|

سخنی با سازندگان این تمدن

در آستانه ورود به سال 1401 و قرن جدید شمسی هستیم. این روزها بسیار می‌شنویم و می‌خوانیم که زمان ساختن جامعه و تمدن نوین آغاز شده است. بسیار عالی و تبریک می‌گویم به تمام کسانی که خواهان درانداختن تمدنی نوین هستند؛ آن‌هم در دنیایی که کهنگی از آن می‌بارد و میل به عقب‌نشستن و واگشتن بسیار شده است. اگرچه حدس می‌زنم کسانی همچون من را حتی تا درگاه آن تمدن وعده داده‌شده راه نخواهند داد و مرا نیز تمایل چندانی به این‌ همه خلوص‌ورزی در راه‌یافتن به آن نیست، اما بسیار مشتاقم تا به‌عنوان معلم علوم سیاسی سخنانی را با سازندگان این تمدن در میان بگذارم. در گذشته تمدن‌های زیادی شکل‌ گرفته یا از بین رفته‌اند که هم برآمدن و هم زوال آنها، دلایل بس روشن داشته‌ است.

مهدی نجف‌زاده عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی

در آستانه ورود به سال 1401 و قرن جدید شمسی هستیم. این روزها بسیار می‌شنویم و می‌خوانیم که زمان ساختن جامعه و تمدن نوین آغاز شده است. بسیار عالی و تبریک می‌گویم به تمام کسانی که خواهان درانداختن تمدنی نوین هستند؛ آن‌هم در دنیایی که کهنگی از آن می‌بارد و میل به عقب‌نشستن و واگشتن بسیار شده است. اگرچه حدس می‌زنم کسانی همچون من را حتی تا درگاه آن تمدن وعده داده‌شده راه نخواهند داد و مرا نیز تمایل چندانی به این‌ همه خلوص‌ورزی در راه‌یافتن به آن نیست، اما بسیار مشتاقم تا به‌عنوان معلم علوم سیاسی سخنانی را با سازندگان این تمدن در میان بگذارم. در گذشته تمدن‌های زیادی شکل‌ گرفته یا از بین رفته‌اند که هم برآمدن و هم زوال آنها، دلایل بس روشن داشته‌ است. از آنجا که در آستانه ساختن تمدنی نوین هستیم، تنها به دلایل برآمدن تمدن‌ها اشاره می‌کنم و امیدوارم تمدن نیامده از آن روز که برآید تا هیچ کجا زوال نگیرد و مدام بر فراز باشد. اما رفقای عزیز، ساختن تمدن را ملاطی لازم است:

1. سنگ‌بنای تمدن اندیشه است؛ بدون هیچ مرز و بارویی! بگذار همه سخن بگویند. چیدن سرانگشت شاخه‌های نهال به جرم ناهماوایی، درخت را از بالیدن بازمی‌نهد. آیه‌ای در انجیل هست که می‌گوید بگذار با گندم‌ها، علف‌ها نیز برویند. چیدن علف‌ها پیش از موعد، گندم‌ها را نیز لگدمال می‌کند. با یک رشته رود کم‌عمق و کم‌آب نمی‌توان دریا ساخت؛ باید چشمه‌ها به هم بپیوندند تا رود شکل بگیرد. آب را از سرچشمه نبندید. شاید چشمه شما گل‌آلودتر باشد. قاعده تمدن این است؛ بگذار همه سخن بگویند و بهترین‌ها را برگزین و رجحان بده. اگر بقیه نباشند، از کجا می‌فهمی که مال تو بهترین است؟

2. موسیقی صدای تمدن است. در سکوت تمدن رشد نمی‌کند. هماوایی آواها و نماها، زیباترین تجلی تمدن است. در سکوت و صدای حزن، چه کسی رغبت می‌کند به تمدن تو دل بسپارد؟ از دورترین تمدن‌ها تنها صدای آنها باقی مانده است. باربدی باید باشد تا لحن‌های تمدنی باقی بماند. موسیقی یادگار بی‌‌بدیل همه تمدن‌هاست.

3. تمدن را ساکنانی لازم است و نیمی از آن ساکنان زنان هستند. بدون آن نیم چگونه می‌خواهی تمدن بسازی؟ گذاشتن بار سنگین گناه تمدن نو بر زنان و به‌پرده‌راندن آنان، تمدن تو را مردانه و زمخت می‌کند. همه تمدن‌های پیشین را زنان روایت کرده‌اند. صدای به‌جامانده از تمدن‌ها، زنانه است؛ از گفتن لالایی‌ها در گوش نوزادان تا داستان‌های اسطوره‌ای به‌جامانده در اعصار.

4. تمدن خودساخته است، دستوری نیست. با گفتن و خط‌مشی ساختن، تمدن درست نمی‌شود. تقریرکنندگان تمدن ناپیدایند. باید چیزی درونی بجوشد. باید میل و رغبتی باشد برای ساختن. تمدن طرح از پیش تعیین‌شده ندارد. تمدن‌ها پسینی هستند؛ یعنی زمانی که شکل می‌گیرند، درباره آن می‌توان سخن گفت. سخن‌‌گفتن پیش از تمدن، هزلی بیش نیست. تمدن در یک هماوایی مشترک همگانی گسترده و بدون سلطه شکل می‌گیرد. تمدن را هتروگلوسیا (چندصدایی) لازم است نه مونولوگ.

5. دیگر سخنی نیست. حال بگذار باد بیاید. بگذار باد دانه‌های تمدن تو را تا هر کجای این خاک ببرد. زمین را پاس بدار و آب را از پالایش حراست کن. اگر زمین مستعد بود، دانه تو رشد خواهد کرد. زمین را خشک نکن. درخت و تمدن هر دو در زمین حاصلخیز می‌رویند. آنش این خاک را همیشه روشن نگه ‌دار. تمدن فقط اندیشه نیست؛ زمینی باید و آسمانی و آدمیانی که شاد باشند و میل به زندگی داشته باشند.