نسلی با رنجهای فراتر از یک نسل
یکی از فیلمهایی که این روزها دست به دست شد، حضور فردی در دبیرستانی دخترانه به دعوت مدیر دبیرستان -احتمالا در تبیین ارزشهای انقلاب - و ایراد سخنرانی برای دانشآموزان است.
یکی از فیلمهایی که این روزها دست به دست شد، حضور فردی در دبیرستانی دخترانه به دعوت مدیر دبیرستان -احتمالا در تبیین ارزشهای انقلاب - و ایراد سخنرانی برای دانشآموزان است. آنگونه که در فیلم پیداست، غیر از تعدادی اندک از دانشآموزان که در انتهای حیاط منفعلانه ایستادهاند، بقیه آنها جلو سخنران به اعتراض شعار میدهند و اجازه سخنرانی نمیدهند و خواهان بیرونرفتن او از مدرسه هستند. خیلی راحت میتوان این دختران را فریبخورده تبلیغات دشمنان خواند. آن را نقشه از پیش طراحیشده آنان دانست که در این قالب بروز پیدا کرده است و بر ضرورت کار فرهنگی و ترویج ارزشهای انقلاب و نظام و نیز از دیدگاه عدهای بر «صیانت» از فضای مجازی برای پالودن بهاصطلاح فضای ناسالم موجود پافشاری کرد و از فهم آنچه به واقع در این نسل رخ داده است، غافل ماند و در را بر همان پاشنه چرخاند و بر تعارض بین آنان و به معنایی جامعه و نظام بیش از پیش افزود. ابتدا به این نکته اشاره کنم که بر حسب مشاهدات میدانی خود از اعتراضات تهران، آنچه در این روزها رخ داده است، امر اجتماعی فراطبقاتی است و تحلیلهایی را که تلاش میکنند به این اعتراضات چهرهای طبقاتی ببخشند و آن را به «طبقات مختلف متوسط، متوسط فرودست و نیز اقشاری از فرودستان در کنار قومیتهای ایرانی کرد، ترک، فارس و بلوچ» اختصاص دهند، نادرست میدانم (اشاره به تحلیل آصف بیات در روزنامه اعتماد 18 مهر که طبقات را در کنار «قومیتها» قرار میدهد!). هسته اصلی این اعتراضها را نوجوانان تشکیل میدهند که کمتر خصلت طبقاتی دارند. آنها در کنار وابستگیهای طبقاتی، اساسا واجد ویژگیهایی فراطبقاتی نیز هستند. به همین جهت میتوان کانونهای اعتراضی آنها را در الهیه، محمودیه، زعفرانیه و قیطریه نیز یافت. جوانان و نوجوانان این محلهها با همان شعار در اعتراضها حضور داشتند. مهمترین دلیل آن را که به دفعات در یادداشتهای یک سال اخیر نوشتهام، در «تعلیق» بودن زندگی و نیاز جامعه به «آرامش و احترام» و برخورداری از یک چشمانداز امیدبخش در زندگی فردی و جمعی میدانم؛ خواستهای که حتی در اقشار برخوردار نیز بهویژه نوجوانان و جوانان آن با وجود دسترسی آنان به امکانات بیشتر، همچنان مطرح و مسئله است و این تعلیق و نیاز به احترام و فقدان چشمانداز مثبت بهویژه امید جمعی در آنان مشاهده میشود. در پیمایش سال 97 در شهر تهران، تفاوت معناداری در ارزیابی ساکنان مناطق مختلف شهر تهران از چشمانداز مهمترین نگرانیشان دیده نمیشود؛ بهطوریکه بیش از 80 درصد ساکنان مناطق مختلف گفته بودند مهمترین نگرانی آنها در آینده شدیدتر و بدتر میشود. در همان پیمایش، 76 درصد از افراد 20 سال به پایین چنین نظری داشتند. 12.2 درصد از آنان گفته بودند وضع همینطور میماند و تنها 10.6 درصد از این گروه سنی گفته بودند نگرانیشان در آینده کمتر میشود.
این الگو، کموبیش در دیگر پیمایشهای سالهای بعد نیز تکرار شده است. نکته جالب آنکه هرچند در پرسش دیگری که معطوف به ارزیابی از آینده وضعیت کشور است، تفاوت بین پاسخگویان مناطق به لحاظ آماری معنادار نیست ولی پاسخگویان مناطق یک تا سه تهران بیش از دیگر مناطق گفته بودند وضع بدتر میشود. بنابراین در موضوعهای اشارهشده (تعلیق زندگی و نیاز به احترام و آرامش) که فضای کلی و ذهنی جامعه را فراگرفته است، نمیتوانیم تحلیل طبقاتی یا قومیتی داشته باشیم؛ بهویژه در اعتراضات اخیر که نقش افراد کمتر از 20 سال و زنان پررنگتر
بوده است.
نکته دیگری که باید مرکز توجه قرار داد، بحث شکاف نسلی است که هرچند در جای خود واجد اهمیت و اعتبار است ولی این بهمعنای فقدان ارتباط بین نسلی نیست. اینکه برخی از نبود گفتوگوی بیننسلی و تفاوت زبان نسل جدید یا دشواری دیالوگ با آنها میگویند، نمیتواند بهمعنای جداافتادگی آنان از حیات جمعی بیننسلی باشد. درست است که بر اساس مطالعات موجود میتوان از وجود ارزشها و هنجارهای متفاوت در نسلهای جدید و ناهمخوانی آن با نسلهای پیشین سخن گفت ولی بیگانهدانستن آنها با مسائل و مشکلات نسلهای پیش از خود ما را به بیراهه میبرد. نسل جدید هرچند نسل دنیای دیجیتال و اینترنت است، در خانواده از جایگاه بهتری در مقایسه با نسلهای پیشین برخوردار بوده و به جهت داشتن حریم خصوصی (چه اتاق خواب داشته باشد و چه نداشته باشد) یا تلاش برای بهدستآوردن آن و ارزش دانستن آن و مشارکتدادن خود در امور خانواده دارای نوع و میزانی از استقلال فردی است و نیز بیش از دیگران فردگرا و مراقب آزادیهای شخصی خود است و حتی میتوان آنان را به جهت ارتباطات وسیعتر چندملیتی، دارای حسی متفاوت نسبت به این ارزشها دانست اما -و این اما را نباید نادیده گرفت- میتوان این نسل را اولا، به جهت تجربه زیسته خود در خانواده و ارتباطات نسبتا بالا در بین همسالان خود و آشنایی با احساس محرومیتهای خانوادگی (که در هر قشری موضوع آن متفاوت است)، ثانیا، تجربه دشواریهای زندگی در شرایط رکود تورمی بر خانواده و فشارهای ایدئولوژیکی ناشی از تفاوت در زیستجهان آنها با زیستجهان رسمی در عرصه حیات جمعی، ثالثا، مواجهه و تجربه با انواع مداخلات غیرقابلپذیرش در نظر آنان از سوی نهادهای گوناگون -از آموزشوپرورش تا نیروی انتظامی- حاملان حرمانهای انباشتشده، زندگیهای ناکرده و ناامیدیها و تحقیرهای نسل پیشین خود نیز دانست. ما حتی بر پوشش دخترانمان چنان سختگیرانه عمل کردهایم که در سنین شاد زندگی و نوجوانی، بر آنان لباس تیره سورمهای پوشاندهایم (پوشش دبیرستانیها) و خواستههای آنان را با نگاه بزرگسالانه محدود کردهایم. آنان اکنون حرمانهای چند نسل را به دوش میکشند. ما باید صدای آنان را بشنویم و فقط صدای نوجوانان و جوانان ندانیم. این صدای چندین نسل است که اکنون دهههشتادیها فراتر از نسلها ایستاده و آن را
فریاد میزنند.