|

پاچه‌های گلی و مدیریت بحران

نزدیک نیمه‌شب بود که ناگاه «باد دیوانه‌ای» درها و پنجره‌ها را لرزاند و بارانی سیل‌آسا باریدن گرفت و امواجی از خاک و گل را پشت پنجره‌ها ریخت. پنجره‌ای که باز بود امواج آب و توفان را به داخل هال خانه رها کرد. من در یک لحظه، یاد قصه‌های مادربزرگ افتادم. صدای رعد و درخشش مداوم برق رؤیاهایم را به باد داد.

مینو بدیعی روزنامه‌نگار

نزدیک نیمه‌شب بود که ناگاه «باد دیوانه‌ای» درها و پنجره‌ها را لرزاند و بارانی سیل‌آسا باریدن گرفت و امواجی از خاک و گل را پشت پنجره‌ها ریخت. پنجره‌ای که باز بود امواج آب و توفان را به داخل هال خانه رها کرد. من در یک لحظه، یاد قصه‌های مادربزرگ افتادم. صدای رعد و درخشش مداوم برق رؤیاهایم را به باد داد. به خود گفتم اگر همین‌طور ببارد، خانه پر از آب می‌شود. انگار در همین زمان روح مادربزرگ کاملا نورانی ظاهر شد و به لهجه گیلکی گفت: «چیزی نیه زای، بارانه ده!».‌طولی نکشید که با خاموشی برق، خانه علاوه در توفان و باران در تاریکی فرورفت و ترسی گنگ همه وجودم را در بر گرفت. به خود گفتم: اینجا که می‌کوبد در روستاهای دور و نزدیک چه خواهد کرد؟ بر دامنه کوه چه فجایعی را به بار می‌آورد؟ در مسیر رودخانه‌ها و مسیل‌ها چه نقشه‌ای برای خانه‌های مردمان، مغازه‌های‌شان و زندگی‌شان، خودروهای‌شان و...‌ می‌کشد. ما مخلوقات «خدای بزرگ» هستیم که بی‌گمان عشقش را نثار ما کرده است. هرچند خیام بزرگ گفته است: ما لعبتکانیم و فلک لعبت‌باز.‌در همین فکر بودم که همچنان باران سیل‌آسا می‌بارید و خانه تاریک بود و روشنایی لامپ گازی، همه دلهره‌ها را از بین نمی‌برد. می‌توانستی تصور کنی که مردمانی را، خودروهایی را، خانه‌هایی را، کلبه‌هایی را آب برده است. می‌توانستی در خاطر زنده کنی که اگر در سیلاب به دام بیفتی، چه سرنوشتی در انتظار توست و... .‌ شب می‌گذشت بدون اینکه پلکی بر پلک دیگر فرود آید‌، بدون اینکه خواب بیاید و بدون اینکه تو از دلهره مردمان رها شوی. فردا صبح که جویبارهای گل‌آلود دم دو پنجره خانه را تمیز می‌کردی، با مروری بر خبرهای سیل، متوجه شدی که اضطراب‌های دیشب تو بی‌مورد نبوده و بخش مهمی از استان‌ها، شهرها و روستاهای کشور دستخوش سیلاب شده است و چه داستان مکرر تلخی، حریم شکسته‌شده رودخانه‌ها، مسیل‌های حذف‌شده، از‌بین‌رفتن درختان و پوشش گیاهی قوی، خشکسالی‌های چند‌ساله و به دنبال آن ترسالی، چرای دام‌ها در مناطق سیلاب‌خیز و..‌‌‌. و در کنار همه اینها نبود مدیریت بحران و غافلگیری‌های همیشگی و... ‌سیل همواره بغل گوش ما بوده است.

‌ اینکه محیط زیست و جنگل‌ها را به‌راحتی نابود کرده‌ایم، اینکه به مقوله استفاده بهینه از آب‌های جاری سیلابی بی‌توجه بوده‌ایم، اینکه ناگهان سیل آمده و هستی و نیستی‌مان را بر باد داده و با گذشت زمان فراموش کرده‌ایم آسیب‌ها و مخاطرات طبیعی و مفهومی به نام «مدیریت بحران» را..‌. ما را به وادی «چه کنم چه کنم» کشانده است؛ اما این «چه کنم»ها در سیل سراسری امسال به طنز تلخ «پاچه‌های گلی» و شلواری آب‌خورده یا سیل‌زده! تبدیل شد. انگار که سیلاب با دیدن عظمت «مدیریت»، مدیرانی بی‌طاقت! در برابر شلوارها و کت‌وشلوارها! عقب‌نشینی می‌کند و راهش را می‌گیرد و می‌رود. این داستان که نه واقعیت خلاصه‌شدن «مدیریت بحران» در تن به آب و گل دادن بی‌محابا، نگاه پوپولیستی و گاه وعده‌سرایی خیلی‌ها را آشکار کرد؛ یعنی پاچه‌ شلوار گلی مترادف است با تسکین درد مردمی که خانه و زندگی، خودرو و احشام خویش را از دست داده‌اند و منتظر معجزه! شلوارهای گلی‌اند. سیل اخیر بار دیگر به یادمان آورد که ما هیچ نوع برنامه‌ریزی، هیچ نوع ساماندهی، هیچ نوع نظارت و کنترلی، هیچ نوع آینده‌نگری بابت مشکلات بسیار نداریم. مدیریت بحران در کشوری که به لحاظ جغرافیایی و مسائل ژئوپلیتیک گرفتار مخاطرات و آسیب‌های فراوان طبیعی است، یک امر بسیار ضروری است. استقرار بخش مهمی از کشور روی کمربند زلزله، داشتن مناطق کوهستانی و دره‌های سیلاب‌خیز، وجود مناطق کویری و کاهش میزان بارندگی در دوران خشکسالی و مسئله کم‌توجهی شهرهای حتی بزرگ به مقوله بارش‌های شدید، عمیق‌ترین و ژرف‌ترین برنامه‌ریزی مربوط به مدیریت بحران را می‌خواهد که ساده‌ترین نگرشی است که باید در حیطه مدیریت شهری به‌ویژه مدیریت شهرهای بزرگ وجود داشته باشد. داشتن تدابیر مشخص در زمینه مدیریت بحران موجب می‌شود که به هنگام خطر و فاجعه بی‌گدار به آب نزنیم؛ اما از همه غم‌انگیزتر سیل امامزاده داوود بود که در نزدیک به ۶۵ سال پیش در آنجا سیلی جاری شده بود و در همان زمان کارشناسان و متخصصان گفته بودند که این منطقه به دلیل سیل‌خیزی باید خالی از سکنه شود و تدابیر لازم برای مقابله با سیلاب در این منطقه انجام بگیرد. چه زمانی آگاه می‌شویم.