بیسروپای مدرن
روبرت والزر از مهمترین نویسندگان آلمانیزبان قرن بیستم است که در ایران هم شناخته میشود و آثاری مهم از او از جمله رمان «دستیار» از زبان اصلی به فارسی برگردانده شده است.
شرق: روبرت والزر از مهمترین نویسندگان آلمانیزبان قرن بیستم است که در ایران هم شناخته میشود و آثاری مهم از او از جمله رمان «دستیار» از زبان اصلی به فارسی برگردانده شده است. والزر نویسنده و شاعر سوئیسی است که در 1878 متولد شد و در زندگیاش کارهای مختلفی انجام داد و سرانجام بیش از دو دهه از عمرش را در گمنامی و انزوایی خودخواسته گذراند تا مرگش به گونهای غریب سر رسید. والزر در میان مشاغل مختلفی که داشت مدتی هم به عنوان کارمند و تایپیست کار کرد و از اولین نویسندگان آلمانیزبان است که شخصیت کارمند را وارد آثار داستانیاش کرد. والزر نویسندهای بود با سبک خاص خودش که تأثیر زیادی بر نویسندگان پس از خود
از جمله بر کافکا گذاشت.
اخیرا یکی از دیگر رمانهای مشهور والزر با نام «بچههای تانر» با ترجمه علی عبداللهی در نشر نو منتشر شده است. این رمان نخستین و تنها اثر بلند و نیز اولین رمان از سهگانه معروف والزر است؛ سهگانهای که شامل «بچههای تانر» «دستیار» و «یاکوب فون گونتن» است. علی عبداللهی در بخشی از مقدمهاش توضیحاتی درباره جایگاه والزر در ادبیات آلمانیزبان داده و او را از نویسندگان کلاسیک-مدرن زبان آلمانی و از پایهگذاران ادبیات منثور آلمانیزبان سوئیس دانسته است. او در واقع جزء نسل دوم نویسندگانی است که به فاصله اندکی پس از نسل اول، بعد از کسانی چون یرمیاس گوتهلد و گوتفرید کلر ظهور کردند، و پس از خود، جنبش قابل تأملی در ادبیات آلمانیزبان در کشور کوچک سوئیس به وجود آوردند. عبداللهی نوشته که نویسندگانی چون ماکس فریش، فریدریش دورنمات، و نویسندگان امروزیتری مثل پیتر بیکسل، فرانتس هولر، پتر اشتام، مارتین زوتر، ایلما راکوزا و... وامدار همین نویسندگان نسلهای قبلی هستند که خود بهواسطه همزبانی با کشور آلمان و اتریش، بسیار ملهم از ادبیات این سرزمین نیز هستند، ولی رفتهرفته توانستهاند صدای خاص و هویت سوئیسی خود را به وجود بیاورند.
والزر «بچههای تانر» را در اوایل سال 1906 در طول سه، چهار هفته پشت هم و بدون ویراست و حک و اصلاح نوشت. شخصیت اصلی این رمان مردی است به نام سیمون تانر که مردی است پادرهوا و بلاتکلیف و پرمدعا که در هیچ شغلی جاگیر نمیشود و مدام از شغلی و جایی به جایی دیگر میرود. در آغاز رمان، او با شوقی فراوان به یک کتابفروشی میرود و میخواهد شغلی در آنجا برای خود پیدا کند. او در صحبت با مدیر کتابفروشی چنان با شوق و اشتیاق صحبت میکند که او بدون تحقیق سیمون را میپذیرد اما عمر سیمون در این شغل هم چند روزی بیشتر طول نمیکشد و او با تغییری ناگهانی شغل تازهپیداکرده را ترک میکند و به مسیر نامعلوم دیگری میرود. کافکا از ستایشگران والزر و به خصوص این رمان او بوده و درمورد سیمون تانر نوشته: «با چمدانی سبک و چشمانی باز و تطمیعناپذیر، این بیسروپای مدرن از دل جهان میپوید و در پایان هیچ از او نمیماند الا لذت خواننده».
عبداللهی در ابتدای رمان مقالهای هم از والتر بنیامین که درباره والزر است ترجمه کرده که در بخشی از آن میخوانیم: «میشود از روبرت والزر خیلی چیزها خواند، اما دربارهاش هیچ اثری وجود ندارد. ما اصلا از معدود کسانی میان خودمان که بلدند قاب ورزیافته و چابک تحشه را به شیوه درست و درمان به خدمت گیرند، چه میدانیم؟ مرادم (از این کسان) یک روزنامهنگار خردهپا نیست که خیال میکند ضمن برکشاندن این قالب کوتاه، و بهرهجویی از آمادگی تحقیر و ابهامانگیزی نهفته در آن، آن را به قالبی اشرافی بدل میسازد، تا امر زنده و عنصر پالودهساز آن را به نحو احسن به کار گیرد. این فرم کوچک، به صفتی که آلفرد پولگار مینامیدش، در خود بسیار شاپرکهای امید دارد که از پیشانی سنگی گستاخ ادبیات به اصطلاح کلان به کاسبرگ فروتنانهاش میگریزند، و اندک کسانی از آن آگاهی دارند. و دیگران حتی ابدا نمیدانند که به لطف یکی نظیر پولگار، یا هسل والزر، در هرزآباد و انبوه جنگل برگها، چه شکوفههای نازکآرا یا خاردارِ رهاوردِ این قالب را مدیون اینان هستیم. حتی همان کسان هم چهبسا آخر از همه سراغ والزر بیایند. چون نخستین هیجان درک دانش حقیرمایهشان که در امور نویسندگی در نزد آنان یگانه است، بر آنها آشکار میشود، آن هم در ازای چیزی که آنان نابودی محتوا مینامندش، تا به فرمی اصیل، پرورده صحیح و سالم و بیگزند پایبند باشند».
بچههای تانر/ روبرت والزر/ ترجمه علی عبداللهی/ نشر نو