|

نگاهی به فیلم سینمایی «تمساح خونی» ساخته‌ جواد عزتی

ملغمه

در جشنواره‌ای که بهمن‌ماه گذشته پشت سر گذاشتیم اولین ساخته جواد عزتی در مقام کارگردان توجهات بسیاری را به سوی خود جلب کرد، در چند رشته نامزد شد و توانست سیمرغ بلورین بهترین کارگردان فیلم‌اولی را به خود اختصاص دهد.

ملغمه

مازیار معاونی- در جشنواره‌ای که بهمن‌ماه گذشته پشت سر گذاشتیم اولین ساخته جواد عزتی در مقام کارگردان توجهات بسیاری را به سوی خود جلب کرد، در چند رشته نامزد شد و توانست سیمرغ بلورین بهترین کارگردان فیلم‌اولی را به خود اختصاص دهد. در شرایط طبیعی و حتی با در نظر گرفتن مقوله سلیقه در رضایت از آثار نمایشی و انتخاب آنها زمانی که فیلمی به چنین موفقیت‌هایی دست می‌یابد کمتر می‌توان در کیفیت آن تردید داشت، ولی زمانی که اثری در رقابت با شمار زیادی از آثار ضعیف و به قول معروف «ماقبل نقد» حائز چنین جایگاهی می‌شود، به نظر نمی‌توان به سادگی ادوار قبل نظرات تماشاگران حرفه‌ای و عام فیلم را پذیرفت و این ضروت وجود دارد که در زمان اکران عمومی فیلم که شور و التهاب جشنواره و موسم قضاوت‌های عجولانه جشنواره‌ای به پایان رسیده است، نگاهی دقیق‌تر به چنین فیلمی داشت. البته پیش از ورود به نقد خود فیلم بد نیست از دست‌اندرکاران سازمان سینمایی و تصمیم‌گیران صنوف سینمایی مرتبط این سؤال را پرسید که اعطای مجوز کارگردانی یک اثر بلند سینمایی معطوف به چه پیش‌شرط‌های صنفی یا حداقل منطقی‌ای بوده که عزتی را از جایگاه بازیگر به موقعیت کارگردان یک اثر بلند سینمایی تغییر داده بدون آنکه شواهد در دسترسی از سوابقش در دستیاری و ساخت فیلم کوتاه موجود باشد؛ بحثی که البته ارتباط مستقیمی به نقد و تحلیل «تمساح خونی» ندارد ولی به هر حال در ارزیابی کلی سپهر سینمای ایران و وضعیت حاکم بر آن می‌تواند خود نطفه یک بحث و تحلیل کارشناسانه دیگر در فرصتی دیگر باشد.

فیلم که نام خود را از یک اصطلاح در دنیای حرفه‌ای بازی پوکر به معنای بازیکن مقاوم در برابر فشارهای بازی وام گرفته است، از عدم توازن میان بخش‌های مختلف پیرنگ خود رنج می‌برد. عدم توازنی که از سیر طولانی و کسالت‌آور داستان در بخش مربوط به فرار دو قهرمان (هومن و پیمان) از دست مافوق قمارباز و ایادی او نشئت گرفته است. دقایق طولانی اختصاص داده‌شده به این بخش در قیاس با قسمت‌های آغازین و پایانی پیرنگ داستانی تا اندازه‌ بسیاری مخاطب را خسته و دلزده می‌کند.

البته کم‌مایه‌بودن چاشنی داستانی فیلم از مشکلات آشکار کلیت فیلم است که تقریبا در تمام طول اثر به کندی ضرباهنگ و کش داده‌شدن موقعیت‌هایی که پس از دو سه دقیقه اول دیگر دستاورد دراماتیکی برای بیننده ندارند انجامیده است، ولی زمانی که از میدان دید بازتری به داستان نگاه شود فصل فرار دو قهرمان علاوه بر آکندگی از کش داده‌شدن‌های سرتاسر داستان که به این فصل هم سرایت کرده، در نگاهی کلی‌تر یک بی‌توازنی و بی‌تعادلی فاحش را هم به فیلم تحمیل کرده است تا انسجام میان سه پرده فیلم کاملا مخدوش شود.

مشکل دیگر فیلم در شیوه استفاده از قابلیت‌های خود جواد عزتی به عنوان بازیگر نقش اول آن است؛ قابلیت‌هایی غیرقابل انکار که هم نویسنده و هم خود عزتی در مقام کارگردان در استفاده از آنها زیاده‌روی بسیاری به خرج داده‌ و آن را تا سرحد لوث و پیش‌پاافتاده شدن ادامه داده‌اند. این شیوه استفاده ضرب‌المثل معروف «با یک گل بهار نمی‌شود» را به ذهن تداعی می‌کند به این مفهوم که در چندین سکانس از فرازهای متفاوت فیلم، عزتی که در خلاقیت و مهارتش به عنوان بازیگر به شکل عام و کمدین به شکل خاص تردیدی نیست، با به‌کارگیری ترفندهایی همچون تغییر میمیک، ادای عجولانه دیالوگ‌ها و در کل شکل بازی به شدت بامزه‌ای که مقاومت در برابر آن دشوار است و هر تماشاگری را به خنده وادار می‌کند، چرخ فیلم را تا اندازه‌هایی پیش می‌برد؛ به‌خصوص که تماشاگر با این شکل از بازی بامزه عزتی در آثاری نظیر «قهوه تلخ»، «دردسرهای عظیم»، «آینه‌بغل»، «اکسیدان»، «هزارپا» و... خاطرات بسیاری دارد و حالا در «تمساح خونی» هم یک‌جا همه آنها را به یاد می‌آورد و هم شکل اغراق‌شده‌تر و خنده‌دارتری از آن را تجربه می‌کند که به‌ویژه در گریه‌ها و زارزدنش‌هایش نمود قابل توجهی دارد، ترفندهایی که به مثابه همان تک‌گُلی هستند که اگرچه فضای مفرحی به فیلم تزریق می‌کنند ولی برای نجات داستان و همراه نگه‌داشتن تام و تمام تماشاگر کافی به نظر نمی‌رسند. البته ارجاعات این‌چنینی به خود عزتی و نقش‌آفرینی‌های گذشته‌اش محدود نمی‌شود و از ابتدا تا انتهای داستان جای‌جای به آن اشاره می‌شود؛ مصادیقی نظیر دعوت از کامبیز دیرباز برای نقش کوتاه یک قمارباز سر میز بازی پوکر که کاراکتر خوشگذران و بی‌عار او در سریال «در چشم باد» را به ذهن می‌آورد، حضور «مهدی حسینی‌نیا» سر همین میز که یادآور حضور او در پاتوق قمار و فسادِ سریال «حیثیت گمشده» است، انتخاب الناز حبیبی برای نقش همسر سابق عزتی که ارجاعی است به سریال «دردسرهای عظیم» که این دو زوج بازیگر آن بودند و استفاده از تکیه‌کلام‌های سریال «نون خ» توسط کاراکتری که سعید آقاخانی بازی می‌کند، مواردی از این دست هستند که عزتی از آنها برای لعاب‌دادن بیشتر به ویترین رنگارنگ بازیگرانی که دعوت کرده بهره گرفته تا با پررنگ جلوه‌دادن فرامتن، تا حدودی نقاط ضعف بدنه داستانی نحیف خود را تنومندتر جلوه دهد.

عنصر «تعقیب و گریز» در خیابان‌ها و بزرگراه‌ها یکی دیگر از نکات برجسته فیلم است که کارگردان در همان فصل کسالت‌آور فرار که پرده دوم اثر به حساب می‌آید، به شکلی گشاده‌دستانه و البته زمان‌پُرکن از آن استفاده کرده است. اگرچه بهره‌گیری از این عنصر در بسیاری از آثار نمایشی داخلی و خارجی سابقه فراوانی دارد، اما شکل استفاده و بهره‌برداری نمایشی از این عنصر یا هر عنصر دراماتیک دیگری است که به آن وزن می‌بخشد و این را که سه مرتبه (عزتی و جمشیدیان)، (عزتی و حبیبی) و (آقاخانی، عزتی و جمشیدیان) دقایق طولانی از کار به صحنه‌های تکراری و فاقد کارکرد تعقیب و گریز با اتومبیل اختصاص یابد، بیشتر می‌توان به حساب همان مقوله اتلاف وقت و جلوه‌گری برای رساندن زمان داستانی کم‌مایه به استاندارد یک فیلم سینمایی گذاشت تا یک پرداخت دقیق و حساب‌شده!

استفاده اندک از دیالوگ‌ها و موقعیت‌هایی که ذهن را به سوی خطوط قرمز اروتیسم هدایت می‌کنند، مهم‌ترین نقطه قوت فیلم است که فیلم را از افتادن به دام خنده‌گرفتن به این بهانه نجات داده است. با این وجود و در یک جمع‌بندی کلی هدایت اثری که ملغمه‌ای است از نوستالژی‌های آثار کمدی اخیر، کمدی بزن‌بکوب و چاشنی سرعت و ماشین‌بازی خیابانی و ویترین رنگارنگ بازیگران نمی‌تواند برای جواد عزتی در اولین گام کارگردانی امتیاز خاصی را به دنبال داشته باشد و اگر این چهره به دنبال ادامه این مسیر و پیوستن به صف بازیگر/کارگردانان قابل اعتنایی نظیر هومن سیدی، نیکی کریمی و... است، باید به جای ملغمه‌سازی به فکر ایده‌های نو  در متن و اجرا باشد.