد؛

 

اما چنارها که حالا دیگر صاحب تجربه‌ای طولانی در فعل و انفعالات سیاسی هستند، بر‌خلاف روش خود در سال‌های قبل، نشان می‌دهند که به تعامل و وفاق نیز اهمیت می‌دهند. این رویارویی البته در نهایت دودش نصیب دولت پزشکیان شده است. با همه این حرف‌ها و به‌ویژه سوز و دود رادیکال‌های اصولگرا، دولت در سال 1403 موفق شد ‌در 25 دی‌ماه لایحه حجاب را تعلیق و در چهارم دی‌ماه نیز فیلترینگ واتس‌اپ و گوگل‌پلی را کنار بزند. در همهمه زهر سیاست، این دو قدم چند ماه بعد از پیروزی پزشکیان، گام کوچکی نبود. هر‌چند‌ شاید شما در مقام مخاطب چنین چیزی را باور نداشته باشید، چون انتظارات از دولت چند‌ماهه چهاردهم بیش از اینها‌‌ست؛

 

اما وقتی یک دولت با تمنای وفاق و پایان دعواهای سیاسی کار خود را آغاز می‌کند و کمتر از شش ماه بعد یکی از معضلاتش می‌تواند دعواهای سیاسی باشد، قطعا با عینک دیگری هم می‌توان این پیروزی‌های کوچک را بررسی و واکاوی کرد. تا اینجای کار مهم‌ترین روایت، امید است. ما گمان می‌بریم که به رغم همه پستی و بلندی‌های تند و تیز، در سال 1403 امید به انتها نرسید و زندگی همچنان رسم خوشایندی بود که در لبخند نسل جوان و پیشرو به وضوح دیده می‌شد. برای سال آینده، امید که امید بتواند مبنای شکل‌گیری تحولات باشد.