آنچه گذشت
این سکوی بدشگون و باقی قضایا
انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی به عنوان یک انتخابات تمام اصولگرا برگزار شد و هرچند در چارچوب نیروهای فعال در لایههای تندروی جناح راست انجام شد، اما به هر روی با متر و معیار رقابتهای داخلِ طیفی از نیروهای داخلِ بخشهای تند درون جناح راست هم شگفتیهایی را خلق کرد.
امیر سیدین: انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی به عنوان یک انتخابات تمام اصولگرا برگزار شد و هرچند در چارچوب نیروهای فعال در لایههای تندروی جناح راست انجام شد، اما به هر روی با متر و معیار رقابتهای داخلِ طیفی از نیروهای داخلِ بخشهای تند درون جناح راست هم شگفتیهایی را خلق کرد. از بیرونماندن بخش مهمی از چهرههای آنها از فهرست ۳۰نفره تهران تا رقابت رئیس فعلی مجلس بر سر جایگاه سوم، چهارمی با فرد جوانی نزدیک به جلیلی که مهمترین سابقهاش مجریگری در شبکههای فاقد اولویت سیما بوده. از میزان بهتآور مشارکتکنندگان -البته بهتر است بگوییم مشارکتنکنندگان- در انتخابات تا فهرست نامهای مهمی که «رأی ندادند» خبر شد و از قضا خبر مهمی هم شد!
به اجزای عجیب این انتخابات تمام عجیب، از زوایای گوناگون میتوان پرداخت و آن را با نمونههای قبلی مقایسه کرد؛ یکی از آنها همین شکستهشدن رکورد میزان آرای رأی نفر اول انتخابات؛ البته اگر بشود نام پایینترین میزان آرای کسبشده برای نفر اول انتخابات را «رکوردشکنی» گذاشت. این انتخابات، در میان همه «ترین»هایی که خلق کرد، یکی هم همین پایینترین آرای نفر اول، در بین همه انواع انتخابات مجلس پس از انقلاب بود.
سیاهه نام کسانی که در مجالس قبلی، رکورددار میزان آرای کسبشده بودند، از جهات مختلفی قابل بررسی است. خاستگاه اجتماعی، بستگی و وابستگیهای فکری، پیوندهای خانوادگی و مواردی از این دست، هر یک به تنهایی میتواند مورد بررسی قرار گیرد؛ و البته سرنوشت سیاسی آنان. صندلی اول مجلس، فهرستی از نامهای جالبی است؛ با سرگذشتهای جالب و سرنوشتهای جالبتر. آنقدر جالب که شاید میزان آرای آنها در مقابلش توجه چندانی جلب نکند (البته بهجز این مورد آخر که راهیافته نخست پایتخت با کمترین تعداد رأی در تاریخ انتخابات مجلس روی سکوی قهرمانی ایستاد).
در انتخابات مجلس اول شورای اسلامی، در بین همه کاندیداهای متنوعی که از طرف گروهها و احزاب سیاسی مختلف، نامزد راهیابی به مجلس شورای اسلامی شده بودند (طیف متنوعی که نامهایی مانند محمدعلی رجایی، موسویخویینیها، اکبر هاشمیرفسنجانی، مهدی بازرگان، مصطفی چمران، عزتالله سحابی، نورالدین کیانوری و احسان طبری را در آن میشد یافت) کسی که روی سکوی نخست ایستاد، فخرالدین حجازی بود. خطیب محبوبی که هزاران نفر پای سخنان آتشین او مینشستند و به نظر میآمد چیزی نمیتواند محبوبیت او را در سالهای نخست انقلاب مخدوش کند. حتی وقتی در کتاب «فریاد بعثت» بر اساس اسنادی از ساواک ادعا شد که او در زمان دانشجویی به مناسبت ازدواج شاه سابق با ثریا، شعری سروده و همان زمان در روزنامه خراسان چاپ شده است -چیزی که باعث شد مخالفانش او را «ثناگوی شاه» بنامند- در محبوبیت او خللی وارد نشد. او با بیش از 1.5 میلیون رأی به مجلس اول راه یافت و در این مجلس در مخالفت با میانهروها سنگتمام گذاشت بعد از مجلس اما آرامآرام از صحنه سیاست محو شد و در سال ۱۳۸۶ درحالیکه از بیماری پارکینسون رنج میبرد، در سکوت درگذشت. درباره دلایل خروج او از صحنه سیاست گمانهزنیهای مختلفی وجود دارد ازجمله اینکه در سخنانی در حضور رهبر انقلاب، با لحنی بسیار مبالغهآمیز از او یاد کرده و ایشان را به «سلیمان نبی که حکمرانی بر جهان گوارایش باد» تشبیه کرده است. سخنانی که با واکنش منفی آیتالله خمینی روبهرو شد: «من خوف دارم که مطالبی که آقای حجازی فرمودند باورم بیاید. من خوف این را دارم که با فرمایشات ایشان، برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه میبرم از غرور».
فخرالدین حجازی البته در مجالس دوم و سوم هم حاضر بود اما دیگر رأی اول را در اختیار نداشت. در این مجالس، کس دیگری روی سکو رفته بود و مدال قهرمانی آرا را به گردن آویخته بود: علیاکبر هاشمیرفسنجانی، میداندار قدرت سیاسی و اجرائی در دهههای نخست انقلاب؛ کسی که هیچگاه از کانون توجه سیاسی خارج نشد اما از میدان قدرت چرا. درباره اکبر هاشمیرفسنجانی، شاید چیز ناگفتهای نمیتوان نوشت. او قریب به ۴۰ سال مقابل دوربین زندگی کرد که بخش عمده آن را یکهتاز میدان قدرت بود. اما حتی هاشمیرفسنجانی هم طعم حاشیهنشینی از قدرت را -البته در مقیاس کسی با استانداردهای هاشمی_ چشید. او در سالهای منتهی به درگذشتش در استخری که مخالفانش دوست دارند به طعنه آن را «استخر فرح» بنامند، هرچند بر صندلی ریاست مجمع تشخیص مصلحت مینشست، اما خود آن صندلی -شاید اصلا به دلیل آنکه هاشمی روی آن مینشست- از دایره قدرت بیرون گذاشته شده بود تا هاشمیرفسنجانی هم با وجود همه فرازهای عمر سیاسیاش، نشیب درحاشیهماندن را تجربه کند؛ تجربهای که تا پایان حیات او ادامه یافت.
نوبت به مجلس چهارم شورای اسلامی رسید، آن مجلس در شرایطی تشکیل شد که بیشترین میزان آرای مأخوذه در آن را یک سلبریتی روحانی تلویزیونی کسب کرده بود: علی اکبر موسویحسینی، روحانی خوشسخنی که در آن سالها برنامهای محبوب را مجریگری میکرد. برنامهای با نام «اخلاق در خانواده» که مخاطبان بسیاری بهویژه در بین زنان خانهدار داشت و همین برنامه نردبانی شد که او را به سمت سکوی نخست آرا در مجلس چهارم هدایت کرد. حجتالاسلام حسینی هرچند در دوره پنجم هم کماکان در مجلس شورای اسلامی حضور داشت، اما به برنامه «اخلاق در خانواده» دیگر اجازه پخش داده نشد و حتی برخی اخبار از ممنوعالتصویری او حکایت داشت. برخی این موضوع را مربوط به حاشیههایی میدانستند که هرگز به رسانههای رسمی راه نیافتند، اما بازتابهای بسیاری در افکار عمومی داشتند. علیاکبر موسویحسینی بعد از مجلس پنجم سالها در سکوت و انزوا زندگی میکرد و صرفا امامت جماعت مسجدی در خیابان عینالدوله تهران را بر عهده داشت و در سال ۹۷ او نیز در سکوت درگذشت.
با برگزاری انتخابات مجلس پنجم شورای اسلامی بر سر رأی نخست آن بین فائزه هاشمیرفسنجانی و علیاکبر ناطقنوری رقابتی درگرفته بود. فائزه هاشمی بعدها در پاسخ به این سؤال که «بالاخره آرای شما در تهران بیشتر بود یا آقای ناطقنوری» میگفت: خودمان هم نفهمیدیم. مامان معتقد است که من اول بودم و آمدند با بابا توافق کردند که نتیجه اینگونه اعلام شود... البته آقای هاشمی میگوید که این واقعیت ندارد».
به هر روی در آن انتخابات، بنا بر روایت رسمی، علیاکبر ناطقنوری با اختلاف کمی نسبت به فائزه هاشمی (که نظرات آن سالهای او درباره دوچرخهسواری بانوان واکنشهای تندی برانگیخته بود، رأی اول مجلس را کسب کرد. او که نام و فعالیت سیاسیاش با رقابت سال ۷۶ و شکستش از سیدمحمد خاتمی در آن سال عجین شد، حالا در منزل شخصیاش در لواسان، حاشیه عزلت را برگزیده و ظهور و بروز سیاسی ندارد. تصویری هم اگر از او به رسانهها راه مییابد، در حاشیه مراسمهای مختلف و عمدتا در کنار رقیب انتخاباتی قدیمیاش سیدمحمد خاتمی است که روابط آنها، حالا به دوستی محترمانهای تبدیل شده است.
فائزه هاشمی اما پس از آن انتخابات زندگی پرفرازونشیبی را تا امروز که در زندان اوین ساکن است، از سر گذرانده است. او فرزند سوم اکبر هاشمیرفسنجانی است. به گفته خودش چند سال پشت کنکور ماند تا اینکه با تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی در این دانشگاه مشغول به تحصیل شد و مدرک دکترا در رشته حقوق بشر و لیسانس علوم سیاسی را از واحد تهران مرکزی این دانشگاه گرفت (همان دانشگاهی که اخیرا به دلیل «تخلف در جذب» او را از کرسی استادی آن اخراج کردند).
او بعدها رئیس فدراسیون اسلامی ورزش زنان شد؛ جایی که در خرداد 90 به دفترش حمله کردند و دو ماه بعد به دلیل عدم تخصیص بودجه تعطیل شد. بعد از مجلس پنجم او با تأسیس اولین روزنامه مربوط به زنان در جمهوری اسلامی یعنی روزنامه زن باز هم وارد فضای پرحجمی از حاشیه شد. او در راهپیماییهای سال 88 دو بار در خیابان بازداشت شد و بعد از مدت کوتاهی آزاد شد. چند بار از سوی گروههای فشار مورد حمله فیزیکی قرار گرفت که معروفترین آنها در حرم حضرت عبدالعظیم توسط یکی از چهرههای جناح راست -نویسنده کتاب «جنگ دوستداشتنی»- بود. فائزه بارها محاکمه شد و چندین بار محکوم شد، به زندان رفت، آزاد شد، سال 1401 مجددا بازداشت شد، پدرش را شهید خواند و... اما حاشیههایش تمام نشد و ظاهرا ادامه دارد. حاشیههایی که چه در زمان قدرت آیتالله و چه در زمان به حاشیه راندهشدن او همواره نام فائزه را به تیتر رسانهها میکشاند.
در انتخابات مجلس بعدی، پدرش اکبر هاشمیرفسنجانی در بین منتخبان تهران، جایگاهی بهتر از نفر سیام پیدا نکرد و از حضور در مجلس انصراف داد. انتخاباتی که در آن، برادر سیدمحمد خاتمی، خواهر محسن کدیور و برادر عبدالله نوری در جایگاه اول تا سوم نشستند. محمدرضا خاتمی برادر خوشسیمای سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور وقت، در شرایطی رأی اول مردم تهران را در آن انتخابات کسب کرد که پیش از آن پزشکی متخصص بود که مهمترین تجربه سیاسیاش (از حضور در اشغال سفارت آمریکا که بگذریم)، سخنگویی سپاه پاسداران منطقه ۱۰ کشور و البته برای مدتی هم معاونت بهداشت وزارت بهداشت بود. او که پس از انتخاب برادرش بهعنوان رئیسجمهور، دبیرکلی حزب تازهتأسیس مشارکت را بر عهده گرفته بود، پس از حضور در مجلس ششم، نایبرئیس آن مجلس شد و چه بهعنوان نایبرئیس مجلس و چه در تمام سالهای بعد، در عرصه سیاسی چنان خوش درخشید که بهتدریج به یکی از مهمترین چهرههای سیاسی اصلاحطلب تبدیل شد و نشان داد فارغ از نام بزرگ برادرش، خود نیز سیاستمداری خبره و ثابتقدم است.
او که سالها از مهمترین چهرههای سیاسی اصلاحطلب بود، بعد از رویدادهای سال ۸۸، با وجود درخواستهایی که همواره برای بازگشتش به میدان سیاست وجود داشت، جز در مواردی معدود (مثل دادگاهی که برای ادعای او مبنی بر تقلب در انتخابات سال ۸۸ تشکیل شد) حاشیهنشینی را برگزید و به کار طبابت مشغول شد. در سه انتخابات پیاپی بعدی مجلس شورای اسلامی، غلامعلی حدادعادل بیشترین آرای مأخوذه را کسب کرد. مردی که احتمالا تاکنون تنها کسی از میان رکوردداران رأی در مجلس شورای اسلامی باشد که حذف، عزلت، گوشهنشینی و راندهشدن به حاشیه را چندان تجربه نکرده است. غلامعلی حدادعادل همواره در میانه سیاست کشور باقی ماند. او هرچند ریاست مجلس را هم تجربه کرد، اما هیچگاه چهرهای مؤثر حتی در میان همفکران خود نبود. حدادعادل نه چنان اوج گرفت که به چشم آید و نه چنان پایین رفت که حذف شود و حیات سیاسیاش همواره در میانه نردبان سیاست گذشته است. او در مجلس دهم و در شرایطی که فهرست اصلاحطلبان یکسره راهی مجلس شد، از راهیافتن به مجلس بازماند تا محمدرضا عارف، معاوناول دولت سیدمحمد خاتمی، رأی اول تهران را کسب کند و در مجلس چنان پرچم سکوت در دست بگیرد که تقریبا همه رأیدهندگانش به منتقدان او بدل شوند.
محمدرضا عارف حتی در مجلسی که رأی اول آن را داشت، حاشیهنشین بود و بعد از خروج از مجلس هم حاشیهنشین ماند.
بسیاری عملکرد اصلاحطلبان مجلس دهم را از دلایل مؤثر شکست مطلق آنان در انتخابات مجلس یازدهم میدانند. انتخاباتی که محمدباقر قالیباف پس از سالها شکست و حذف در انواع انتخابات، سرانجام در آن پیروز شده و آرای اول آن مجلس را از آن خود کرد. قالیباف هم البته این روزها در حال چشیدن طعم حذف است و از جایی پایینتر از سکوی اول تا سوم جدول راهیافتگان به مجلس دوازدهم و در حال رقابت با جوانی به اسم ثابتی برای رتبه شاید چهارمی، گاهی به بالای جدول نگاه میکند تا ببیند رسایی یا نبویان، کدامیک قرار است با آرای تقریبا حدود ۵۰۰ هزار رأی بر سکوی نخست منتخبان بایستند. دو روحانی نهچندان نامداری که احتمالا تا همین چند ماه پیش برای ملاقاتی چنددقیقهای با قالیباف باید وقت میگرفتند. برای قالیباف، موقعیت غمانگیزی است.
به هر روی، سکوی رأی اول انتخابات مجلس، هرچند غالبا پله نخست پیشرفت در فضای سیاسی کشور ارزیابی میشود اما تجربه نشان میدهد که رکوردداران سابق، معمولا در نهایت گوشهنشینی و عزلت را تجربه کردهاند. یا خودخواسته یا به اجبار.یا در خوشنامی یا به گونهای دیگر. این سکوی بدشگون قهرمانی بیشتر به لبه پرتگاه میماند تا پله نردبان.