علم و اسطوره
استفاده از تکنیکهای رایانهای در تدوین یک تجربه اسطورهای
ضرورت بهوجودآمدن علوم بینارشتهای جدید اکنون بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. شاید از این به بعد هر اکتشاف بزرگی در سایه همین علوم بینارشتهای اتفاق بیفتد. ترکیب رشتههای مختلف بهویژه رشتههای علوم تجربی با علوم انسانی میتواند درکی تازه از رفتارهای انسانی، ریشهها و موقعیت او در جهان هستی به ما ارائه دهد. رشتههای علوم تجربی میتوانند معیارهایی برای اندازهگیری در اختیار ما بگذارند و سبب شوند که بسیاری از نظریات مربوط به علوم انسانی وارد آزمایشگاه شده و چند و چون آنها از این طریق مورد بررسی قرار گیرد.
عبدالرضا ناصرمقدسی-متخصص مغز و اعصاب: ضرورت بهوجودآمدن علوم بینارشتهای جدید اکنون بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. شاید از این به بعد هر اکتشاف بزرگی در سایه همین علوم بینارشتهای اتفاق بیفتد. ترکیب رشتههای مختلف بهویژه رشتههای علوم تجربی با علوم انسانی میتواند درکی تازه از رفتارهای انسانی، ریشهها و موقعیت او در جهان هستی به ما ارائه دهد. رشتههای علوم تجربی میتوانند معیارهایی برای اندازهگیری در اختیار ما بگذارند و سبب شوند که بسیاری از نظریات مربوط به علوم انسانی وارد آزمایشگاه شده و چند و چون آنها از این طریق مورد بررسی قرار گیرد. خیلی از مفاهیم مهم شاید در علوم انسانی در حد نظریه و حدس باقی بمانند؛ مگر اینکه بتوانیم آنها را با معیارهای علوم تجربی مورد نقد و واکاوی قرار دهیم. علوم تجربی همانند علوم اعصاب، ژنتیک، بیوتکنولوژی یا دیرینهشناسی و تکامل درکی متفاوت از علوم انسانی از انسان به ما ارائه داده و بررسی رفتارها و نیز محصولات انسانی بدون توجه به یافتههای این رشتهها عملا غیرممکن است. ژنتیک صرفا بیان این نکته نیست که انسان و سایر جانداران جزئی مهم به نام خزانه ژنتیکی دارند که بسیاری از خصلتها را به این وسیله از والدین خود به ارث میبرند. خزانه ژنتیکی همانند یک تاریخ برای آن جاندار عمل میکند. تاریخی که او را در گستره حیات تعریف میکند. اینگونه ما نمیتوانیم از رفتارهای انسانی و چگونگی و دلایل آن سخن بگوییم؛ مگر اینکه به این خزانه توجه نکرده و چند و چون آن را ندانیم. علوم اعصاب نیز همینگونه است. مغز و سیستم عصبی یکی از مهمترین ابزار ما در شناخت جهان محسوب میشود. ما به واسطه مغزمان است که از خود و جهان آگاهی مییابیم؛ بنابراین علوم انسانی بدون شناخت از کارکردهای مغزی عملا نمیتواند بیان درستی از نظریات خود داشته باشد. به غیر از اینکه باید به علومی از انسان همانند ژنتیک و علوم اعصاب آگاهی داشت؛ بلکه روشهای جدید در این علوم نیز میتواند به ما در درکمان از رفتارهای انسانی بسیار یاری برساند. به طور مثال تکنیکهای تصویربرداری که به طور عمده در علوم پزشکی به کار میروند، تحول عمیقی در دیرینهشناسی و باستانشناسی ایجاد کردهاند. همچنین روشهای جدید تصویربرداری در درک ما از شیوه کنش انسان نسبت به مسائل سیاسی و اقتصادی نیز تحول عمیقی ایجاد کردهاند. به این روش باید روشهای دیگری مانند ریاضیات و آمار، نظریه گراف، تحلیل سیستمها و... را نیز اضافه کرد. یکی دیگر از این روشها استفاده از مدلسازیهای رایانهای برای درک هرچه بهتر رفتارهای انسانی در موقعیتهای مختلف است. علوم رایانهای میتوانند به ما در بازسازی مجازی واقعیت یاری رسانده و بسیاری از موقعیتها را که تا پیش از این امکان دسترسی نداشتند، دوباره بازسازی کنند. این موقعیت میتواند یک موقعیت اسطورهای باشد. اسطورهشناسی عصبی-تکاملی بهعنوان علمی بینارشتهای سعی دارد به واکاوی ریشههای عصبی تکاملی اساطیر بپردازد و ببیند که تجربه اسطورهای در طول زمان چگونه به وجود آمده و تغییر یافته است. یکی از ادعاهای این علم، جستوجوی تجربههای اساطیری در سایر گونههای سرده «هومو» مانند «نئاندرتال»ها و «هومو ارکتوس» و «هومو هابیلیس» است و حتی در مواردی سعی میکند که در ریشههای تکاملی عقبتر رفته و کنشهای اسطورهای را در سایر جانداران نیز بررسی کند؛ اما این کار مشکلات بسیاری دارد؛ زیرا آثاری مبتنی بر این کنشها و تجارب اسطورهای از گونههایی به غیر از گونه «انسان خردمند» به جا نمانده است. این تصور که اسطوره در بنیان خود نوعی بیان نمادین است سبب شده که همه چیز محدود به گونه «انسان خردمند» باقی بماند و چون قابلیتهای زبانی «انسان خردمند» باعث شده که اساطیر بسیاری از این گونه در دست داشته باشیم، عملا جستوجویی برای ریشههای تجارب اسطورهای در سایر گونهها انجام نشده باشد؛ اما اگر اسطوره را نوعی تجربه از جهان پیرامونی خود بدانیم، در آن صورت تا جایی که بتوان با مفهوم تجربه و نیز آگاهی که شکلدهنده تجربه است، در ردههای تکاملی به عقب بازگشت، میتوان ریشههای تجارب اسطورهای را نیز در جانداران دیگر جستوجو کرد. از آنجا که اسطورهشناسی عصبی-تکاملی، اسطوره را شکلی از آگاهی میداند به موازات ورود علوم تجربی به مقوله آگاهی و سعی در تبیین آن توسط آزمایشهای مختلف، از همین شیوهها هم میتوان برای پیشبرد علم اسطورهشناسی عصبی-تکاملی و بررسی ادعاهای آن استفاده کرد. اخیرا مقالهای در مجله بسیار معتبر نیچر به چاپ رسیده که میتواند روش خوبی را برای بررسیهای مشابه در علم اسطورهشناسی عصبی-تکاملی به ما ارائه دهد. این مقاله به دنبال بررسی تأثیر تغییرات اقلیمی در طی دو میلیون سال پیش بر بقا یا نابودی گونههای مختلف سرده «هومو» است. نویسندگان مقاله مزبور، برای این کار با استفاده از انبوه دادههای مختلف ازجمله هزاران قطعه از استخوانها و ابزارهای سنگی بازمانده از سرده «هومو» سعی در بازسازی شرایط و واکنش این گونهها در برابر این تغییرات اقلیمی با استفاده از یک ابررایانه کردند و نشان دادند که این تغییرات چگونه در نابودی سایر گونهها و حفظ گونه ما نقش بسیار مهمی ایفا کرده است. به غیر از نتایج جالبی که از این مطالعه به دست آمده است، روش بهکاررفته نیز میتواند الگوی مناسبی برای مطالعاتی باشد که به دنبال بررسی کنشهای مختلف انسانهای مختلف در دورههایی متفاوت از دوره ما هستند. اسطورهشناسی عصبی-تکاملی عنوان میکند که تجربه اسطورهای در کنش آگاهانه یک جاندار با محیط و زیستگاه خود اتفاق میافتد. مثلا اینکه نیاکان ما در حرکت در ساوانهای آفریقا به طور دائم گستره وسیع آسمان و پیوند آن را با زمین در افق میدیدند، در تجربه اسطورهای سرده «هومو» از آسمان نقشی اساسی ایفا میکرده است، تجربهای که به قول «میرچا الیاده» به بهترین وجه خود را در خطاب به خدایی که در آسمان است، بازتاب میدهد؛ اما اینکه آیا واقعا چنین تجربهای از عظمت آسمان که نوعی دید الوهی به آن ببخشد، اتفاق افتاده است یا نه، محل مناقشه بسیاری خواهد بود؛ زیرا ممکن است این ایراد وارد شود که توان شناختی یا میزان آگاهی نیاکان ما آن هم در آن گذشتههای دور در این حد نبوده که بتوانند چنین تجربهای با بنمایههای اساطیری داشته باشند. مدلهای رایانهای به ما میتواند کمک کند که با توجه به ویژگیهای بدنی نیاکانمان، اطلاعاتی که از ساختار مغزی آنها داریم، وسایل و سنگابزارهای بازمانده، محل زندگی، شیوه حرکت و نیز ویژگیهای زیستگاهی که در آن زندگی میکردند نحوه حرکت آنها را در ساوانهای آفریقا بازسازی کنیم. این بازسازی میتواند یک مدل زنده از چگونگی کنش آنها با جهان پیرامونی خود به ما ارائه و نشان دهد که این کنش چه اجزایی داشته و چگونه میتوانسته باشد. اینگونه با توجه به دادههای بهدستآمده میتوان به این سؤال پاسخ داد که آیا معنایی از رفتار نیاکانمان در فضای مطرحشده استنتاج میشود؟ معنایی که همان تجربه اسطورهای در برخورد با جهان تلقی میشود. چنین بررسیهایی تنها در صورتی ممکن است که ما یک پایگاه دادهای عظیم در دسترس داشته باشیم. پایگاهی که بتواند تمام جزئیات مربوط به نیاکانمان را جمعآوری کرده و مدلهای پیچیدهای را بازسازی کند. رشد تکنولوژی و بهویژه پیشرفت هوش مصنوعی امکان آنالیز چنین کلاندادههایی را برای ما ممکن میسازد. به نظر میرسد که بعضی از نتیجهگیریها فقط با استفاده از کلانداده و توجه به تمام جزئیات قابل حصول است. مشخص است که آنالیز و تحلیل چنین دادههایی نیازمند تواناییهای بالایی است که صرفا رایانهها و بهویژه هوش مصنوعی میتواند در اختیار ما بگذارد.