مردن عاشق نمیمیراندش
ابتهاج را از دیرباز میشناختم، از آن زمان که با رادیو ایران همکاری داشتم. مردی بود ملایم و آرام و متین با نگاهی مهرانگیز و سیمایی صمیمی که حکایت از باطن او داشت.
ابتهاج را از دیرباز میشناختم، از آن زمان که با رادیو ایران همکاری داشتم. مردی بود ملایم و آرام و متین با نگاهی مهرانگیز و سیمایی صمیمی که حکایت از باطن او داشت. به معنای واقعی کلمه شخصیتی معنوی داشت، گرچه شیوه تفکرش در زمینههای اجتماعی و سررشتهداری در طریق دیگری بود، ولی در کار شعر عوالمی عرفانی را دنبال میکرد. در جوانی سبلتی داشت پرپشت و در کهنسالی چهرهای پوشیده از ریشی انبوه که به ظاهر تجانسی با روحیه کودکانه و روح زلالش نداشت، ولی ابتهاج به خلاف تعاریف ضدونقیضی که از او گفتهاند در یک کلام کودکی بود در هیئتی مردانه. اینها را از شعرش، از محصولات ذهنش میتوان فهم کرد. غرض اینکه مردی خاکسار و فروتن بود و با احساسی معصومانه عاشق عالم و آدم:
جانم بگیر و صحبت جانانهام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
در کار عشق او که جهانیش مدعی است
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست
سایه در اقتفا از شاعران معروف ادب فارسی نزدیکترین کلام را همانند شهریار به حافظ دارد، با این تفاوت که برخی از سرودههایش متأثر از حالوهوای دیوان شمس است. این که برخی او را تالی حافظ دانستهاند به سبب ساختار کلامی و واژگانی است که در ادبیات کهن به کار برده شده وگرنه به قول خود او دیگر مثل حافظ پیدا نخواهد شد، زیرا نه زمانه آن زمانه است و نه انسان امروزی دارای چنان شرایطی است. هنر و استعداد ستایشانگیز سایه در این است که مفاهیم نو را حافظانه و گاه مولویوار بیان داشته که با ذهن جمعی فارسیزبانان مأنوس است. مهارت چشمگیر وی در این خصوص سبب شده که نهتنها شعرش در کشورهای فارسیزبان رواج یابد، بلکه برخی از ابیات و مصرعهای او از دیرباز به صورت مثل سایر درآید:
امشب به قصه دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی
تکبیتهای سایه را بسیاری از کسان که با شعر مأنوساند در حافظه دارند و آنها را گاه به مناسبت مطرح میسازند. ابتهاج از معدود شاعرانی است که شعرش در این ایام دارای چنین امتیازی است. وقتی بیتی یا مصرعی بر دل مردم بنشیند بهگونهای که مانند برخی از سرودههای اخوان، شفیعیکدکنی، سپهری و فروغ ورد زبانشان شود، یعنی که ذهن و زبان وی با مردم قرین است ولی این مردم در ارتباط با شعر ابتهاج فقط کسانی نیستند که با شعر کلاسیک مأنوساند بلکه او در شعر نیمایی هم آثاری به یادماندنی آفرید که بیگمان از بهترین سرودهها در این زمینهاند. شعر بلند «ارغوان» یکی از آنهاست که در ایام محبس سرود، به یاد درخت خانه پدری که از آن دور افتاده بود و هوای دیارش را در سر داشت:
شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا؟
یا گرفته است هنوز؟
از اینرو، شعر سایه جای خود را در میان هر دو طیف باز کرده. شعر ابتهاج هرچه که از سالهای پرآشوب و غوغایی سیاستزدگی دور میشود، با دنیای احساس و ظرایف روح انسان نزدیکتر میشود. علاقه او به قالب غزل که معمولترین و پذیرفتهشدهترین شیوه شعر فارسی است، نشان از همین نکته دارد. غزلهای او حلقه اتصال میان شعر دیروز و امروز است. سرودههایش اعتباری به فضای نامساعد شعر امروز ایران بخشید. او بیگمان از جمله چند شاعری است که بعد از نیما در شمار چهرههای ماندگار شعر معاصر قرار میگیرد. اشعار آهنگین وی که تعدادشان درخور توجه است و غالبا در بحر مضارع بیانگر مؤانست ذهن وی با وزن است. او به خلاف برخی از نوپردازان از وزن کناره نگرفت یا به عکس اخوان به شعر بیوزن روی نیاورد که سپس منصرف شود بلکه پیوسته شعر را ترکیبی از وزن و کلام میدانست که اندیشهها و مضامین نادر را جلوهای زیباتر میدهد. بر این اساس از هرآنچه که بر زیبایی و وزن و آهنگین بودن کلام بیفزاید بهره گرفته، از جمله از انواع ردیف اعم از اسمی یا فعلی، یعنی همان شگردی که در غزلهای حافظ به کار گرفته شده. از اینها گذشته آرایههای ادبی از جمله واجآرایی و نمادپردازی نیز در شعرش وجهی شاخص دارند. برای مثال همانند حافظ، مولانا و اخوان از نماد «باغ» بهعنوان سرزمین یا موطن استفاده کرده است:
آه در باغ بیدرختی ما
این تبر را به جای گل که نشاند؟
چه تبر؟ اژدهایی از دوزخ
که به هر سو دوید و ریشه دواند
این نکته را نیز درباره آثار سایه نباید ناگفته گذاشت که در سرودههای وی به خلاف برخی از شاعران این ایام نشانی از اشکالات کلامی و دستوری نیست، حال آنکه در اشعار شاعران صاحبنام چنین ایرادی به آسانی یافت میشود، این موضوع نشاندهنده مطالعه دقیق او در زمینههای مختلف ادب فارسی بوده است که به او این شهامت را داد تا به تصحیح دیوان حافظ بپردازد که همانند تصحیح شادروان خانلری از نسخههای قابلتوجه است و حکایت از سالیان درازی دارد که با خواجه شیراز گذشت.