کمکها به زنان در کورهراه طالبان گم میشود
عالیرتبهترین مقامات سازمان ملل، پس از حضور در افغانستان و مواجهه مستقیم با مقامات طالبان و شرایط افغانستان، در جلسات محتلف تلاش میکنند به کمکهای بشردوستانه بهویژه برای زنان در افغانستان ادامه دهند؛ اما طالبان بیش از هر زمانی بر قانونهای خود تأکید دارد.
نرگس کارخانهای: عالیرتبهترین مقامات سازمان ملل، پس از حضور در افغانستان و مواجهه مستقیم با مقامات طالبان و شرایط افغانستان، در جلسات محتلف تلاش میکنند به کمکهای بشردوستانه بهویژه برای زنان در افغانستان ادامه دهند؛ اما طالبان بیش از هر زمانی بر قانونهای خود تأکید دارد. امینه محمد زمانی به افغانستان آمد که حقیقتا آن تیتر تلخ روزهای اول قدرتیافتن طالبان در افغانستان، تحقق یافته: افغانستان به گورستان زنان تبدیل خواهد شد.
هنوز صداها را میتوان شنید، برخی در همین ایران میگفتند و دلایل بسیار میآوردند که طالبان تجربه کسب کرده و سالها گذشته و حالا تغییر کرده است. در خارج از ایران و در مجامع بینالمللی و حقوقبشری ادعا میکردند طالبان را وادار به پذیرش حقوق زنان و قومیتهای متنوع افغانستان خواهند کرد و تا آن زمان آنها را به رسمیت نخواهند شناخت؛ اما بلندتر از همه صدای سحنگوهای طالبان در نشستهای خبری بعد از تصرف کابل بود که پشت سر هم برگزار میشدند و مستقیم از رسانههای مختلف پخش میشد: خبرنگاری میپرسید، آیا زنان حق تحصیل و کار خواهند داشت؟ جواب میگرفت که ما حقوق زنان و تمام افراد را در چارچوب شریعت رعایت خواهیم کرد. آن روزها هیچکس نایستاد و نپرسید منظور شما از چارچوب شریعت چیست و درخواست پاسخی دقیق نکرد. شاید هم نیازی نبود و همه خبر داشتند معنای این حرفها چیست. نزدیک به یک سال و نیم از حضور نیروهای آنها پشت ماشینهای آمریکایی در سرتاسر افغانستان میگذارد، جوانانی با سن کم و ریشهای بلند که هیچ عادت ندارند به زندگی روزمره و حضور زنان در خیابانها، خدا میداند روزها و ماههای اول به قدرت رسیدن را چطور با اوضاع خلاف میلشان مدارا کردند. حالا بعد از این یکسالو نیم، به پشت سر که نگاه کنیم، حتی اوضاع چندان آرام و بیسروصدا که پیشبینی میکردند هم پیش نرفت. طالبان به صورت عمومی ابتدا اعلام کرد امر به معروف و نهی از منکر را در خیابانها آغاز میکند. بهراحتی اعلام کرد دختران تا کلاس ششم حق تحصیلات غیردینی و قرآنی دارند و زمانی که پسران را برای تحصیل در مقاطع بالاتر فراخواند، درباره تحصیل دختران تنها سکوت کرد و گاهی وعده داد این امر نیازمند زمینهسازی است. ابتدا اعلام کرد زنان در مسافتهای طولانی حق ندارند تنها باشند و سپس هر حضوری در خیابان و شهر، ملزم به همراهی یک محرم شد و حالا بیپرده همه نبایدها را برای زنان و دختران اعلام میکند. همه چیز ساده و بیهزینه و سریع برایشان پیش رفت و هنوز مدت زیادی نگذشته که از جایی، دیوار به دیوار کشورمان صحبت میکنیم که در آن زنان حق ندارند درس بخوانند، کار کنند و هیچگونه فعالیت اجتماعی یا فعالیتی به جز کار خانه و فرزندآوری داشته باشند. از جغرافیایی حرف میزنیم که به گفته برخی، در زمان جمهوریت، جنبشهایی مدنی بسیار پویاتر از برخی کشورهای اطراف داشته است. کشوری با بیش از 40 درصد آمار بیسوادی. کشوری که هنوز تلاشهای بشردوستانه و جنبشهای حمایتیاش به کورهراهها و برخی روستاهایش نرسیده بود که همهچیزش با کلاشنیکفها نابود شد. در آن شهرها در زمان جمهوریت هم زنان زیر سلطه طالبان بودهاند. شهری که در آن شکوفه، شکریه و ذاکره به سن ازدواج رسیدهاند؛ اما هنوز عاشق لیلی بازیکردن هستند. نمیدانند چند سال دارند و سال پیش زمانی که چند روزی کنارشان بودم، برای اولین بار قلم به دست گرفتند. بین همه آنها شکریه چپدست بود و از همه آنها بیشتر دوست داشت بنویسد و یاد بگیرد. آنقدر نحیف بود که به نظر نمیرسید بیشتر از هشت سال داشته باشد، جسورتر هم بود. تازه مادرش داشت به او یاد میداد که نباید وقتی مرد غریبه به خانه آمده، از در اتاق بیرون برود، نباید حضورش حس شود، باید شرم داشته باشد. مادرش هم جوان بود؛ گرچه به نظر نمیآمد، چهار فرزند داشت. مثل دیگر زنان خانه و روستای پشتوننشین هرگز از خانه بیرون نمیرفت، مگر هر چند هفته و شاید چند ماه یک بار برای رفتن به خانه اقوام آن هم با یک مرد از خانواده. حتی خریدها هم پای مردهای خانواده بود؛ مثل کفشی نو که یک شب شوهرش برایش آورد. در این شهرهای مردانه هرجا که بروید مردها و پسرها را میبینید و باور نمیکنید تا کیلومترها زنی در آنجا زندگی کند؛ اما در این شهرها همه سالهاست طبق سنتهای بسیار سفت و سخت زندگی میکنند که حالا قانونهای طالبان شده. زنها در پستوهای خانهشان کار میکنند و بچه به دنیا میآورند. مادر شکریه میگفت دخترهای خانواده هیچکدام درس نخواندهاند، در زمان جمهوریت هم اگر دختری درس میخواند، طالبان زنگ میزد و پدرشان را تهدید میکرد تا دخترها را به مدرسه نفرستند. گرچه حالا با نبود مولا و معلم، پسرها هم درس نمیخواندند. حالا طالبی که پدر شکریه را تهدید میکرد، مقام و منصب گرفته است. حالا دیگر همه این حرفهای پنهانی، قانون کشور شدهاند و حتی دختر جوان کابلی که آماده کنکور میشد نیز از آنها در امان نیست. راهها همه بسته شده و حتی پیشنهادهای خام تحصیلات آنلاین و آموزش رایگان آنلاین هم چندان کارساز نیست. هزینه سنگین خرید موبایل و اینترنت 200 هزار تومانی برای 10 گیگ میان شش میلیون جمعیت که در خطر مرگ به علت گرسنگی هستند و 28 میلیون نفر که نیازمند کمکهای مالیاند و به فروش کودکان برای تأمین نان رسیدهاند، تنها یک شوخی دردناک است. این پیشنهادها هرگز نصیب ذاکره و شکوفه هم نمیشود، وقتی خانوادهشان باور دارند خوب نیست دختر گوشی دست بگیرد و نباید درس بخواند وگرنه به نظر آنها از دین به در میشود، حتی نصیب مرضیه نمیشود، دختری که دیگر مدرسه نمیرود؛ چون پدرش در جنگ کشته شده و توان پرداخت پول کتابها را هم ندارد. واقعیت این است که راهحلهای محافظهکارانه دنیا راه به خانه هیچیک از این دختران ندارد و این گور هر روز عمیقتر میشود و بهزودی دیگر راهی برای رسیدن به اعماق آن نخواهد بود.