گفت وگو با علی رهبری به بهانه حضور در سنپترزبورگ و اجرا در سالن تاریخی مارینسکی
خجالت بکشیم که ارکستر سازهای ملی نداریم
علی رهبری، آهنگساز و رهبر ارکستر، به دعوت والری گرگیف از بزرگترین رهبران ارکستر دنیا، چندی قبل در سالن مارینسکی سنپترزبورگ روسیه روی صحنه رفت. سالنی که تا به امروز میزبان بسیاری از چهرههای مطرح دنیای موسیقی ازجمله کورساکف، چایکوفسکی، موسورسکی، راخمانینوف، شوستاکوویچ بوده و حضور او در این رویداد هنری تا به امروز واکنشهای بسیاری به همراه داشته است.
علی رهبری، آهنگساز و رهبر ارکستر، به دعوت والری گرگیف از بزرگترین رهبران ارکستر دنیا، چندی قبل در سالن مارینسکی سنپترزبورگ روسیه روی صحنه رفت. سالنی که تا به امروز میزبان بسیاری از چهرههای مطرح دنیای موسیقی ازجمله کورساکف، چایکوفسکی، موسورسکی، راخمانینوف، شوستاکوویچ بوده و حضور او در این رویداد هنری تا به امروز واکنشهای بسیاری به همراه داشته است. رهبری ازجمله چهرههایی است که سالها دور از وطن به فعالیت هنریاش ادامه میدهد و معتقد است که بسیاری از افتخاراتش تا به امروزدر زادگاهش نادیده گرفته شده. وقتی با او از سالهای بازگشت به کشورش بعد از 30 سال حرف میزنیم، تلخیهای کار در ایران برایش تازه میشود و زبان به گلایه باز میکند. بااینحال او همچنان امیدوار به بهبود شرایط است. برنده مدال طلا برای ایران در مسابقات جهانی رهبری ارکستر در فرانسه، برنده مدال نقره برای ایران در مسابقات جهانی رهبری ارکستر در سوئیس، دعوتشده از طرف بیش از 120 ارکستر سمفونیک جهانی ازجمله وین، زالسبورگ، برلین، لندن،آمستردام، بروکسل، تورنتو و مکزیک، رهبر میهمان دائم فیلارمونیک چک، بلگراد و بروکسل، رهبر دائم و مدیر هنری ارکسترهای سمفونیک در شهرهای بروکسل، پراگ، زاگرب، مالاگا و تهران، دارای بیش از250 آلبوم در بازار جهانی، دارای بالاترین نشان هنری کشورهای بلژیک، جمهوری چک و اسپانیا از جمله افتخارات اوست. با علی رهبری از سالهای پرفرازونشیبش در ایران و موفقیتهای اخیرش در روسیه گفتوگو کردیم که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
اخیرا اجرای شما در سالن مارینسکی سنپترزبورگ روسیه واکنشهای بسیاری به همراه داشته است. چه شد دعوت آقای والری گرگیف را پذیرفتید؟
خوشحالم که در ایران هم متوجه این اتفاق شدند. در 40 سال گذشته مشغول کارهای بینالمللی در همین سطح بودم، اما در ایران کمتر از این رویدادها باخبر میشدند. مثلا در 30سالگی توسط بزرگترین رهبر قرن بیستم، هربرت فون کارایان، دعوت شدم تا ارکستر فلارمونیک برلین را رهبری کنم، درحالیکه من جوانترین رهبر ارکستر دنیا بودم. مدتی است که از سوی بزرگترین رهبر قرن بیستویکم، والری گرگیف به روسیه دعوت شدم. علاقهمندان این رشته هنری میدانند سنپترزبورگ شهری است که آهنگسازان مطرحی همچون کورساکف، چایکوفسکی، موسورسکی، راخمانینوف، شوستاکوویچ و... در آن اجرا داشتهاند. امروز من در سالنی که آنها اجرا کردهاند حضور دارم، آن هم با ارکستری که حدود 400 نفر از بهترین نوازندههای دنیا در آن هستند. هرچند باید این را در نظر داشت که من در سطح خودم هستم و این جایگاه برای من برتری ندارد. البته این را هم اضافه کنم که من و والری گرگیف سالهاست که رفاقت داریم و کارهای همدیگر را دنبال میکنیم و او به تواناییهای من کاملا واقف است. در مدتی که برای اجرا در روسیه اقامت دارم، میبینم که مارینسکی سه سالن اپرا دارد که در همین دو هفتهای که من شاهد بودم، برخی اوقات همزمان سه اپرا در آن اجرا میشود و گاهی فقط یک سانس هم نیست، سانسها و کنسرتهای مختلفی وجود دارد و جالب اینجاست که هزاران نفر در هفته به این سالنها میآیند و بلیتهای گرانقیمت کنسرتها را خریداری میکنند و سالنها همیشه پر است.
البته روسیه همیشه از کشورهای پیشرو در موسیقی کلاسیک بوده...
بله. در این که شکی نیست، اما به نظرم سنپترزبورگ چند درجهای بالاتر از دیگر شهرهای روسیه است. من پیش از این در مسکو هم اجرا داشتم و همه چیز خوب بود. حتی کشورهایی که قبلا عضو جماهیر شوروی بودند مثل ارمنستان، گرجستان و اوکراین سطح بسیار خوبی در این زمینه دارند. البته باید بگویم در مدت اقامتم در روسیه اتفاق کمنظیری را تجربه کردم. برنامههای من با سمفونی شماره 5 شوستاکوویچ شروع شد؛ قطعهای که در سالن مارینسکی توسط شوستاکوویچ اجرا شده بود. به محض تمامشدن کنسرت غوغایی به پا شد و حاضران در سالن ابراز لطف زیادی کردند. روز بعد باید به وین برمیگشتم و قرار بود قبل از پرواز با گرگیف خداحافظی کنم. در همان دیدار کوتاه قبل از پرواز از من خواست که بیشتر در سنپترزبورگ بمانم و سفرم را به تعویق بیندازم. چنین درخواستی برایم عجیب بود؛ چراکه معمولا در برنامههای اینچنینی همه چیز از قبل برنامهریزی میشود و علاوه بر آن از زمانی که جنگ بین روسیه و اوکراین آغاز شده، بلیت پروازها هم افزایش پیدا کرده. گرگیف از من خواست برای اجراهای بعد برنامهریزی کنم و اجرائی از چایکوفسکی داشته باشم و من هم با افتخار قبول کردم. برای من که 45 سال بیوقفه رهبری کردم، چنین چیزی را در خواب هم نمیدیدم و سفر من به روسیه کمی طولانی شد؛ چراکه برای آینده برنامهریزی میکنیم و گرگیف در جلسهای از من رسما خواست که مسئولیت ارکستر جوانان کل روسیه را بر عهده بگیرم و رهبر میهمان آنها در مسکو باشم. این ارکستر علی رغم جوانبودن اعضایش، نوازندگان بینظیری دارد و افتخار بزرگی برای من است.
البته سفر شما به روسیه حواشی زیادی هم داشت؛ بسیاری این نقد را به شما وارد میکنند که وقتی روسیه با اوکراین در جنگ است و در این میان بسیاری از هنرمندان روسیه را تحریم کردند، سفر شما به روسیه برای اجرای برنامه چندان خوشایند نیست. پاسخ شما به این نقدها چیست؟
دعوتنامه من برای اجرای برنامه در روسیه مربوط به ماهها پیش از جنگ است. حتی رسانههای ایران چهار سال پیش نوشتند که گرگیف قصد دارد برای اجرای برنامهای در روسیه از من دعوت کند و متأسفانه در این مدت هر زمان که تصمیم داشتم به روسیه سفر کنم، برنامههایی داشتم که مانع سفرم شد. اما نکته مهم این است که من اساسا به تحریم اعتقادی ندارم. کلمه تحریم برای من یعنی شکنجهدادن. وقتی کشوری را تحریم میکنید، فقط مردمان آن کشور تحریم میشوند و ضرر متوجه آنهاست. من اوایل جنگ روسیه و اوکراین، زمانی که موج تحریمها آغاز شد، اعلام کردم اگر قرار بر تحریم باشد، حتی وین کشوری که من در آن زندگی میکنم یا اتریش را هم باید تحریم کرد؛ چراکه 70 سال پیش، آدمهای مظلوم را کشتند. یا آلمان باید تحریم شود؛ چراکه شش میلیون نفر را آتش زده. همان زمان یادداشتی برای یکی از رسانههای لندن نوشتم و تأکید کردم وقتی گرگیف را تحریم میکنید چه اتفاقی میافتد؟ او هر شب برنامه اجرا میکند و بهترین ارکستر دنیا را در اختیار دارد و بهترین اپرا را رهبری میکند. در فرایند تحریم تنها مردم اروپا و غرب شانس این را که گرگیف گوش کنند از دست میدهند.
من موزیسین هستم. به نظرم بهتر است در فرایند تحریم هنرمندان و ورزشکاران را کنار گذاشت. بعد از اینکه مواضعم را در مورد تحریم روسیه اعلام کردم، چندین پرفسور و آهنگساز و رهبر ارکستر اتریشی به من ایمیل فرستادند و تبریک گفتند. اگر قرار بود بابت انتخابم چند ماه زندان هم بروم، میارزید که اینجا باشم.
البته تحریم در این شرایط پیامی برای منزویکردن کشور در حال جنگ است، بااینحال بد نیست الان که در مورد مواضع خودتان صحبت میکنید، کمی به گذشته برگردیم؛ زمانی که پس از سالها به ایران آمدید و مشغول به فعالیت شدید و در زمان حضورتان در ایران، واکنشهای بسیاری به شرایط نامساعد موسیقی در کشور داشتید. از اولین باری که بعد از 30 سال به ایران آمدید، صحبت کنیم.
از 15سالگی تا الان بهترین امکانات برای زندگی و کار در اختیارم بوده است. در ایران، 24ساله بودم که رئیس هنرستان عالی موسیقی و کنسرواتوار ایران شدم. در تمام سالهایی که دور از ایران هستم، ذرهای از علاقهام به کشورم کم نشده است. عاملی که بیش از هر چیز باعث موفقیتم در کار شد، منظم و حرفهایبودن و پشتکارم است. هیچوقت رفیقباز نبودم و معتقدم باید در هنر و ورزش تکرو بود و کار گروهی فقط در فوتبال معنی پیدا میکند. همیشه برای کشورم دلسوزی کردم. حقیقت این است که 17 سال پیش هیچ علاقهای برای حضور در ایران نداشتم. سه سال قبل از انقلاب با وجود داشتن تمام امکانات در ایران آنجا را ترک کردم. درحالیکه حقوقم از نخستوزیر و وزیر هم بالاتر بود، از مقامم استعفا دادم؛ چراکه اعتقاد داشتم برای آینده جوانان کشورم تلاشی نمیشود. زمانی که ایران را ترک کردم، احساس میکردم که هرگز برنمیگردم. ایران را دوست داشتم، ولی میدانستم جای من نیست. اما 17 سال پیش با عشق و علاقه به ایران برگشتم. دلیلش هم این بود که متوجه شدم آقای کریستین داویت که به موسیقی ایران هم خیلی خدمت کردند، در بستر بیماری هستند و با خواهرم که او هم استاد موسیقی در وین است، سری به او زدیم. خانم قصری همسر آقای داویت از من پرسید از کجا میآیی؟ گفتم از کنسرتی در پاریس. چشمانش پر از اشک شد که چرا نباید از تو بشنوم از ایران میآیی؟ همانجا به خانم قصری هم گفتم که تابهحال هیچ فرد یا نهادی از من برای حضور در ایران دعوت نکرده. خانم قصری به محض شنیدن این جمله از سمت من، فورا به ایران رفت و به فاصله یک هفته فریدون ناصری با من تماس گرفت و خواست به ایران بروم. من و همسرم با دو بچه کوچک راهی ایران شدیم. مدیر برنامههای من در اروپا از این تصمیم شوکه شده بود. تمام برنامههایم را کنسل کردم و گفتم من 30 سال ایران نبودم و قصد دارم به کشورم برگردم و همهچیز را درست کنم.
بعد از بازگشت به ایران هم رهبری ارکستر سمفونیک تهران را عهدهدار شدید.
بله و سمفونی 9 بتهوون را که از سختترین سمفونیهاست، هشت شب در تالار وحدت اجرا کردیم. همهچیز عالی بود و واقعا میخواستم در کشورم بمانم، ولی بعد از مدتی کوتاه فهمیدم آنقدر شرایط مالی نوازندهها بد است و حقوق کمی دریافت میکنند که همهچیز برایم دگرگون شد. ارسلان کامکار که کنسرت مایستر بود، اشاره میکرد که بچهها با جانشان برای ارکستر زحمت میکشند و اگر زمان حضورم در ارکستر بیشتر شود، نوازندهها باید زندگی معمولشان را رها کنند و فقط در اختیار ارکستر باشند که چنین چیزی با درآمد آنها از ارکستر شدنی نبود. در واکنش به این شرایط در نامهای اعتراضی به محمدحسین صفارهرندی وزیر وقت ارشاد، نوشتم که اگر این شرایط درست نشود، از ایران میروم. فکر کردم تهدید من برای آنها مهم است و اگر چنین چیزی بگویم، برای اینکه من را از دست ندهند، فورا رسیدگی میکنند. ولی متأسفانه 10 سال گذشت و اتفاقی نیفتاد. بعد از آن در دولت آقای روحانی با من تماس گرفته شد که شرایط کمی بهتر شده و واقعیت این است که واقعا شرایط کمی بهتر بود و خواستند که بار دیگر به تهران برگردم. من دوباره همه برنامهها را به هم ریختم و به ایران برگشتم. با اینکه من در وین یکی از قشنگترین خانههای دنیا را دارم اما 14 ماه با هر شرایطی در ایران سر کردم و در هتلی کنار بنیاد رودکی ساکن شدم. با جان و دل ارکستری درست کردم که کشورهای آلمان، اتریش و چین بهسرعت ما را برای اجرای برنامه به کشورشان دعوت کردند. با وجود اینکه آقای علی جنتی، وزیر وقت ارشاد، بسیار به من احترام گذاشت و محبت کردند، اما شرایط بهگونهای پیش رفت که با وجود بندی در قراردادم مبنی بر اینکه باید اختیار تام داشته باشم، موانعی سر راهم بود.
از دخالتهای اعضای خانه موسیقی صحبت میکنید؟
بله. بعد از 12 ماه اعضای خانه موسیقی که به عقیده من در ایران بلای موسیقی هستند، همهچیز را به هم ریختند. آدمهای بدی نیستند اما سطح و درکشان از موسیقی با من فاصله داشت. بعد از 12 ماه که کلی از حقوق بچههای ارکستر پرداخت نشده بود، استعفا دادم. من اختیار تام نداشتم و این بیشازپیش من را آزار میداد. شرایط بهخصوصی پیش آمد، تصمیم بر این بود که ارکستر در اختیار اعضای شورای موسیقی باشد. چارهای جز استعفا نداشتم. زمانی که وین بودم، آقای جنتی با من تماس گرفت و اصرار کرد به تهران برگردم و فروردین 95 بار دیگر به تهران برگشتم. حتی زندهیاد علی مرداخانی هم در جلسه حضور داشت و آقای جنتی اصرار داشت بهسرعت مشکلات من مرتفع شود. آقای مرادخانی معتقد بود من کارم را درست و اصولی انجام میدهم، اما با دوستان خانه موسیقی نمیسازم. آقای جنتی روی حرف خودش بود؛ اینکه اختیار تام داشته باشم و کارم را ادامه بدهم. باور کنید به ایران برگشتم که با قدرت کارم را ادامه بدهم اما دخالتهای شورا باز هم شروع شد. بار دیگر افرادی مقابل من نشستند که ابدا با این کار آشنایی نداشتند یا اطلاعات محدودی داشتند. محمد سریر اصلا کارمند وزارت خارجه بود و در سفارت کار میکرد، زمانی که من در اتریش رهبری میکردم، اصلا موزیسین نبود و فقط کمی پیانو میزد. داوود گنجهای کمانچه میزند و با وجود احترامی که همیشه برای من قائل است اما در جایگاهی نیست که کنار من بنشیند و برای ارکستر برنامهریزی کند. حسن ریاحی سرود نوشته و قبل از انقلاب، در ارکستر سمفونیک نوازنده معمولی بود یا حمیدرضا نوربخش خواننده سنتی است. آن زمان آقای جنتی خواست فرزین پیروزپی در کنارم باشد و به این دلیل که از کارهای اداری سر درنمیآوردم، به این مسائل رسیدگی کند.
آن زمان هم حرف خانه موسیقی این بود که در جهت کمک به شما و ارتقای ارکستر سمفونیک در کنارتان هستند.
چند جلسهای با آنها در مورد مشکلاتی که وجود داشت، صحبت کردم، اما باورم نمیشد که تا این اندازه اختلاف نظر داریم. 10، 12 ماه به سختی با ارکستر کار کردم، با سمفونی 9 بتهوون شروع کردم و 16 آهنگساز ایرانی را در این دوران ضبط کردیم. بعد برای ناکسوس اجازه گرفتم تا قطعات را به بازار بینالمللی ببرم. رئیسجمهور اتریش به ایران آمد و ارکستر را به فستیوال بروکلر دعوت کرد. مدیر برنامهای که ارکستر فیلارمونیک وین را هم اداره میکند، به ایران آمد و به ارکستر گوش کرد و من را با خودش به پکن برد و ارکستر فیلارمونیک چین را رهبری کردم و ارکستر آنها را به تهران آوردم و خلاصه اینکه کارهایی در سطح جهانی در حال انجام بود. بعد از 12 ماه با وجود اینکه وزیر به معاونش دستور داد که به شرایط کار من رسیدگی شود، معاون وزیر جرئت نکرد مقابل اعضای خانه موسیقی بایستد. آن زمان از من انتقاد شد که اگر شما ایران را ترک نمیکردی، شاید اتفاق بهتری میافتاد. آنقدر عقل دارم که میدانم اگر میماندم باید با این افراد مدام سروکله میزدم و بعد فکر کردم که اگر ایران را ترک نکنم، آنها هیچوقت متوجه نمیشوند من چه کاری انجام دادم. البته وقتی استعفا دادم و ایران را ترک کردم، به فاصله دو روز بعد شنیدم آقایان بردیا کیارس، نصیر حیدریان و شهرداد روحانی گفته بودند بگذارید استاد رهبری برود و خودمان همهچیز را درست میکنیم.
بعد از اینکه شما مجدد ایران را ترک کردید، در سالهای اخیر باز هم با شما در ارتباط بودند؟
خیر، با من در ارتباط نبودند. در هفت سال گذشته بههیچوجه به ایران دعوت نشدم تا سر کار خودم برگردم. فقط یک بار مثل تمام رهبرانی که بهعنوان میهمان دعوت میشوند، از من سؤال شد علاقهمند هستید در ایران کنسرتی را رهبری کنید؟ اسم من در فهرست رهبرانی بود که برای اجرای کنسرت دعوت میشدند و به نظرم مسخره بود و پیشنهاد را رد کردم. در این چند سال از کشورهایی که همیشه از من حداکثر استفاده را کردند، ترکیه بوده است. 15 سال ارکستر سمفونیک استانبول، هفت سال ارکستر آنتالیا و شش سال ارکستر آنکارا و چهار سال در ارکستر ازمیر فعالیت داشتم و ترکیه بیش از ایران قدر من را دانست. 29 اکتبر هم به مناسبت جشن جمهوری ترکیه دعوت شدم تا ارکستر ترکیه را با نوازندگان در استانبول رهبری کنم.
باز هم برای بودن در ایران تلاش کردید؟
بله، رفتم که برگردم. علی جنتی از این شرایط خسته بود. حتی دیدم در مصاحبهای وقتی درباره برگشت من به وین از او پرسیدند، پاسخ داد که خبر دارم رهبری ایران را ترک کرده و ما در ایران رهبران ارکستر مختلفی داریم. من هیچوقت از او دلخور نشدم. حتی دو، سه روز پیش هم بابت موفقیتهایم در روسیه به من تبریک گفت؛ اما من همیشه منتقد شرایط حاکم بر موسیقی کشور بودم. افرادی که سالهاست همه چیز را دست گرفتهاند. وقتی از ایران رفتم شک نداشتم که همهچیز خراب خواهد شد. هفت سال از آخرین باری که ایران بودم گذشته و در تمام این مدت اندازه 12 ماهی که کار کردیم، اتفاقی رخ نداده است. چه نیازی است که بعد از سالها دوباره در مورد این موضوع صحبت کنم، غیر از عشق به ایران. در کشورم نه مقامی دارم که با انتقادهایم آن را از دست بدهم و نه پولی که از دست برود. آن زمان هم در مورد مبلغی که از رهبری ارکستر میگرفتم، بحثهای زیادی مطرح شد. آقای مرادخانی با یک حساب سرانگشتی متوجه شد که یکپنجم چیزی که آن زمان در اروپا دریافت میکردم، به من پرداخت میشود. من از شرایطم راضی بودم. ناراحتی من از این بود که آخرین روزی که ایران را ترک کردم، در جلسهای نشسته بودم و صحبت از این بود که حقوق من تماممدت به یورو و سر وقت پرداخت شده و در این شرایط چرا باید نگران حقوق نوازندهها باشم. جلسه را ترک کردم؛ چراکه جای من آنجا نبود. این آخرین روز من در ایران بود؛ درحالیکه توهین زیادی به من شد. 12 ماه در کشورم سعی کردم خودم را ثابت کنم. با وجود اینکه ایران را ترک کردم نامهای نوشتم که حاضرم با ارکستر به چین سفر کنم، فستیوال وین را رهبری میکنم، ارکستر را به ایتالیا ببرم اما مدیریتم را کنار میگذارم. متأسفانه هیچکدام از این اتفاقها رخ نداد. بعد از گذشت سالها از آن دوران، بههیچوجه دلخور نیستم، فقط بهعنوان یک ایرانی دلم میسوزد. هفت سال است که ارکستر در سطح خانه موسیقی است. با 10 نفر که نمیتوان ارکستر درست کرد. تنها باید یک نفر برای آن تصمیم بگیرد. در ایران عادت شده که برای انجام هر کاری سیاهیلشکر جمع شود. نوازندههای ما در ایران عالی هستند. با داشتن بهترین نوازندههای تار، سنتور، سهتار و سازهای کوبهای باید خجالت کشید که هنوز ارکستر سازهای ملی نداریم؛ چراکه اعضای خانه موسیقی هیچکدام اهل این کارها نیستند. اهل ارکستر و هارمونی نیستند. مدتی قبل پیشنهاد دادم که باز به ایران برمیگردم و بزرگترین ارکستر سازهای ملی را درست میکنم و خودم اولین قطعهاش را مینویسم.
در این زمینه با چه کسی صحبت کردید؟
طرف من رسانهها هستند. این آقایان وقتی پشت میز مینشینند، فکر میکنند از ما بالاتر هستند. درست مثل اینکه وزیر فرهنگ روسیه فکر کند از گرگیف بالاتر است. همین الان حاضرم به ایران برگردم و مسئولیت هنرستان موسیقی را که قبلا عهدهدار آن بودم، به دست بگیرم. معتقدم اول باید سراغ هنرستانها رفت و بعد ارکسترها را درست کرد و هر فردی را جای خودش گذاشت. شرایط آهنگسازان را سروسامان داد. در 12 ماهی که در ایران بودم، سعی کردم به همین کارها رسیدگی کنم. در ایران چند نفری کاملا شرایط را درک میکنند و برداشت درستی از وضع موجود دارند. لوریس چکناواریان، هرمز فرهت و محمد سریر ازجمله افرادی هستند که متوجه شرایط هستند، اما متأسفانه به نفعشان نیست از چنین کارهایی حمایت کنند. مدتی قبل از فردی شنیدم که دو هفته گذشته ارکستر سمفونیک بسیار بد زده. متأسفم که این را میشنوم. من همیشه آدم امیدواری هستم. دوست دارم آرزو کنم روزی که شاید به عمر من قد ندهد، افرادی که برای موسیقی ایرانی تصمیم میگیرند، متوجه شوند که حتی کشورهای عربی هم سعی میکنند ارکستر فیلارمونیک یا سمفونیک درجهیک داشته باشند؛ چراکه متوجه شدهاند این موضوع از فرهنگ امروزی جدا نیست. قطعا تعجب میکنید که چرا در مصاحبههای سالهای اخیرم مدام از امید به آینده صحبت میکنم. حتی الان هم امید دارم یک نفر متوجه شرایط شود و من را به ایران دعوت کند و همه چیز را درست کنیم. وقتی ایران بودم یک ماه نشد که ارکستر سازهای ملی را به کمک محمود متبسم، اسماعیل تهرانی و سجادپورقناد... درست کردیم. چنان کنسرتی انجام شد که بسیاری را متعجب کرد و اعضای خانه موسیقی که مثلا در حوزه موسیقی سنتی تجربه دارند، به آن کنسرت قدم نگذاشتند.
محورها
دعوتنامه من برای اجرای برنامه در روسیه مربوط به ماهها پیش از جنگ است. حتی رسانههای ایران چهار سال پیش نوشتند که گرگیف قصد دارد برای اجرای برنامهای در روسیه از من دعوت کند و متأسفانه در این مدت هر زمان که تصمیم داشتم به روسیه سفر کنم، برنامههایی داشتم که مانع سفرم شد. اما نکته مهم این است که من اساسا به تحریم اعتقادی ندارم. کلمه تحریم برای من یعنی شکنجهدادن.
همیشه برای کشورم دلسوزی کردم. حقیقت این است که 17 سال پیش هیچ علاقهای برای حضور در ایران نداشتم. سه سال قبل از انقلاب با وجود داشتن تمام امکانات در ایران آنجا را ترک کردم. درحالیکه حقوقم از نخستوزیر و وزیر هم بالاتر بود، از مقامم استعفا دادم؛ چراکه اعتقاد داشتم برای آینده جوانان کشورم تلاشی نمیشود. زمانی که ایران را ترک کردم، احساس میکردم که هرگز برنمیگردم.
زمانی که وین بودم، آقای جنتی با من تماس گرفت و اصرار کرد به تهران برگردم و فروردین 95 بار دیگر به تهران برگشتم. حتی زندهیاد علی مرداخانی هم در جلسه حضور داشت و آقای جنتی اصرار داشت بهسرعت مشکلات من مرتفع شود. آقای مرادخانی معتقد بود من کارم را درست و اصولی انجام میدهم، اما با دوستان خانه موسیقی نمیسازم. آقای جنتی روی حرف خودش بود؛ اینکه اختیار تام داشته باشم و کارم را ادامه بدهم.
چند جلسهای با آنها در مورد مشکلاتی که وجود داشت، صحبت کردم، اما باورم نمیشد که تا این اندازه اختلافنظر داریم. 10، 12 ماه به سختی با ارکستر کار کردم، با سمفونی 9 بتهوون شروع کردم و 16 آهنگساز ایرانی را در این دوران ضبط کردیم. بعد برای ناکسوس اجازه گرفتم تا قطعات را به بازار بینالمللی ببرم. رئیسجمهور اتریش به ایران آمد و ارکستر را به فستیوال بروکلر دعوت کرد. مدیر برنامهای که ارکستر فیلارمونیک وین را هم اداره میکند، به ایران آمد و به ارکستر گوش کرد و من را با خودش به پکن برد و ارکستر فیلارمونیک چین را رهبری کردم و ارکستر آنها را به تهران آوردم و خلاصه اینکه کارهایی در سطح جهانی در حال انجام بود. بعد از 12 ماه با وجود اینکه وزیر به معاونش دستور داد که به شرایط کار من رسیدگی شود، معاون وزیر جرئت نکرد مقابل اعضای خانه موسیقی بایستد. آن زمان از من انتقاد شد که اگر شما ایران را ترک نمیکردی، شاید اتفاق بهتری میافتاد. آنقدر عقل دارم که میدانم اگر میماندم باید با این افراد مدام سروکله میزدم و بعد فکر کردم که اگر ایران را ترک نکنم، آنها هیچوقت متوجه نمیشوند من چه کاری انجام دادم.
همین الان حاضرم به ایران برگردم و مسئولیت هنرستان موسیقی را که قبلا عهدهدار آن بودم، به دست بگیرم. معتقدم اول باید سراغ هنرستانها رفت و بعد ارکسترها را درست کرد و هر فردی را جای خودش گذاشت. شرایط آهنگسازان را سروسامان داد. در 12 ماهی که در ایران بودم، سعی کردم به همین کارها رسیدگی کنم. در ایران چند نفری کاملا شرایط را درک میکنند و برداشت درستی از وضع موجود دارند. لوریس چکناواریان، هرمز فرهت و محمد سریر ازجمله افرادی هستند که متوجه شرایط هستند، اما متأسفانه به نفعشان نیست از چنین کارهایی حمایت کنند.