هزینه طرد افکار مخالف در اقتصاد
تا به حال پیش آمده زبانت را در یک جلسه گاز بگیری؟ حتما. مجبوری بنشینی چیزی نگویی و فقط سرت را به نشانه تأیید تکان بدهی. هرچه باشد دلت نمیخواهد آن کسی باشی که همواره در کار نه میآورد. پس دهانت را بسته نگه میداری و از سخنگفتن امتناع میورزی. اینجاست که یک عده، ممکن است تصمیمی غیرمسئولانه بگیرند؛ چون همه با نظرشان موافقاند و یک اجماع وجود دارد؛ بنابراین نظراتی ممکن است تأیید شود که بدون وجود این فشار، ناخودآگاه از سوی دیگران احتمالا رد میشدند.
سیدجواد جمالی-کارشناس اقتصاد: تا به حال پیش آمده زبانت را در یک جلسه گاز بگیری؟ حتما. مجبوری بنشینی چیزی نگویی و فقط سرت را به نشانه تأیید تکان بدهی. هرچه باشد دلت نمیخواهد آن کسی باشی که همواره در کار نه میآورد. پس دهانت را بسته نگه میداری و از سخنگفتن امتناع میورزی. اینجاست که یک عده، ممکن است تصمیمی غیرمسئولانه بگیرند؛ چون همه با نظرشان موافقاند و یک اجماع وجود دارد؛ بنابراین نظراتی ممکن است تأیید شود که بدون وجود این فشار، ناخودآگاه از سوی دیگران احتمالا رد میشدند.
در مارس 1960 سرویس مخفی آمریکا شروع کرد به بسیج تبعیدشدگان ضدکمونیست از کوبا -که عمده آنها در میامی زندگی میکردند- تا از آنها علیه رژیم فیدل کاسترو استفاده کند. سه ماه بعد، جلسه مهمی در کاخ سفید تشکیل شد که در آن کِنِدی و مشاورانش همه به تجاوز نظامی به کوبا رأی موافق دادند. در هفدهم آوریل 1961، یک دسته هزارو 400نفره از کوباییهای تبعیدشده از طریق خلیج خوکها در ساحل جنوبی کوبا و با کمک نیروی دریایی و نیروی هوایی آمریکا و سیا وارد خشکی شد. هدف آنها سرنگونی حکومت کاسترو بود؛ اما هیچ چیز مطابق برنامه پیش نرفت. در روز اول، حتی یک کشتی پشتیبانی هم به ساحل نیامد. نیروی هوایی کوبا دو کشتی اول را غرق کرد و دو کشتی دیگر به آمریکا بازگشتند. روز بعد، ارتش کاسترو به طور کامل آن دسته را محاصره کرد. روز سوم، هزارو 200 نفر که زنده مانده بودند، بازداشت و به زندانهای نظامی منتقل شدند. از تجاوز کندی به خلیج خوکها بهعنوان یکی از بزرگترین شکستهای تاریخ سیاست خارجی آمریکا یاد میشود. اینکه چطور بر سر چنین نقشهای توافق شد، خود بسیار عجیب بود؛ چه برسد به اینکه به مرحله اجرا هم رسید. تمام فرضیههایی که این حمله بر مبنای آنها بنا شده بود، پر از خطا بود؛ مثلا تیم کندی کاملا قدرت نیروی هوایی کوبا را دستکم گرفته بود.
اما بین ژانویه تا آوریل 1961 چه مشکلاتی پیش آمد؟ اروینگ جانیس، استاد روانشناسی، ناکامیهای زیادی را بررسی کرده است. او نتیجه گرفت تمام آن ناکامیها در این الگو مشترکاند: اعضای یک گروه همبسته با ایجاد توهم (به طور ناخواسته) روحیهای تیمی در میان خود ایجاد میکنند. هیچکس نمیخواهد با نهگفتن اتحاد گروهی را به هم بزند، همچنین گروه شکلگرفته تاب تحمل پذیرش افکار مخالف را ندارد. دست آخر، همه خوشحالاند از اینکه عضوی از این گروهاند. بیانکردن مخالفتها به معنای خطخوردن از گروه است.
دنیای تجارت هم با اینگونه خطاها بیگانه نیست. یک نمونه کلاسیک آن سرنوشت خطوط هوایی مشهور سویس ایر است. آنجا گروهی از مشاوران گرانقیمت دور مدیرعامل گرد آمدند و با تکیه بر توهم موفقیتهای پیشین خود یک راهکار بسیار پرخطر را که شامل خرید بسیاری دیگر از خطوط هوایی اروپایی بود، انتخاب کردند. چنان اجماع قدرتمندی بین آنها که سرمست موفقیتهای پیشین خود بودند، ایجاد شد که حتی مخالفتهای منطقی هم سرکوب میشد. این امر باعث ورشکستگی این خط هوایی در سال 2001 شد. آنچه در دو روایت یادشده جلب توجه میکند، پذیرش افرادی است که صرفا تأییدکننده تصمیمات هستند و نادیدهگرفتن نظر کسانی است که با تصمیم گرفتهشده مخالفت میکنند. هرچند نظر مخالفان مبتنی بر کار کارشناسی و علمی باشد.
اقتصاد ایران سالهاست با مشکلات متعدد عجین و آمیخته شده است. کسری بودجه مزمن، تورمهای بالای تثبیتشده، جهشهای مداوم نرخ ارز، ناترازی ماندگار سیستم بانکی، گسترش فعالیتهای سوداگرانه و غیرمولد، قیمتگذاری دستوری و تکلیفی از سوی دولت، دخالت بیش از حد دولت در اقتصاد و تنگشدن عرصه فعالیت برای بخش خصوصی و... از مصادیق شرایط نابسامان اقتصاد ایران هستند. بیشک دولتها نقش اصلی و تعیینکننده در تصمیمات اقتصادی را ایفا میکنند. سیاستهای پولی، ارزی و سیاستهای مالی دولت آثار چشمگیری بر بدنه اقتصاد میگذارد. به عبارتی سیاستگذاران و تصمیمگیران اقتصادی در خط مقدم جبهه اقتصادی قرار دارند. آنها بهعنوان فرماندهان اقتصادی شناخته میشوند و دیگر فعالان اقتصادی از تصمیمات آنها تبعیت میکنند. فرمانده موفق فردی است که در مواقع بحرانی، تصمیمات شایسته و بجا اخذ کند. گرفتن تصمیمات مفید و سودمند نیازمند تبادل نظر و مشورت با دیگر متخصصان و کارشناسان است.
در سالهای گذشته غالب تصمیمات اقتصادی به دور از فضای کارشناسی و بدون تعامل با نخبگان این حوزه گرفته شده است. هر دولتی که در رأس امور قرار میگیرد، فقط با نخبگان اقتصادی معاشرت میکند که صرفا از نظر دیدگاه سیاسی با آن دولت وجه اشتراک داشته باشند. فضای اقتصادی ایران بهشدت تابعی از فضای سیاسی حاکم است. حال این خطر وجود دارد که هر میزان ساختار سیاسی انحصاریتر و غیرمنعطفتر شود، به تبع آن ساختار اقتصادی نیز غیرمولدتر و ناکارآمدتر شود. کنارگذاشتن جانبداریهای حزبی و سیاسی و گشودن درهای بسته به روی افکار و اندیشههای خلاق و سودمند میتواند دستاوردهای درخوری به ارمغان بیاورد.
زمانی که پوتین در روسیه در مسند قدرت قرار گرفت، مشاوران اصلاحطلبی مانند گرمان گریف (وزیر اقتصاد) را دعوت به کار کرد. پوتین به سخنان آنها گوش داد و اصلاح مالیات، ذخیرهکردن درآمد نفتی و سرمایهگذاری در صنایع جدید را بهخوبی انجام داد. اقتصاد روسیه بین سالهای 2010-2000 تقریبا 10 برابر شد. سپس پوتین سرمست از تأییدهای سر به فلک کشیده از اصلاحات دست کشید. در سال 2011 گودرین را رها کرد و در همان سال رشد اقتصاد روسیه بهشدت کُند شد. در سال 2014 وقتی بحران قیمتهای نفتی ظاهر شد، درآمد متوسط از حدود 12 هزار دلار به هشت هزار دلار سقوط کرد.
در نمونهای مشابه میتوان ترکیه را یاد کرد. اردوغان همانند پوتین به کمک مشاوران مالی توانایی مانند وزیر اقتصاد علی یاباجان، اقتصادش را در وضعیت باثباتی قرار داد. اردوغان اصلاحات اقتصادی جدی را برنامهریزی و اجرا کرد. بانکهای مشکلدار دولتی را خصوصی کرد، شرکتهای ورشکسته را بهتدریج تعطیل کرد. کسری بودجه دولت را از میان برد. در مجموع درآمد سرانه ترکیه رشد درخورتوجهی را تجربه کرد. اردوغان همانند پوتین در ادامه مسیر دچار خودکامگی اقتصادی شد و با پرهیز از همکاری با متخصصان، اقتصاد ترکیه را در مسیر سراشیبی قرار داد.
عمر خطیب، وزیر اقتصاد پیشین اندونزی، نقل میکند اقتصاد اندونزی پس از انجام یکسری اصلاحات اقتصادی مانند کاهش سوبسیدها توانسته بود در سال 2013 از بحران خارج شود. در آن هنگام به رئیسجمهور انجام ادامه اصلاحات را متذکر شدم. رئیسجمهور نیز پاسخ داد: الان اوضاع کشور خوب است و نیازی به ادامه اصلاحات نیست. ملاحظه میشود همراهینکردن با صاحبان اندیشه و متخصصان امور، موفقیتهای گاه و بیگاه را با شکستهای ادامهدار جایگزین میکند.
سخن آخر اینکه تصمیمات ما در بسیاری از حوزهها، زمانی مثمرثمر خواهد بود که در ارتباط با متخصصان امور گرفته شده باشد. پیوند میان تصمیمگیران و صاحبنظران امری حیاتی در پیشبرد موفق امور است. هرچند نظر صاحبان ایده مخالف با تصمیمگیران باشد. داشتن محیطی ایدئال که در آن تصمیمات اقتصادی در تعامل و تبادل نظر با اندیشمندان و فعالان اقتصادی گرفته شود، نیازمند ساختار اقتصادی منعطف، غیرانحصاری و رقابتی است. به گفته داگلاس نورث، برنده جایزه نوبل اقتصاد، از آنجایی که ساختارهای اقتصادی، منشعب از ساختارهای سیاسی است؛ بنابراین وجود ساختارهای سیاسی فراگیر، چندوجهی و رقابتی، لازمه خلق سازمانهای اقتصادی، غیرانحصاری، مولد و خلاق است.