راهکار پیروزی در جنگ سرد جدید
ترامپ برای تقابل با چین باید چیزهای زیادی از ریگان بیاموزد
کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ برای ریاستجمهوری ۲۰۲۴ بهطور آگاهانهای بازتاب کمپینی بود که رونالد ریگان در سال ۱۹۸۰ اجرا کرد. شعارهای معروف ریگان مانند «صلح از طریق اقتدار» و «آیا امروز نسبت به چهار سال پیش وضعیت بهتری دارید؟» در یاد مردم آمریکا مانده است. همچنین کمتر کسی میداند که ریگان در سال ۱۹۸۰ از شعار «دوباره آمریکا را مقتدر کنیم» نیز استفاده کرده است؛ بهویژه در سخنرانی پذیرش نامزدی خود در مجمع حزب جمهوریخواه.

نیل فرگوسن-مورخ و استاد دانشگاه هاروارد: کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ برای ریاستجمهوری ۲۰۲۴ بهطور آگاهانهای بازتاب کمپینی بود که رونالد ریگان در سال ۱۹۸۰ اجرا کرد. شعارهای معروف ریگان مانند «صلح از طریق اقتدار» و «آیا امروز نسبت به چهار سال پیش وضعیت بهتری دارید؟» در یاد مردم آمریکا مانده است. همچنین کمتر کسی میداند که ریگان در سال ۱۹۸۰ از شعار «دوباره آمریکا را مقتدر کنیم» نیز استفاده کرده است؛ بهویژه در سخنرانی پذیرش نامزدی خود در مجمع حزب جمهوریخواه.
تعداد کمی از تحلیلگران به این شباهتها توجه کردهاند. بخشی از این بیتوجهی، به تفاوتهای شخصیت این دو رئیسجمهور و بخشی دیگر به رسم بیمعنی ادای احترام به ریگان در میان نامزدهای جمهوریخواه مربوط میشود. بااینحال، این شباهتها آموزندهاند و ترامپ باید از آنها بهعنوان یک مزیت سیاسی و استراتژیک استفاده کند. او باید به یاد داشته باشد که «صلح از طریق قدرت» در دهه ۱۹۸۰ چه معنایی داشت. اگرچه امروزه پایان جنگ سرد به میخائیل گورباچف نسبت داده میشود، اما در حقیقت دولت ریگان بود که مسکو را به سمت اصلاحات سوق داد که به خلع سلاح گسترده و پایان امپراتوری شوروی در اروپای شرقی انجامید.
ریگان با قدرت شروع کرد و بهطور جسورانهای بر مخالفت آمریکا با کمونیسم و توسعهطلبی شوروی تأکید کرد. او همزمان هزینههای دفاعی را به شکل چشمگیری افزایش داد تا از برتری فناوری آمریکا بهرهبرداری کند؛ ولی وقتی زمان مناسب فرا رسید، به یکسری نشستهای سران با گورباچف روی آورد که در نهایت به دستاوردهای شگفتانگیزی در زمینه خلع سلاح و امنیت اروپا انجامید.
ترامپ در کتاب خود، «هنر معامله»، به وضوح بیان میکند که هنر چانهزنی برای او اهمیت بسیار زیادی دارد. او مینویسد: «زمانهایی هست که باید تهاجمی بود، اما زمانهایی هم هست که بهترین استراتژی این است که آدم آرام بماند». او بهشدت بر این باور است که در مذاکره با یک رقیب قدرتمند، باید تهاجمی شروع کرد و سپس به دنبال لحظهای کلیدی برای حلوفصل موضوع بود.
امروز ایالات متحده خود را در ششمین سال جنگ سرد دوم، این بار با چین مییابد؛ رویاروییای که در دوران بایدن حتی خطرناکتر شده است. در دوره اول ریاستجمهوری خود، ترامپ نیاز آمریکا به مهار رشد چین را درک کرد و به نخبگان سیاستمدار واشنگتن، با وجود شک و تردید اولیهشان، ثابت کرد این مسئله نیازمند جنگ تجاری و جنگ فناوری است. در دوره دوم، او احتمالا دوباره فشار را با نمایشی تازه از قدرت آمریکا آغاز میکند. بااینحال، این نباید هدف نهایی باشد؛ هدف نهایی او باید شبیه به هدف ریگان باشد: رسیدن به توافقی با دشمن اصلی واشنگتن تا خطر کابوسوار جنگ جهانی سوم را کاهش دهد؛ خطراتی که در جنگ سرد میان دو ابرقدرت هستهای نهفته است.
تفاوتهایی مشابه
تفاوتهای درخور توجه و البته زیادی بین ترامپ و ریگان وجود دارد. ترامپ یک محافظهکار نیست، بلکه بیشتر محافظتگراست؛ درحالیکه ریگان حامی تجارت آزاد بود. او نسبت به مهاجرت غیرقانونی موضعی بهشدت خصمانه دارد؛ درحالیکه ریگان نسبت به این موضوع آرامتر بود. همچنین ترامپ به همان اندازه که ریگان به ترویج دموکراسی علاقهمند بود، به رهبران استبدادی گرایش نشان میدهد. شخصیت عمومی ترامپ بهشدت تند و تهاجمی است؛ درحالیکه شخصیت ریگان به مهربانی و بزرگواری شناخته میشود.
مهم است که توجه داشته باشیم که وضعیت اقتصادی در زمان انتخاب ریگان با امروز تفاوتهای زیادی دارد؛ وضعیت در آن زمان به مراتب بدتر بود. نرخ تورم، طبق شاخص قیمت مصرفکننده، در نوامبر ۱۹۸۰ به 12.6 درصد رسید. نرخ بیکاری به 7.5 درصد و در حال افزایش بود و در دسامبر ۱۹۸۲ به 10.8 درصد رسید. نرخ بهره بهشدت بالا بود و نرخ واقعی بهره فدرال به 15.85 درصد رسید. اقتصاد در آگوست ۱۹۸۰ از رکود خارج شده بود و یک سال بعد دوباره به رکود رفت. در مقایسه، در زمان انتخابات ۲۰۲۴، تورم 2.6 درصد، بیکاری 4.1 درصد و نرخ بهره فدرال 4.83 درصد بود.
با وجود تفاوتهای آشکار، شباهتهای فراوانی نیز بین ترامپ و ریگان و دوران ریاستجمهوری آنها وجود دارد. به آسانی میتوان فراموش کرد که در آن زمان، چطور مترقیها و دشمنان خارجی از ریگان بهشدت میترسیدند. مکس بوت در زندگینامه جدید و بازنگریشدهاش از ریگان نشان میدهد که او در زمان پیروزی نخستین خود در انتخابات، توسط برخی از اعضای ارشد حزب دموکرات مانند کلارک کلیفورد، بهعنوان «یک نادان دوستداشتنی» توصیف میشد.
نیکولاس فون هوفمن، یک روزنامهنگار مترقی، در مجله هارپر نوشت: «فکرکردن به اینکه این فرد احمق و خودخواه رئیسجمهور ما باشد، بسیار تحقیرآمیز است». کاریکاتوریستها معمولا ریگان را بهعنوان فردی دیوانه به تصویر میکشیدند که روی بمب اتمی در حال سقوط نشسته است؛ شبیه به شخصیت تیجی کینگکونگ در فیلم «دکتر استرنجلاو». امروزه نیز ترامپ در بسیاری از کاریکاتورها به همین شیوه به تصویر کشیده میشود. ریگان در دوران خود بهشدت مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفت و ترامپ نیز در حال حاضر با همین وضعیت مواجه است.
تفاوتهای سیاسی آنها نیز شایان تأمل است. ریگان در سال ۱۹۸۰ با اختلافی چشمگیر نسبت به ترامپ در ۲۰۲۴ پیروز شد. ریگان موفق به کسب ۴۴ ایالت و ۴۸۹ رأی الکترال شد و پیروزی مردمی او با فاصلهای ۹.۷درصدی رقم خورد. در مقابل، پیروزی ترامپ چندان قوی نبود؛ او ۳۱ ایالت را به دست آورد و ۳۱۲ رأی الکترال کسب کرد و فاصله پیروزی مردمیاش تنها حدود ۱.۶ درصد بود. از سوی دیگر، حزب جمهوریخواه تحت رهبری ترامپ، کنترل هر دو مجلس کنگره را در دست خواهد داشت؛ درحالیکه در دوران ریگان فقط سنا را در اختیار داشتند. همچنین ترامپ با سه انتصاب خود در دوره اول، دادگاه عالی را به سمت راست سوق داد؛ درحالیکه در دوره ریگان، دادگاه بهطور واضحی مترقیتر بود.
بحرانهای متعدد
مانند ریگان که دو ماه پس از آغاز به کارش توسط جان هینکلی جونیور مورد سوءقصد قرار گرفت، ترامپ نیز از خطر مرگ به دست یک قاتل جان سالم به در برد. در هر دو مورد، نجات آنها بهنوعی با نظارت الهی گره خورده بود؛ هرچند هیچکدام از این دو مرد بهطور خاص مذهبی نبودند. ترامپ نیز مانند ریگان وعده داده است اندازه دولت فدرال را کاهش دهد. هر دو به اصلاحات طرف عرضه (بهویژه برطرفکردن مقررات) و کاهش هزینهها متعهد بودند. همچنین، یکی از اولویتهای سال اول ترامپ، تمدید کاهش مالیاتهای دوره اولش است و به نظر میرسد او نیز مانند ریگان، به تعادل بودجه اعتقادی ندارد.
درست است که برخی از انتخابهای ترامپ در کابینه، عجیبتر از انتخابهای ریگان به نظر میرسد؛ برای مثال کش پاتل که یک مقام متوسط در دوره اول ترامپ بود، به رهبری افبیآی منصوب شد و وعده داد «دولت عمیق» را از منتقدان و دشمنان ترامپ پاک کند. همچنین تولسی گابارد، یک دموکرات سابق که بهعنوان رئیس سازمان اطلاعات ملی انتخاب شده است، با وجود تجربیات محدود و دیدگاههای غیرمعمولش درباره رژیمهای پوتین و بشار اسد، انتخابی بحثبرانگیز بوده است. در مقابل، بسیاری از مردم به یاد ستارگان اوایل ریاستجمهوری ریگان با احساس نوستالژی میافتند؛ جیمز بیکر بهعنوان رئیس کارکنان، کاسپر وینبرگر بهعنوان وزیر دفاع و دیوید استاکمن نابغه بهعنوان رئیس دفتر مدیریت و بودجه. بااینحال، بهندرت کسی جیمز ادواردز، فرماندار سابق کارولینای جنوبی را به یاد میآورد که تخصص او در جراحی دهان، کمترین صلاحیت را برای تصدی وزارت انرژی به او میداد؛ منصبی که ریگان در سال ۱۹۸۰ او را برای آن نامزد کرده بود.
علاقه ترامپ به تعرفهها، به وضوح با رویکردهای سنتیتری که در حزب جمهوریخواه وجود دارد، متفاوت است. در طول کارزار انتخاباتی، او مکرر درباره وضع «تعرفههای همگانی» تا ۲۰ درصد بر روی تمام کالاهای وارداتی به ایالات متحده و تعرفه ۶۰درصدی بر واردات از چین صحبت کرد. ۲۳ اقتصاددان برنده جایزه نوبل هشدار دادهاند که سیاستهای اقتصادی ترامپ، ازجمله تعرفههای بالا بر کالاهایی که حتی از دوستان و متحدان آمریکا نیز میآیند و کاهش مالیاتهای معکوس برای شرکتها و افراد، میتواند به افزایش قیمتها، کسری بودجه بزرگتر و نابرابری بیشتر منجر شود. بااینحال، به نظر میرسد ترامپ، مانند ریگان، به کاهش تورم از طریق کاهش قیمت نفت و آرامش بازار کار تمایل بیشتری دارد. اگرچه ریگان بهطور کلی طرفدار تجارت آزاد بود، اما اشتباه است اگر او را فردی متعصب و دگماتیک در این زمینه تصور کنیم. او هیچ ابایی از فشار به ژاپن برای اعمال سهمیههای «داوطلبانه» بر صادرات خودروهایش نداشت؛ که این امر به تضعیف خودروهای تولیدی دیترویت منجر میشد.
اقتصاددانان همچنین نگران هستند که ترامپ ممکن است استقلال فدرال رزرو را تهدید کند، اما شاید ندانند که ریگان در اولین ملاقاتش با رئیس فدرال رزرو، پل فولکر، او را شگفتزده کرد. طبق بیوگرافی مکس بوت، ریگان در آن ملاقات گفت: «چرا ما به فدرال رزرو نیاز داریم؟». این جمله باعث تعجب فولکر شد، اما او بهسرعت توضیح داد که فدرال رزرو نقش بسیار مهمی در ثبات اقتصاد دارد. هرچند ترامپ ممکن است از جِی پاول، رئیس فعلی فدرال رزرو، خوشش نیاید، اما او بهخوبی میداند که اعتماد بازارها به استقلال سیاستهای پولی چقدر اهمیت دارد؛ همانطور که اسکات بسنت، نامزد وزیر خزانهداری او که یک کهنهکار والاستریت است نیز به این موضوع واقف است.
کبوترها و شاهینها
تاریخنگاران معمولا رؤسایجمهور مدرن را بیشتر بر اساس موفقیتها و شکستهای سیاست خارجیشان قضاوت میکنند تا بر اساس دستاوردهای داخلی. مانند ریگان، ترامپ نیز با چندین بحران سیاست خارجی مواجه خواهد شد. در سال ۱۹۸۰، ایران و عراق در حال جنگ بودند و شوروی به افغانستان حمله کرده بود. امروز، ایران در حال جنگ با اسرائیل است و اوکراین در تیررس کرملین قرار دارد. در آن زمان، نیکاراگوئه به دست انقلاب کمونیستی ساندینیستا سقوط کرده بود؛ درحالیکه امروز ونزوئلا بعد از ۲۵ سال حکمرانی چاویستها، به یک دولت شکستخورده تبدیل شده است. بهطور کلی، به نظر میرسد جهان از زمان پایان جنگ سرد به این سو، خطرناکتر از هر زمان دیگری شده است. چین اکنون بهعنوان رقیب اصلی ایالات متحده جای شوروی را گرفته و از نظر اقتصادی و فناوری قدرتمندتر از آن دوران است. چین، روسیه، ایران و کره شمالی اکنون بهطور علنی هم در زمینه اقتصادی و هم نظامی همکاری میکنند و اشاره به آنها بهعنوان یک محور، مشابه آنچه واشنگتن و متحدانش در طول جنگ جهانی دوم با آن مواجه بودند، اغراقآمیز نیست.
ترامپ ممکن است بهنوعی از شانس اولیه ریگان بهرهمند شود. دقایقی پس از نخستین سخنرانی آغازین ریگان، ایران ۵۳ گروگان آمریکایی را که در تهران در اسارت داشت، آزاد کرد. ترامپ نیز ممکن است در این زمینه خبرهای خوشی دریافت کند؛ هرچند این موضوع بهشدت به وضعیت بینالمللی و سیاستهای او بستگی دارد.
در مقابل، خبرهایی که از اوکراین به گوش میرسد، احتمالا خوب نخواهند بود. ترامپ بارها وعده داده است جنگ در اوکراین را پایان خواهد داد، اما او هیچگونه جزئیاتی درباره چگونگی این کار ارائه نکرده است. تاریخ نشان میدهد پایاندادن به جنگها به سادگی امکانپذیر نیست. برای مثال، بین ابتکار صلح ریچارد نیکسون در ۱۹۶۹ و توافقی که هنری کیسینجر و له دوک تو، ژنرال ویتنام شمالی، برای آن جایزه صلح نوبل را دریافت کردند، بیش از سه سال فاصله وجود داشت. همچنین، مذاکراتی که منجر به صلح بین مصر و اسرائیل در ۱۹۷۹ شد، بیش از پنج سال به طول انجامید.
درباره اوکراین نیز مذاکرات صلح بسیار دشوار خواهد بود. یکی از دلایل این دشواری، آن است که تنها یک طرف، یعنی کییف، بهشدت به آتشبس نیاز دارد. ارتش اوکراین با کمبود نیرو و تجهیزات مواجه است و بهشدت تحت فشار قرار دارد؛ بهویژه به دلیل حمله جسورانه اما شاید احمقانهاش به خاک روسیه. در این شرایط، روشن نیست که چرا ولادیمیر پوتین باید به مذاکرات صلح وارد شود، آنهم درحالیکه نیروهایش به نظر نزدیک به پیروزی در چندین منطقه از خط مقدم هستند. همچنین، لغو محدودیتهای دولت بایدن درباره استفاده اوکراین از سلاحهای تأمینشده توسط ایالات متحده، برای تغییر روند جنگ خیلی دیر اتفاق افتاد. از نظر تحویل سلاح، روسیه همچنان حمایت بیشتری از متحدان خود دریافت میکند و مسکو حتی نیروهای اضافی از کره شمالی دریافت کرده است.
در مواجهه با این چالشها، ترامپ باید به ریگان نگاه کند. ریگان در ابتدا، مسابقه تسلیحاتی با شوروی را تشدید کرد و هزینههای دفاعی ایالات متحده را بین ۱۹۸۱ و ۱۹۸۵ به میزان ۵۴ درصد افزایش داد. او موشکهای هستهای میانبرد را در اروپای غربی مستقر کرد و در سال ۱۹۸۳ سیستم دفاع موشکی ابتکار دفاع استراتژیک را راهاندازی کرد. در عین حال، ریگان مجاهدین را در افغانستان مسلح کرد؛ کسانی که به نیروهای شوروی که در سال ۱۹۷۹ به این کشور حمله کرده بودند، تلفات سنگینی وارد کردند. بهطور کلی، ریگان در استفاده از نیروی نظامی ایالات متحده برای دفاع از منافع آمریکا دریغ نکرد. در سال ۱۹۸۳ او دستور داد نیروهای ایالات متحده به جزیره گرانادا در کارائیب حمله کنند؛ پس از آنکه رژیم مارکسیستـلنینیستی آن وارد خشونتهای داخلی شده بود. همچنین، او دستور بمباران لیبی را در آوریل ۱۹۸۶ صادر کرد؛ بهعنوان انتقامی برای بمباران یک دیسکوتک در برلین غربی که منجر به کشتهشدن یک سرباز آمریکایی شد.
این رویکردهای نظامی و دیپلماتیک ریگان میتواند به ترامپ الگویی برای مواجهه با چالشهای پیچیده کنونی در عرصه جهانی ارائه دهد.
ریگان همیشه بهعنوان یک سیاستمدار جنگطلب شناخته نمیشد. او در پاسخ به اعمال حکومتنظامی در لهستان در سال ۱۹۸۱ هیچ اقدام خاصی نکرد و در سال ۱۹۸۲ با کاهش فروش تسلیحات به تایوان موافقت کرد. همچنین، زمانی که شبهنظامیان شیعه در سال ۱۹۸۳ در یک پادگان آمریکایی در بیروت بمبگذاری کردند و ۲۴۱ نفر از اعضای نیروهای مسلح ایالات متحده را کشتند، هیچ تلافیای انجام نداد.
تغییر رویکرد ریگان از افزایش تنش به سمت آشتی با میخائیل گورباچف، یکی از بارزترین نمونههای انعطافپذیری او است. در مذاکرات ریکیاویک در سال ۱۹۸۶، آنها به توافقی نزدیک شدند که شامل نابودی تمام تسلیحات هستهای میشد. در نهایت، آنها توافق کردند که موشکهای هستهای میانبرد را بهطور چشمگیری در هر دو طرف پرده آهنین کاهش دهند. این اقدامات آنقدر رادیکال بودند که از سوی معماران اولیه آشتی، مانند نیکسون و کیسینجر، بهشدت مورد انتقاد قرار گرفتند. کیسینجر بهطور خصوصی توافق ریگان-گورباچف را «بدترین اتفاق از زمان جنگ جهانی دوم» نامید.
نکته درخور توجه این است که این انتقادها در خارج از نشریات محافظهکار مانند نشنال ریویو هیچ بازخوردی نداشت و پیمان تسلیحات هستهای میانبرد در سنا با ۹۳ رأی در برابر پنج رأی تصویب شد. صلحی که جنگ سرد را پایان داد، اعتبار زیادی داشت و بیش از یک سال قبل از سقوط دیوار برلین به ریگان مشروعیت نمادینی بخشید.
بیا توافق کنیم
در ابتدای دوره اول ریاستجمهوری ترامپ، اولویت مهم سیاست خارجی او، رقابت با چین بود. بااینحال، این رقابت بهسرعت به مهار و در نهایت رویارویی تبدیل شد. ترامپ قصد نداشت جنگ سرد دومی را آغاز کند، اما استراتژیاش نشان داد جنگ سردی در حال حاضر آغاز شده که بخش عمدهای از آن به استراتژی شی جینپینگ، رهبر چین، برای رسیدن به برابری و سپس برتری نسبت به ایالات متحده مربوط میشود.
امروزه جنگ سرد جدیدی در زمینههای مختلفی از اوکراین تا خاورمیانه و از فضا تا فضای سایبری در حال جریان است، اما بزرگترین خطر برای صلح جهانی قطعا در شرق آسیاست؛ جایی که تمرینات نظامی چین نشان میدهد که پکن در حال آمادهسازی برای محاصره یا «قرنطینه» مبهمتر تایوان در چند سال آینده است. در حال حاضر، ایالات متحده گزینههای خوبی برای چنین وضعیت اضطراری ندارد.
دریاسالار سم پاپارو، رئیس فرماندهی اقیانوس آرام ایالات متحده، در مصاحبهای در ژوئن گذشته از قصد خود برای تبدیل تنگه تایوان به «یک جهنم بدون سرنشین» با استفاده از قابلیتهای طبقهبندیشده صحبت کرد. او هدف خود را اینگونه توصیف کرد: «بتوانم زندگیشان را برای یک ماه بهشدت دشوار کنم که به من زمان میدهد تا بقیه کارها را انجام دهم». بااینحال، ایالات متحده هنوز پهپادهای دریایی و دیگر تسلیحات مدنظر پاپارو را در اختیار ندارد. حتی اگر چنین تسلیحاتی وجود داشته باشد، استفاده از آنها علیه نیروهای دریایی چین میتواند به تشدید تنش وحشتناکی منجر شود که به جنگ تمامعیار و احتمالا درگیری هستهای ختم شود. در نهایت، «بقیه کارها» هرچه که باشد، هیچگونه وضوحی درباره چگونگی پایان این مقابله ارائه نمیدهد.
تعهد ترامپ به عدم درگیری ایالات متحده در «جنگهای دائمی» و جلوگیری از وقوع جنگ جهانی سوم، یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی او بود. جان بولتون که بهعنوان مشاور امنیت ملی سوم ترامپ خدمت کرده است، در یادداشتهای خود به این نکته اشاره میکند که ترامپ در ملاقاتهایش با شی جینپینگ، به دلیل تمایلش برای رسیدن به «توافق بزرگ» با چین، بارها از نقاط صحبت برنامهریزیشده خود منحرف میشد. او این توافق را «بزرگترین و هیجانانگیزترین توافق ممکن» توصیف میکرد و برای دستیابی به آن آماده بود تا در جنگ فناوری ایالات متحده و چین، اقدامات علیه شرکتهای چینی مانند زدتیای و هوآوی را کاهش دهد.
به همین دلیل، ترامپ تمایلی نداشت درباره مسائلی نظیر سرکوب اعتراضهای دموکراسیخواهانه در هنگکنگ یا سرکوب و زندانیکردن اویغورها در سینکیانگ به پکن فشار بیاورد. او در این زمینه به بولتون گفت: «نمیخواهم دخالت کنم. ما هم مشکلات حقوقبشری داریم».
در نظر ترامپ، دستیابی به یک «توافق بزرگ» ممکن است تنها راه جلوگیری از آغاز جنگی باشد که ایالات متحده احتمال دارد نتواند در آن پیروز شود. بولتون به این نکته اشاره میکند که یکی از مقایسههای مورد علاقه ترامپ، این بود که نوک یکی از خودکارهایش را نشان دهد و بگوید: «این تایوان است»، سپس به میز روزولت در دفتر بیضی اشاره کند و بگوید: «این چین است». ترامپ نگران بود که فاصله ۱۳ هزار کیلومتری ایالات متحده از تایوان، در صورت وقوع جنگ، مانع از هرگونه اقدام مؤثر شود.
برای ترامپ، توافق با چین باید هدف نهایی او در دوره دوم ریاستجمهوریاش باقی بماند. همکاری نزدیک ایلان ماسک، کارآفرین فناوریهای پیشرفته، با تیم انتقالی ترامپ نیز به این رویکرد اشاره دارد؛ زیرا استراتژی رویارویی با چین به نفع شرکت تسلا نیست.
بااینحال، چنین توافقی نمیتواند شامل بخششهای یکطرفه باشد. پکن نمیتواند از کاهش تعرفهها بهرهمند شود، بدون اینکه مجبور به حذف سیستم گسترده یارانههای صنعتی خود شود. همچنین، چین نباید اجازه داشته باشد از زنجیرههای تأمین فناوری پیشرفته برای اهداف جاسوسی و خرابکاری استفاده کند.
منطقی است که مانند دهه ۱۹۸۰، دو ابرقدرت به دنبال کاهش تسلیحات باشند. رقابت تسلیحات هستهای فعلی یک رقابت ناعادلانه است که در آن دشمنان واشنگتن زرادخانههای خود را گسترش میدهند؛ درحالیکه محدودیتهای عدم گسترش فقط به متحدان ایالات متحده اعمال میشود. این وضعیت نیازمند بازنگری در استراتژیهای امنیت ملی و دیپلماتیک است تا از وقوع تنشهای بیشتر و ایجاد یک جنگ جهانی جدید جلوگیری شود.
یک عنصر حیاتی در هر توافقی بین ایالات متحده و چین، باید بازگشت به اجماع دهه ۱۹۷۰ بر سر تایوان باشد. این اجماع به ایالات متحده اجازه میدهد که وجود «چین واحد» را به رسمیت بشناسد و در عین حال حق خود را برای مقاومت در برابر هر تغییر اجباری به خودمختاری عملی تایوان محفوظ نگه دارد. فرسایش این «ابهام استراتژیک» نهتنها نمیتواند بازدارندگی ایالات متحده را تقویت کند، بلکه خطر ایجاد «بحران نیمههادی تایوان» را نیز افزایش میدهد که مشابه بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ خواهد بود.
توافقی بین ترامپ و شی تنها در صورتی میتواند محقق شود که ایالات متحده موقعیت خود را بهعنوان یک قدرت برجسته بازسازی کند. پس از افزایش تنشها درباره تجارت در سالهای ۲۰۲۵ و ۲۰۲۶ که به اقتصاد چین بیشتر از اقتصاد ایالات متحده آسیب خواهد زد، ترامپ باید رویکردی آشتیجویانهتر در قبال چین اتخاذ کند؛ مشابه رویکرد ریگان که در دوره دوم خود بهطور چشمگیری نگرشش را نسبت به اتحاد جماهیر شوروی نرم کرد.
در حال حاضر، سیاست خارجی ترامپ ممکن است خطرناکتر از سیاست خارجی بایدن به نظر برسد، اما دولت بایدن درک نادرستی از بازدارندگی داشت و منجر به سلسلهای از فجایع شد؛ ابتدا در افغانستان، سپس در اوکراین و بعد در اسرائیل. این شرایط ممکن است به فاجعهای بزرگتر منجر شود؛ محاصره تایوان توسط چین. بهطور مشابه، منتقدان ریگان در داخل و خارج او را به دلیل رویاروییهای پرخطر سرزنش میکردند؛ درحالیکه درواقع این جیمی کارتر بود که در دوره ریاستجمهوریاش، شوروی را به اشغال افغانستان واداشت.
در سال ۱۹۸۰، بسیاری پیشبینی میکردند ریگان نمیتواند جنگ سرد را پایان دهد و این ایده که او از طریق قدرت به صلح خواهد رسید، تمسخر میشد. امروز، استدلالی که ممکن است ترامپ بتواند کاری مشابه انجام دهد، برای بسیاری مضحک به نظر میرسد. بااینحال، بخشی از حکمت تاریخ این است که آدم به یاد بیاورد وقایع دورانساز چقدر غیرمحتمل به نظر میرسیدند، حتی فقط چند سال قبل از وقوع آنها. موفقیت در سیاست خارجی میتواند شهرت یک رئیسجمهور را به شکلی اساسی تغییر دهد؛ همانطور که در مورد ریگان چنین بود. ممکن است برای ترامپ نیز چنین اتفاقی بیفتد.
منبع: Foreign Affairs