|

اخراج از مدرسه برای نداشتن شناسنامه

آینده یک دختر دیگر بدون شناسنامه ایرانی در شهرستان گلشن‌شهر جالق نابود شد. در این سرنوشت تلخ همه ما مقصر هستیم. روزی که «آمنه یارمحمدزهی» با کارنامه‌ای که تمام نمراتش ۲۰ بود از مدرسه اخراج شد، حتی معلم‌ها هم با او گریه می‌کردند. از میان هشت خواهر و برادرش، او تنها بچه‌ای بود که برای درس‌خواندن در مدرسه جنگید؛ چون عاشق مدرسه بود و هست.

اخراج از مدرسه برای نداشتن شناسنامه

آینده یک دختر دیگر بدون شناسنامه ایرانی در شهرستان گلشن‌شهر جالق نابود شد. در این سرنوشت تلخ همه ما مقصر هستیم. روزی که «آمنه یارمحمدزهی» با کارنامه‌ای که تمام نمراتش ۲۰ بود از مدرسه اخراج شد، حتی معلم‌ها هم با او گریه می‌کردند. از میان هشت خواهر و برادرش، او تنها بچه‌ای بود که برای درس‌خواندن در مدرسه جنگید؛ چون عاشق مدرسه بود و هست. مادرش نوربی‌بی هزار بار گفته بود پیش از آنکه عذرت را بخواهند خودت محترمانه دیگر به مدرسه نرو. از کلاس پنجم به بعد مخالفت برای نرفتن آمنه به مدرسه بیشتر شد و تلاش او مضاعف‌تر. او با نمره‌های 20 خود لیاقتش را به همه نشان داد. اما روزی که ته دلش از آن وحشت داشت، از راه رسید. درست در اوج شادمانی، وقتی داشت دوره مربیگری مهدکودک را سپری می‌کرد، از آموزش‌و‌پرورش به او تلفن می‌کنند که باید در جلسه‌ای که برای او تشکیل شده، حضور یابد. 

 

او امکان شرکت در این جلسه را پیدا نمی‌کند و در غیاب او برای آینده یک دختر ایرانی بدون شناسنامه که نداشتن شناسنامه‌اش به‌طور مستقیم متوجه خلأ یا نبود کارکرد مؤثر و سریع قوانین است، تصمیم گرفته می‌شود. او کد‌ملی ندارد و امکانی برای ثبت‌نام او در سامانه سیدار وجود ندارد؛ پس حق ادامه تحصیل از او گرفته می‌شود. حق شرکت در امتحانات نوبت دوم در پایه دهم از او سلب می‌شود و به سرنوشتی مشابه صدها دختر و پسر ایرانی بدون شناسنامه مبتلا می‌شود. چه آینده‌ای در انتظارش هست؟ برایتان می‌گویم؛ شوهر داده می‌شود و فرزندان بدون شناسنامه دیگری چون خود به دنیا می‌آورد، بدون آینده و بدون هویت. پدر آمنه اهل پاکستان و مادرش ایرانی است. طبق قانون رسمی ایران، مادران ایرانی که با اتباع خارجی ازدواج کرده‌اند، می‌توانند برای فرزندان خود شناسنامه دریافت کنند. این خانواده نیز از سال ۹۰ تاکنون در اداره اتباع و مهاجرین خارجی و در شهر زاهدان که مرکز استان سیستان‌و‌بلوچستان است، تشکیل پرونده داده‌اند. مدارک آنها کامل است. آخرین بار پس از ماه رمضان در اداره اتباع حضور یافته و به سؤالات اداری پاسخ داده‌اند. قرار شده نتیجه به آنها اطلاع داده شود، اما دیگر هیچ خبری نشده است. اداره اتباع هم اداره‌ای نیست که شما بتوانید به دنبال پرونده خود بروید. برای چنین اموری ناچار از تبعیت از قوانین و فرامین اداری هستید. حالا آینده آمنه پایه دهم که ناگهان سرنوشتش تغییر کرده و از وسط درس و مدرسه با آن نمره‌های درخشان اخراج شده، آیا برای رؤسای آموزش‌و‌پرورش یا ادارات دیگر اهمیت دارد یا نه؟! معلوم است که ندارد؛ چون آمنه، اولین و آخرین قربانی سیستم انباشته از تبعیض آموزش برای بدون شناسنامه‌ها نیست. برای کشوری که آمار آدم‌های بدون شناسنامه‌اش روزانه رو به افزایش است، چه تمهیدات «جدی» و «عملی»‌ای سنجیده و اجرائی شده است؟ اخلاق، انسانیت، قوانین یا هر چیز دیگری حکم می‌کند تکلیف ایرانیان بدون شناسنامه به‌طور شفاف، با صداقت و راستگویی تشریح شود. بسیاری از شهروندان این کشور از وجود ایرانیان بدون شناسنامه مطلع نیستند و حتی وقتی از وجود چنین ایرانیانی مطلع می‌شوند، با شگفتی می‌خواهند دلایل آن را بدانند. برای ایرانیان فاقد شناسنامه، نه اداره ثبت احوال کشور بلکه شورای تأمین که یک نهاد امنیتی و متشکل از نمایندگانی از سازمان‌هایی همچون سپاه، وزارت اطلاعات، وزارت کشور و فرمانداری است، تصمیم می‌گیرد. در استان سیستان‌و‌بلوچستان که بیشترین فراوانی بدون شناسنامه‌ها را در خود جای داده، انسان‌های بلاتکلیفی هستند که به رغم گذشت سال‌ها از تشکیل پرونده در شورای تأمین، هیچ پاسخی دریافت نکرده‌اند.

مقامات رسمی کشوری و استان به‌طور ضمنی بسیاری از فاقدان شناسنامه را منتسب به اتباعی از افغانستان و پاکستان می‌دانند که در سال‌های بسیار دور و به دلیل هم‌جواری مرزی و نسبت‌های خویشاوندی به ایران آمده‌ و تشکیل زندگی داده‌اند و از این‌رو کشور ایران خود را ملزم به ارائه شناسنامه نمی‌داند؛ چون اساسا آنها را ایرانی نمی‌داند. اغلب این افراد کسانی هستند که نسل در نسل در ایران بوده، زاده ایران هستند و از حضورشان بیش از چندین دهه می‌گذرد. در این میان، دسته دیگری هم هستند که کاملا ایرانی‌اند، اما به دلیل سکونت در روستاهای بسیار دوردست و صعب‌العبور و عدم آگاهی از اهمیت داشتن هویت و شناسنامه، تلاشی برای داشتن اسناد هویتی نکرده و این نسل به نسل پیش آمده و ناگهان با حجمی از افراد فاقد شناسنامه روبه‌رو شده‌اند؛ به‌خصوص آنکه به دلیل فرزندآوری بسیار در فرهنگ روستایی و میان قوم بلوچ، این آمار بیش از پیش رو به فزونی است.

دولت ایران موظف است به‌طور روشن و شفاف پاسخ‌گوی هر دو دسته این ایرانیان فاقد شناسنامه باشد. اگر پیشینه غیر‌ایرانی به رغم حضوری بیش از چندین دهه، بازهم موجب اعطای شناسنامه ایرانی نیست، باید به‌گونه‌ای شفاف و بدون پنهان‌کاری و رسما اعلام شود تا این افراد قادر به تصمیم‌گیری راجع به آینده و سرنوشت خویش باشند. درباره ایرانیان فاقد شناسنامه نیز که داشتن هویت حق قانونی و بدیهی آنان است، برای جلوگیری از تضییع حق آنها باید هر‌چه سریع‌تر و فوری تصمیم‌گیری شود.