علمورزی و خردورزی
بارها با انسانهای تحصیلکردهای مواجه شدهایم که دانش ایشان از زندگیشان جدا بوده است. به عبارت دیگر، دانش ایشان و شغلی که دارند باعث هیچگونه رهیافت و آگاهی در زندگیشان نشده و علم آنها خردمندانه نبوده است. این موضوعی است که من با آن درگیرم و بسیار به آن فکر میکنم.
بارها با انسانهای تحصیلکردهای مواجه شدهایم که دانش ایشان از زندگیشان جدا بوده است. به عبارت دیگر، دانش ایشان و شغلی که دارند باعث هیچگونه رهیافت و آگاهی در زندگیشان نشده و علم آنها خردمندانه نبوده است. این موضوعی است که من با آن درگیرم و بسیار به آن فکر میکنم.
در دهه 50 زندگی حس میکنم نتوانستهام آنچه را آموختهام به کار گیرم و زندگی خود را مملو از آنچه آموختهام کنم. چگونه میتوان موفق به انجام این موضوع شد؟
چگونه میتوانم علم خود را خردمندانه کرد؟
خرد حاصل تجربه است و این نوع، محتوا و میزان تجارب ماست که خردمندی ما را مشخص میکند. پس من نباید فقط علماندوزی کنم، بلکه باید دست به تجربه آنچه آموختهام بزنم و اینجاست که خردورزی آغاز میشود.
در نگاه اول، آنچه آموختهام میتواند ربطی به زندگی من نداشته باشد؛ انگار دنیای مجزایی در ذهن من تشکیل شده که ربطی به زندگی من ندارد. حداکثر اینکه باعث تأمین اقتصادی من یا کسب احترام اجتماعی میشود، اما حیات ذهنی رخ نمیدهد. اینگونه نیست که من در تمام زندگی و در همه ابعاد آن متأثر از آنچه آموختهام باشم. همین هم باعث میشود که نتوانم در ابعاد دیگر زندگی، خردمندانه رفتار کنم. شاید در حیطه کاری خود آدم موفقی باشم و بدانم که کار خود را چگونه باید انجام دهم، اما همه چیز به همینجا ختم میشود. من تجربهای از این کار ندارم که معنایی افزوده برایم ایجاد کند؛ معنایی که فراتر از آموختههای من، کارم و شغلی که در آن تبحر دارم قرار بگیرد.
همین موضوع، اندیشیدن را در زندگیام دچار مشکل میکند. اندیشیدن موضوعی بسیار متفاوت از آموختن است. حجم بالای خواندههای ما ممکن است به کاری نیاید اگر به اندیشیدن منتهی نشود و اندیشیدن نیز وقتی چارهساز است که سعی کنیم اندیشههای خود را تجربه کنیم.
اینجاست که خردورزی آغاز میشود و همان نوری که باید بر زندگانی ما تابیده خواهد شد. درک این موضوع حاصل نخواهد شد مگر آنکه خود نیز دست بر تجربه بر مبنای دانستهها و اندیشیدنها بزنیم. چنین طرحی صرفا اولین قدم است و به نظر نیز بسیار سخت میآید. بااینحال، اگر بخواهیم علمی را که داریم تبدیل به خرد کرده و خود را بهصورت دائم در اندیشیدن ببینیم، باید این راه را طی کنیم. در آن صورت، مهم نیست چه شغل و حرفهای داشته باشیم، ما انسان خردمندی خواهیم بود که زندگی درستی خواهیم داشت؛ زندگیای که نه بر اساس علمورزی، بلکه بر مبنای خردمداری و خردورزی است.