کتمان مصلحتی با فرهنگ ما چه میکند؟
راست بگو و آنچه هستی باش
هفته پیش، بخشی از بخشنامه وزارت کشور درباره حجاب، رسانهای شد و هنوز بگومگوها و توضیح و توجیهها فروکش نکرده است
هفته پیش، بخشی از بخشنامه وزارت کشور درباره حجاب، رسانهای شد و هنوز بگومگوها و توضیح و توجیهها فروکش نکرده است؛ اما افشای حقیقت و تلاش نافرجام برای رفع و رجوع مغایرت آن با مواضع علنی مقامات، باز آن درد کهنه جامعه ایرانی را زنده کرد: «تعارف و بیصداقتی». راستی چه وقت از دست این بیماری کتمان حقیقت و رجوع به مصلحت رها خواهیم شد؟ اصلا آیا در مسیر رهایی حرکت میکنیم، یا آن را ناگزیر پذیرفته و تسلیمش شدهایم؟
بحث سردار وحیدی، وزیر محترم کشور و سندرم گردننگیری حجاببانها نیست؛ صحبتم درباره بیماری اجتماعی «کتمان مصلحتی» در جامعه ایرانی است و اینکه چه ضررهای بزرگی را از آن ناحیه متحمل میشویم و آیا تلاشی برای تغییر وضعیت انجام میدهیم. واقعیت این است که بیشترین معضلات اجتماعی و سیاسی جامعه ما، تحت تأثیر عادیشدن و عادتکردن به کتمان است و این قدمت تاریخی پیدا کرده است. به گواهی مورخان یونانی همچون هرودت، ایرانیان در زمان کورش از دروغگویی پرهیز میکردهاند، اما در اواخر سلسله هخامنشیان، آهنگ انحطاط ایرانیان و رواج دروغ، شروع به نواختن میکند و این معضل بزرگ، قرنهای متمادی تا به امروز تداوم یافته است.
بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت دینمدار، انتظار میرفت فرهنگ ایرانی از بلای ظاهرسازی خلاص شود؛ چراکه در همه ادیان، از جمله اسلام، تقبیح شده و پیغمبر عظیمالشأن ما، محمد امین، شهره به راستگویی و امانتداری بوده است. من هر روز صفحه اول بیش از 50 روزنامه و مجله را در مرورگری مرور میکنم. گاه در تیترهای صفحه اول مطبوعات میبینم، کلی دروغ و دغل انتشار مییابد و کسی هم تعجب نمیکند. ما در تورم کمرشکنی، زندگی میگذرانیم و مدام مسئولانی را میبینیم که با قیافه حقبهجانب به دوربین زل میزنند و خلاف آنچه همه با گوشت و پوست و استخوان، در سفره خود لمس میکنیم، بر زبان میآورند. توجیه میکنند، زیر قولشان میزنند و مسئولیتی به گردن نمیگیرند؛ تازه ادعای دینداری و صداقت هم دارند.
برخی جامعهشناسان معتقدند ما ایرانیان در تعاملات روزانهمان، در لفافه و کنایه صحبت میکنیم و در صورت احساس خطر، منظورمان را ریاکارانه، وارونه جلوه میدهیم. ما با موقعیتسنجیهایی به اصطلاح زیرکانه، تعارفهای بیپشتوانهای را نثار همدیگر میکنیم؛ به امید آنکه در آینده بتوانیم امتیازی را از دیگرانی که برای ما مهم هستند، به دست بیاوریم. شاید ریشه رفتارهای دوگانه ما ایرانیان، در این است که نمیخواهیم احساسات و عقاید مثبت و منفیمان را صریح، واضح و روشن بیان کنیم و ارتباطات ما با دیگران، غالبا توأم با کنایه، ابهام، دوپهلو سخنگفتن و وارونه جلوهدادن احساسات و در قالب رعایت مناسبات احترامآمیز ارائه میشود.
متأسفانه همه به هم دروغ میگوییم و همه هم معنای آن را به خوبی درک میکنیم و همه هم به روی هم نمیآوریم؛ چون این الگوی رفتاری، تاکتیکی برای حفظ موقعیت، کسب درآمد، منزلت یا توجه بیشتر شده است. لابد ریاکاری هم به عنوان یک ضرورت اجتماعی در رفتارهای ما ایرانیها ریشه دوانده و تابعی از میراث فرهنگی جامعه، بر ما تحمیل شده و ما هم با همین الگوهای رفتاری نادرست خو گرفتهایم و همانند یک ژن فرهنگی، سینه به سینه انتقالش میدهیم.
با مطالعه تاریخ ایرانزمین، حاکمانی را میبینیم که فرمان میراندند و زیردستان به جز اطاعت و فرمانبری نقش دیگری نداشتند. در این نظام و مناسبات ارباب و رعیتی، در همه سطوح ارتباطی، چاپلوسی برای به دست آوردن امنیت اقتصادی و اجتماعی، به شدت رواج داشته و تداوم یافته است. اغراق، بزرگنمایی و غلوگویی در مورد افراد فرادست و تحقیر افراطی خود، در رفتار ما ریشه دوانده و تعریف، تمجید و بلهقربانگوییها، تحت عنوان احترام تلقی شده و مخالفت با عقیده یا نقدی منصفانه، به عنوان بیاحترامی، منجر به طرد اجتماعی شده است. ما در مقابل عیوب رئیس، کارفرما، استاد، همسر و نظایر آن سکوت میکنیم؛ چون مخالفت، توهین تلقی و به خشم و غضب آنان منجر میشود.
در تحلیل محتوای گفتوگوهای روزمره مردم میبینیم که افراد شکل و قالبهای ارتباطی را رعایت میکنند، ولی ماهیت پیامشان، دچار نوعی وارونگی است. چنان به گفتن و شنیدن مبالغهگوییها عادت کردهایم که تا حرفها، خواستهها و حوادث را خیلی بزرگ جلوه ندهیم، کسی به اهمیت موضوع پی نمیبرد.
بخش بزرگی از مسائل اجتماعی، به دلیل حلنشدن دغدغههای ذهنی افراد با خودشان بهوجود میآیند، گسترده میشوند و به جامعه نفوذ میکنند. مسائلی مثل روراستنبودن آدمها با خود و جهان اطرافشان باعث میشود مردم بسیاری از فعالیتهایشان را با پنهانکاری و ظاهرسازی انجام دهند.
ما خودمان را گول میزنیم و علاقه چندانی به روبهروشدن با حقایقی نداریم که به هر دلیل مطابق میل و سلیقهمان نباشد. مسئول میشویم، اما علاقهای به عنوانشدن مشکلات، خطاها و کاستیهای سازمان تحت نظارتمان نداریم. اولیای جامعه باید کمک کنند تا به لطف خدا جامعه ایرانی بر پنهانکاری غلبه کند.
حال برای بهبود شرایط موجود و اصلاح جامعه ایرانی، در قدم اول ارتقای دانش و سطح آگاهی فردی اشخاص، کنارگذاشتن باورهای خطا و تصحیح رفتاری اهمیت دارد. در قدم بعدی، داشتن صداقت و صراحت مسئولان در بیان موضوعات و آمارهای مربوط به کشور، اتخاذ رویکرد خودانتقادی و اصلاح رفتارهای اجتماعی مهم است.
کتمان حقیقت، درد بزرگ جامعه ایرانی است. ضرورت دارد برای کاهش این معضل، فکر و برنامهریزی کنیم. نوباوگانمان را صادق و شجاع بار بیاوریم. رسانهها دروغ نگویند، بلکه نترسند و دروغها را افشا کنند. مسئولان با مردم روراست باشند. صداقت به خرج دهند و مشکلات را گردن بگیرند. فرهنگ عذرخواهی و مسئولیتپذیری، دولتها را محبوب خلق میکند؛ از پذیرش خطا طفره نروند. ایرانیان لایق جامعه بهتری هستند؛ پس همه با هم تقلا کنیم که راست بگوییم و آنچه هستیم، باشیم.