|

‌نقدی بدون روتوش بر دانش و حرفه شهرسازی!

«شهرسازی» یکی از پرمسئله‌ترین و چالش‌برانگیزترین رشته-‌حرفه‌های جوامع امروزین و به‌ویژه ایران به شمار می‌رود؛ چراکه اولا با پدیده‌ای بسیار پیچیده، چندوجهی، پویا و زنده به نام «شهر/سکونتگاه» سروکار دارد و ثانیا دانش پایه (Knowledge Base) این رشته در ایران برخلاف جهان توسعه‌یافته، هنوز به ثبات، انسجام و قوام لازم نرسیده و ضعف بنیادین در بومی‌سازی این دانش به فراخور مختصات و مقتضیات ایران در کنار اکتفا و اصرار به رونویسی و تقلید از غرب، نتیجه‌ای جز تداوم قرارگیری این علم در مرحله «بحران» (براساس ساختار انقلاب‌های علمی توماس کوهن) نداشته است. به مناسبت هفتادودومین سالگرد «روز جهانی شهرسازی» در دنیا و هجدهمین دوره برگزاری بزرگداشت این روز در ایران، در این یادداشت تلاش خواهد شد تا با احترام و قدردانی از دغدغه‌مندی جامعه مهندسان مشاور شهرساز و سایر انجمن‌های صنفی و دانشگاهی، برای برگزاری مراسم نمادین بزرگداشت (انتخاب شعار، ارائه چند سخنرانی، تقدیر از چند پیشکسوت این حرفه و قرائت بیانیه پایانی)، درباره دردهای مشترک شهرسازان و چالش‌های فراروی این رشته و حرفه در ایران نکاتی گفته شود:

اول) نظام پذیرش دانشجو: «بحران افسردگی» و درخواست تغییر رشته در همان ترم‌های اول شاید یکی از شایع‌ترین تجارب مشترک فراروی اغلب دانشجویانی است که با اخذ دیپلم ریاضی- فیزیک و سودای «مهندس‌شدن» وارد رشته‌ای شده‌اند که اولا بیشتر رنگ‌و‌بوی «انسانی» و «هنر» دارد و ثانیا چشم‌انداز روشنی نیز از فرایند آموزش، مهارت‌یابی و بازار کار آن فراروی خود نمی‌بینند. محدودکردن پذیرش دانشجو صرفا از رشته ریاضی- فیزیک در کنار عدم تبیین درست و جامع ویژگی‌های متعارض این رشته برای داوطلبان از سوی مشاوران تحصیلی، یکی از اشکالات اولیه این رشته به شمار می‌رود که بسیاری از داوطلبان را صرفا به‌دلیل اطلاق عنوان «مهندسی» به این رشته می‌کشاند!

دوم) نظام آموزش و تربیت دانشجو: هرچند این رشته از سال 1378 و راه‌اندازی دوره کارشناسی (و بعدها مهندسی) شهرسازی تلاش خود را برای بیرون‌آمدن از زیر سایه رشته‌های «معماری» و «عمران» و خروج از استیلای تاریخی بینش و رویکرد کالبدگرایانه این دو رشته آغاز کرد، اما این تلقی ناصواب از ماهیت رشته و حرفه شهرسازی آن‌چنان در تاروپودش نهادینه شده است که شهرسازی هنوز صرفا در دانشکده‌های هنر و معماری و در کنار معماری آموزش داده می‌شود. این در حالی است که تنها گرایش «طراحی شهری» در مقطع کارشناسی ارشد با رشته معماری قرابت دارد و سایر گرایش‌ها اعم از برنامه‌ریزی شهری، برنامه‌ریزی منطقه‌ای، مدیریت شهری، سیاست‌گذاری منطقه‌ای و مانند اینها با حوزه‌های علوم انسانی (مدیریت، اقتصاد، جغرافیا، جامعه‌شناسی و ...) نزدیکی دارند. یکی از خطاهای تاریخی مؤثر بر تشدید سردرگمی در این رشته در سال 1384 و با «مهندسی»‌کردن رشته شهرسازی اتفاق افتاد. دانش شهرسازی اساسا در عرصه حرفه یک دانش چندانضباطی است که وجه «غیرمهندسی» آن به‌طور‌کامل بر وجه «مهندسی» غلبه دارد. این خطای راهبردی سبب تغییر در سرفصل‌های دروس رشته به نفع وجه «مهندسی» شد و مقولات مهمی مانند حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، حقوقی، جامعه‌شناسی و مانند اینها به حاشیه رفت. از دیگر خلأهای اساسی فراروی نظام آموزش و ترتیب دانشجو به عدم پیش‌بینی «مهارت‌آموزی» و «تشخّص حرفه‌ای» در فرایند تحصیل دانشجو و مشابه‌بودن نسبی چارچوب‌ها و محتواهای آموزشی در هر سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری مربوط می‌شود که موجب اختلال اساسی در فرایند جذب فارغ‌التحصیلان به بازار کار و حتی رشد و ارتقای آنها در حرفه می‌شود؛ چراکه زمینه کارآموزی و کارورزی لازم برای دانشجو فراهم نیست و فارغ‌التحصیلان اساسا با مهارت‌های اصلی موردنیاز حرفه اعم از «گزارش‌نویسی»، «تحلیل مسئله»، «فن بیان و مذاکره» و... آشنا نیستند. دوره‌های کارشناسی ارشد و دکتری در شهرسازی اساسا بازتولید مجدد فرایند آموزش در دوره کارشناسی با مقداری گسترش سطح و عمق آموزش است که به‌هیچ‌وجه پاسخ‌گوی تخصصی‌شدن و مهارت‌آموزی برای دانشجویان و پژوهندگان تحصیلات عالی نیست؛‌ ازاین‌رو این خط تربیت دانشجو اغلب فارغ‌التحصیلانی با علایق، توانمندی‌ها و مهارت‌های مشابه (و کم‌عمق در حوزه‌ رشته‌های مرتبط) را به جامعه حرفه‌ای عرضه می‌دارد. کمبود متخصصان درجه‌یک در حوزه‌هایی مانند اقتصاد شهری، مالیه شهری، حمل‌ونقل شهری، ژئوپلیتیک شهری، حقوق شهری، برندینگ شهری، نوآوری‌های شهری و... گواهی بر این مدعاست.

سوم) نظام اشتغال و جذب در بازار کار: چند واقعیت تلخ ولی واقعی در این حوزه شایان ذکر است: اولا به سبب ماهیت میان‌رشته‌ای‌بودن این حوزه، تعداد فارغ‌التحصیلان و دانشجویان این رشته بسیار بیشتر از ظرفیت جذب آنها در بازار کار دولتی و خصوصی بوده و همین عاملِ انبوهی عرضه بر تقاضا، سبب برهم‌خوردن تعادل به نفع کارفرمایان و ضرر جویندگان کار شده و پایین‌بودن سطح دستمزدها و شرایط شغلی نامناسب در فقدان وجود «اتحادیه صنفی جامعه شهرسازان» را موجب شده است. ثانیا فارغ‌التحصیلانی که تجربه حرفه‌ای نداشته و در سودای تحصیلات تکمیلی و عالی یا جذب به‌عنوان هیئت علمی هستند، بهترین نیروی کار ارزان برای بسیاری از دوزیستان این رشته (دانشگاهیان- حرفه‌مندان) هستند که می‌توانند نیاز کارفرمایان را تا سال‌های مدیدی مرتفع کنند. ثالثا گسترش رقابت مخرب میان حرفه‌مندان و منوط‌بودن پروژه‌گرفتن از نهادها و دستگاه‌های دولتی به روابط شخصی، رانتی یا زدوبند از یک سو و افت شدید کیفیت کارها به سبب خواست سود حداکثری از پروژه‌ها (بیش از 50 درصد سود خالص!) از سوی دیگر موجب ایجاد فرازونشیب در حیات حرفه‌ای بسیاری از مهندسان مشاور و کارفرمایان دانشگاهی و بی‌ثباتی شغلی شهرسازان شده است.
جمع‌بندی: وضعیت بغرنج بسیاری از شهرهای کشور و مواجه‌بودن آنها با انبوهی از چالش‌ها و نارسایی‌ها، با وجود گذشت قریب به نیم‌قرن از استقرار نظام شهرسازی در کشور، شاهدی بر ناکامی «رشته و حرفه شهرسازی» در حل مسائل فراروی زمینه (Context) است. این در حالی است که به سبب امتزاج و پیوند گسترده میان عرصه علمی (دانشگاه‌ها)، عرصه حرفه‌ای (مهندسین مشاور/مراکز و نهادهای دولتی) و حضور پررنگ جامعه علمی در عرصه دیگر، انتظار می‌رفت با آشنایی و علم آنان با اقتضائات حرفه‌ و کاستی‌های رشته (به سلسله‌مقالات اولین همایش آموزش در شهرسازی در سال 1393 رجوع شود)، بسیاری از مشکلات و نواقص «رشته» در گذر زمان شناسایی و چاره‌جویی شود؛ موضوعی که تا به امروز محقق نشده است.
درمجموع به نظر می‌رسد به سبب تعارض منافع پیچیده و مرموز میان نقش‌آفرینان دو عرصه مزبور، اساسا عزمی برای برهم‌زدن نظم موجود در «اکوسیستم روبه‌زوال شهرسازی» کشور وجود ندارد؛ چراکه جامعه علمی شهرسازی به‌عنوان خط مقدم گسترش مرزهای دانش و حل مسئله با «تفکر و رفتاری اوتیستیک» (بی‌توجهی به جنس، سطح، عمق و اولویت موضوعات و مسائل فراروی جامعه حرفه‌ای شهرسازی)، بیشتر سرگرم وارادات «نظریه»، «مدل» و اشتغال به «مقاله‌بازی‌هایی» هستند که منافع بیشتری را از طریق ارتقای سریع‌تر در نردبان رتبه‌بندی‌های دانشگاهی و نیز بازکردن مغازه‌هایی دودهنه و پرمشتری برای کنکوری‌ها و دانشجویان به ارمغان می‌آورد!