جریان یک عطر دلنواز
«دانشگاه باید از حالت ستاد عملیاتی گروههای گوناگون خارج شود و از 15 خردادماه دانشگاهها تعطیل و هرگونه اقدام استخدامی و مانند آن در دانشگاه متوقف شده و نظام آموزشی کشور بر اساس موازین انقلابی و اسلامی طرحریزی شود»؛ این بیانیه شورای انقلاب که در آخرین روز فروردین سال 59 صادر شد، سرآغاز مجموعهای از رویدادها بود که «انقلاب فرهنگی» نام گرفت.
«دانشگاه باید از حالت ستاد عملیاتی گروههای گوناگون خارج شود و از 15 خردادماه دانشگاهها تعطیل و هرگونه اقدام استخدامی و مانند آن در دانشگاه متوقف شده و نظام آموزشی کشور بر اساس موازین انقلابی و اسلامی طرحریزی شود»؛ این بیانیه شورای انقلاب که در آخرین روز فروردین سال 59 صادر شد، سرآغاز مجموعهای از رویدادها بود که «انقلاب فرهنگی» نام گرفت. رویدادهایی که ستادی با همین نام مسئولیت مدیریت و انجام آنها را بر عهده گرفت و تعطیلی دوساله دانشگاهها و تصفیه بسیاری از استادان و دانشجویان را در پی داشت تا به گفته عبدالکریم سروش، از اعضای اولیه ستاد انقلاب فرهنگی، «دانشگاهها سر تا پا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خودشان بگیرند و این گلستان، گلستان معطری باشد تا هرگاه که جویندهای وارد آن بشود از همان ابتدا مشامش به بوی این عطر دلنواز عطرآگین شود»؛ روندی که در طول چهلوچند سال بعد از آن و در دولتهای مختلف کموبیش ادامه یافت.
در دولت هاشمی، با گسترش کیفی و کمّی دانشگاهها، پدیده اخراج استادان کمتر به یک موضوع پرسروصدا تبدیل شد. البته تنشهای مربوط به ورود فارغالتحصیلان دانشگاه تربیت مدرس به گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران و اخراج سیدجواد طباطبایی از این گروه را شاید بتوان نمونهای شاخص از اخراج استادان در این دوره دانست. ماجرایی که سیدجواد طباطبایی آن را اینچنین تشریح میکند: «در همان سالها شخصی به نام نجفقلی حبیبی آمد و رئیس دانشکده شد و 13 نفر را با خودش از تربیت مدرس آورد و شبانه دستور داد آنها استاد دانشگاه شوند و همه کارهای قبلی را تعطیل کرد». هرچند بعدتر نجفقلی حبیبی نقش خود را در اخراج برخی استادان تکذیب کرد و گفت: «[آقای عباس میلانی] خودش رفت و [آقای سیدجواد طباطبایی] را من اخراج نکردم، خودش هم میداند، خودش ول کرده بود و رفته بود. خدا گواه است که من چیزی به او نگفتم و حتی برای مشکلاتی که بعدا پیش آمد و من نمیتوانم بگویم چون ضبط میکنید، تلاش هم کردم».
تربیت مدرس در آن سالها نقشی را ایفا میکرد که این روزها دانشگاه امام صادق آن را نمایندگی میکند. دانشگاهی بود که بر اساس تصمیم «ستاد انقلاب فرهنگی» در سال 60 تأسیس شد و «تربیت مدرسان صاحب صلاحیت علمی و تعهد اسلامی» را در دستور کار داشت و نجفقلی حبیبی از سال 62 تا پاییز 66 ریاست آن را بر عهده داشت. علیمحمد حاضری، عضو هیئت علمی این دانشگاه، میگوید: «هدف ما تربیت نیروهایی بود که به درد جمهوری اسلامی بخورند؛ اما چون مسلمان واقعی عمل سیاسی و عمل عبادیاش از هم جدا نیست، اگر نیرویی شایستگی ورود به سیاست را داشت، با آن مخالفت نمیشد». دولت سیدمحمد خاتمی را میتوان منزهترین دولت پس از انقلاب در مورد اخراج استادان دانست. تا آنجا که سالها بعد وقتی دولت محمود احمدینژاد به دلیل حجم گسترده استادانی که اخراج یا با بازنشستگی اجباری حذف میشدند، مورد انتقاد قرار گرفت، رسانههای اصولگرا که احتمالا مثل ما بسیار دنبال سرنخی از حذف استادان در دولت خاتمی گشته و نیافته بودند، به انتشار خبری بیمنبع و بدون نام بسنده کردند که تلاش داشت مخاطبانش را متقاعد کند قبلیها بیشتر از احمدینژاد اخراج کردهاند. پرواضح است که اقبالی نیافت و در سیاهه اخباری که علیه خاتمی ساخته و پرداخته میشد، گم شد.
اما تجربه ثبات شغلی دولت خاتمی برای دانشگاهیان دیگر تکرار نشد و بعد از او دولت محمود احمدینژاد چنان در تصفیه دانشگاهها و اخراج استادان گشادهدستی کرد که به آن نام «انقلاب فرهنگی دوم» دادند. مهرماه سال 84، محمود احمدینژاد دیداری با جمعی از استادان بسیجی دانشگاههای کشور ترتیب داد تا خطاب به آنها بگوید «باید فضای دانشگاهها بهغایت انقلابی و آرمانی باشد. نظام آموزشی و نوع نگاهی که به تولید علم حاکم است، باید عوض شود. بسیج میتواند این موضوع را در متن جامعه جاری کند».
پروژه حذف استادان غیرهمسو با دولت کمی بعد از این حرفها شروع شد؛ هرچند زیرساختهای آن با انتصاب چهرههایی مثل صدرالدین شریعتی بهعنوان رئیس دانشگاه علامه طباطبایی و عباسعلی عمیدزنجانی بهعنوان رئیس دانشگاه تهران فراهم شده بود. پروژهای که تقریبا هر استاد شناختهشدهای را که با نظرات دولت احمدینژاد همسویی نداشت، شامل شد. چهرههایی مانند حسین بشیریه، مرتضی مردیها، ابراهیم باستانیپاریزی، محمد ستاریفر، محمود سریعالقلم و بسیاری نامهای دیگر (که برخی تعداد آنها را بیش از صد نفر اعلام کردهاند) حذف و با استادان همسو جایگزین شدند. استادان عمدتا جوانی که یا از دانشگاههای گمنام به دانشگاههای بزرگ منتقل شدند یا جزء بیش از شش هزار نفری بودند که به گفته سرپرست مرکز نظارت و ارزیابی وزارت علوم دولت احمدینژاد، به دلیل افزایش ظرفیت ردیف استخدامی اعضای هیئت علمی دانشگاهها، بر کرسی استادی دانشگاه نشستند.
در مقطع دولت روحانی نیز پدیده تصفیه استادان، با یک تفاوت مهم ادامه یافت و آن اینکه عمده اخراج استادان در بازه زمانی دولت روحانی، در دانشگاهی رخ داد که دولت -عملا- نقش چندانی در اداره آن نداشت: دانشگاه آزاد اسلامی. فرهاد رهبر که در دولت محمود احمدینژاد مدتی معاون رئیسجمهور بود و در زمان تولیت سیدابراهیم رئیسی، پست مشاور اقتصادی آستان قدس رضوی را داشت و در ستاد تبلیغاتی ابراهیم رئیسی برای انتخابات ریاستجمهوری ۹۶ هم فعالیت میکرد، بلافاصله پس از این انتخابات و در تیرماه همان سال به ریاست دانشگاه آزاد رسید و موج گستردهای از اخراج استادان را آغاز کرد که به تنشهای بسیاری منجر شد. تنشهایی که هرچند برکناری او را در پی داشت، اما اخراج استادان دانشگاه آزاد را متوقف نکرد و این روند تا روی کار آمدن دولت ابراهیم رئیسی همچنان ادامه یافت و به حذف استادانی انجامید که نامهایی مانند رضا داوریاردکانی، صادق زیباکلام، گودرز افتخارجهرمی و البته فائزه و فاطمه هاشمیرفسنجانی در میان آنها بود.
ابراهیم رئیسی حالا در ابتدای راهی ایستاده است که پیشازآن دستکم دو بار -به صورت گسترده- در دانشگاهها تجربه شده است. دولت سیزدهم حالا در زمانی کوتاه، پرچمدار اخراج استادان از دانشگاههاست. ظاهرا این از معدود مواردی است که دولت تصمیم دارد مسئولیت آن را هم بپذیرد تا جایی که وزارت کشور -و نه وزارت علوم که قاعدتا باید پاسخگوی نقدها به رویه اخراج استادان از دانشگاهها باشد- اطلاعیه میدهد و تصریح میکند که «آنچه وزارت علوم در برابر معدود استادانی که دچار رکود علمی بوده اما نقش مهمی در نمایشهای رسانهای داشتهاند صورت داده، وظیفه انقلابی این وزارتخانه برای پویایی دانشگاهها بوده است که جای تقدیر دارد». چند روز بعد خود ابراهیم رئیسی هم به میدان آمد و در یک نشست خبری در پاسخ به سؤالی درباره اخراج استادان گفت: «اگر افرادی خواستند نظم دانشگاهها را به هم بریزند، خود دانشگاه باید مقابله کند».
حالا دولت رسما و تمامقد پشت اخراج استادان از دانشگاهها ایستاده است؛ امری که به گزارش رسانهها تاکنون حداقل به اخراج 58 استاد از دانشگاههای مختلف انجامیده است. لابد این بار هم مانند دورههای پیشین پاکسازی دانشگاهها، کسانی هستند که گمان میکنند اخراج استادان، آنان را به مراد خواهد رساند و جایگزینی استادان همسو -بدون توجه به بنیه علمی آنان- با چهرههایی غیرهمسو و منتقد، فضای دانشگاه را با تفکر حاکم بر دولتها همسو خواهد کرد و از رهگذر تسلط چنین تفکراتی است که امثال «شریفیزارچی» و «محسن برهانی»ها اخراج میشوند تا امثال «امیرحسین ثابتی»ها بر کرسی استادی دانشگاه بنشینند (محسن برهانی که این روزها اخراجش از دانشگاه تهران سروصدای زیادی داشته، در دولت محمود احمدینژاد از دانشگاه شهرکرد به دانشگاه تهران منتقل شد و بر کرسی استادی دانشکده حقوق این دانشگاه نشست که بهتازگی با اخراج بشیریه کرسی خالی داشت. او در همان زمان در نگارش کتابی با غلامحسین الهام، رئیس دفتر احمدینژاد، همکاری کرده بود).
همفکران دولت و مدافعان اخراج استادان، همزمان با اوجگرفتن انتقادها از تصفیه استادان دانشگاه، نامه مدیرکل اداره سوم ساواک به تاریخ 27 مهرماه 1350 را منتشر کردند که فهرستی 47نفره از استادان دانشگاه تهران را برای تصفیه به ریاست ساواک پیشنهاد میداد.
یکی از مشکلات حامیان دیدگاهی که خود را ناچار به حذف استادان دانشگاه میبیند، همین است که تاریخ را نصفهونیمه میخوانند و میدانند؛ وگرنه لابد از مهر 1350 عقبتر میرفتند و به یاد میآوردند که دولتمردان پیشین نهتنها اخراج استادان دانشگاهها را در کارنامه خود دارند، بلکه بسیار قبلتر از نامه فوق، استقلال دانشگاه را هدف قرار داده بودند (پس از سوءقصد ناموفق به جان شاه در زمستان ۱۳۲۷، او رئیس وقت دانشگاه تهران را مجبور به حذف دستهجمعی استادانی کرد که به عضویت در حزب توده شناخته میشدند).
مدافعان اخراج استادان میتوانند عملکرد خود در از بین بردن استقلال دانشگاه را نیز به عملکرد پهلوی مستند کنند؛ اما آن وقت لابد کسی هم مثل عباس عبدی پیدا میشود که در پاسخ بگوید: مگر اخراج استادان و از بین بردن استقلال دانشگاه به کمک شاه آمد که میخواهید از او پیروی کنید؟