یک استدعای فرهنگی از ثروتمندان و بیزینسمنهای موفق تهران
عصر جدید را بخرید؛ اما پاساژ نکنید
میدانم که هر فردی در حوزه بخش خصوصی اختیار مال خودش را دارد و میتواند در چارچوب قانون برای اموال خودش تصمیم بگیرد، این را هم میدانم که مطالبهگری اصلی امروز جامعه در حد سفره و قوت لایموت است و بقا، اما نتوانستم از یک دغدغه اجتماعی– فرهنگی مهم این روزها حرف نزنم.
میدانم که هر فردی در حوزه بخش خصوصی اختیار مال خودش را دارد و میتواند در چارچوب قانون برای اموال خودش تصمیم بگیرد، این را هم میدانم که مطالبهگری اصلی امروز جامعه در حد سفره و قوت لایموت است و بقا، اما نتوانستم از یک دغدغه اجتماعی– فرهنگی مهم این روزها حرف نزنم.
موضوع این است که برخی از اموال خصوصی هم تبدیل به بخشی از هویت و وجود یک جامعه و یک شهر میشوند و میشوند نماد زندگی یا فرهنگ یا تاریخ و در واقع ارزشی معنایی مییابند، نه صرفا مادی، برای همین است که دردم آمد وقتی خواندم با انحلال (بخوانید تخریب) سینما عصر جدید موافقت شده و سینما صحرا هم درخواست تغییر کاربری (بخوانید تبدیلشدن به پاساژ) را داده است.
هر دو سینما پیش از تولد من ساخته شدهاند (یکی امسال هشتادساله میشود و یکی پنجاهوهفتساله) و قطعا تاریخچهای غنی از اتفاقات و رویدادهای آن دوران را دارند؛ اما من شاهد دوران شکوفایی این دو سینما در دهه شصت و هفتاده بودهام.
سینما عصر جدید و تا حدودی سینما صحرا به واسطه نمایش فیلمهای خاص (و نیز برنامههای اکران فیلمهای فیلمخانه ملی ایران) و نیز نمایش خاصترین فیلمهای جشنوارههای فجر، جایگاهی ویژه و غیرقابل مقایسه در زندگی شخصی بسیاری از نسل قبل از من و نسل من و تا حدودی نسل بعد از من، یافتند.
در روزگاری که هیچ فیلم خارجی در سینماهای ایران اکران نمیشد، نسخههای سانسورشده (اما بالاخره واقعی) فیلمهای درایر، تارکوفسکی، کوروساوا، هیچکاک، جان فورد، لویی مال، چاپلین و حتی گدار و تروفو در این سینماها قابل تماشا بود و البته بیشترین تماشاگر (و شاید درمورد برخی فیلمها تنها تماشاگران) فیلمهای هنری و متفاوت سینمای ایران آن دوران در این سینماها بودند.
در آن سالها در حصار بلند ساختهشده پیرامون فرهنگ به طور عام و نیز موضوعی به نام حضور اجتماعی و رفتارهای جمعی، نسل ما از این سینماها بهعنوان معبر عبور از میدان مینهای روزمرگیهای زندگی و محدودیتهای تحمیلی استفاده کرد و با سینمای متفاوت با هنر درآمیخت و حتی به دنیاهای تاریخ، فلسفه، روانشناسی و معرفت راه یافت. نسلهایی در این سینماها با اتفاقات سینمای پیشرو و متفاوت ایران و هنر سینما و تفسیر فیلم (بهعنوان هنری متفاوت و نیز دریچهای به سایر هنرها) آشنا شد و اینگونه شد که عصر جدید و صحرا بخش مهمی از هستی اجتماعی طبقه متوسطی شد که میخواست نخبه و روشنفکر باشد. سالنهای انتظار سینماها در واقع توأمان هم قرارگاههای گردهماییهای اجتماعی در دوران برهوت هویت کلان اجتماعی و درعینحال وعدهگاه قرارهای عاشقانه جوانترهایی که در بیرون سالن امنیتی برای دیدن هم نداشتند، بود.
در سالنهای عصر جدید اولین ظواهر متفاوت جوانانی را که از خط قرمزها عبور کرده بودند، میشد دید، همچنین اولین نشانههای رفتارهای سیاسی گروهی، در این سالنها دست اکثریت حاضران کتاب بود و میگفتند کتابفروشی کنار سینما به واسطه سینما پرفروشترین کتابفروشی غیردرسی پایتخت شده است.
میشود بسیار درباره علت اهمیت این سینماها نوشت؛ اما این سینماها متعلق به بخش خصوصی است و طبیعی است مالکان سینما در روزگاری که مردم به سینما نمیروند، بخواهند از دارایی خود استفاده بهینه کنند (کمااینکه یکی از مالکان سینما عصر جدید سال گذشته گفته آنها که از خاطرات سینما عصر جدید و نوستالژیهای خود میگویند، دروغ میگویند؛ چون برای دیدن فیلم به سینما نمیآیند)؛ اما شاید راههای دیگری برای حفظ این سرمایههای معنوی وجود داشته باشد.
اینجا منظورم شهرداری و شورای شهر و وزارت ارشاد و هر جای دولتی دیگری نیست که ممکن است در این موضوع مرتبط باشد که امیدی به گشایش (واقعی نه شعاری) از این نهادها نیست، شکلدادن سازمانهای مردمنهاد یا کمپینهای اجتماعی (و مثلا گلریزان) برای نجات این سالنهای سینما هم در روزگاری که عامه غم نان دارند، شاید محلی از اعراب نداشته باشد؛ پس بهعنوان یک آدم عادی نوستالژیدار و یک اهل رسانه از ثروتمندان (یا به قول خودشان بیزینسمنهای موفق) بخش خصوصی (و حتی نیمهخصوصی) استدعا میکنم این دو سالن سینما را در حوزه مسئولیتهای اجتماعی خود بخرند و تبدیل به موزه کنند.
برای افرادی که پروژههای بلندمرتبهشان جمعیت یک شهرک را در خود جای میدهند و پاساژها (همان مالهای) چشمنوازشان در حال رقابت با مراکز مشابه همسایه و حتی جهان اول هستند، قاعدتا اختصاصدادن بخش کوچکی از داشتهها بهعنوان اقدامی فرهنگی (یا تاریخی) دل چندان بزرگی نمیخواهد.
و این را هم متذکر شوم که براساس تمام تجارب و دانستههایم مطمئن هستم این کار شهرت و ماندگاری و البته خیری (از نوع صدقه جاریه) بیشتر از بسیاری از اقدامات دیروز و امروز و فردایشان برای ایشان به ارمغان خواهد آورد.