گفتوگو با حسین و کارن کیانی درباره به صحنه بردن نمایش مجلس توبهنامهنویسی اسماعیل بزاز
روایتی از درد پایانناپذیر هنرمندان ایرانی
«مجلس توبهنامهنویسی اسماعیل بزاز» عنوان نمایشی است که این روزها در تالار مولوی اجرا میشود. نمایشی که تاریخ تأسفبار هنر نمایش ایران و سرگذشت اندوهبار نمایشسازان، نمایشنویسان و نمایشگران رنجدیده، کامندیده و قدرنشناخته را روایت میکند.
«مجلس توبهنامهنویسی اسماعیل بزاز» عنوان نمایشی است که این روزها در تالار مولوی اجرا میشود. نمایشی که تاریخ تأسفبار هنر نمایش ایران و سرگذشت اندوهبار نمایشسازان، نمایشنویسان و نمایشگران رنجدیده، کامندیده و قدرنشناخته را روایت میکند.
حسین کیانی، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر، این بار سرگذشت یکی از مقلدان نمایشهای دربار ناصرالدینشاه قاجار، اسماعیل بزاز را روایت کرده است. اسماعیل بزاز چنانکه از لقبش پیداست، بزاز بود و از نمایشگری مایه داشت. او که ابتدا در جمع دوستان خوشمزگی میکرد و آنها را میخنداند، به مرور در مجالس اعیان هم حاضر شد. اسماعیل به همراه کریمشیرهای یکی از هنرمندان محبوب ناصرالدینشاه بودند.
داستان زندگی اسماعیل بزاز برای حسین کیانی بهانهای شد تا مثل اغلب آثارش نگاهی به مصائب و رنجهای نمایشگران در طول سده اخیر داشته باشد. کارن کیانی نیز کارگردانی این نمایش را بر عهده دارد که میتوان او را از جوانترین کارگردانان عرصه نمایش دانست.
در ادامه صحبتهای حسین و کارن کیانی را درباره چرایی به صحنه بردن این نمایش میخوانید.
نمایشنامه «مجلس توبهنامهنویسی اسماعیل بزاز» در ادامه دغدغهمندی شما در نگاه به فرهنگ ایرانی است. این نمایشنامه را هم میتوان آینهای از وضعیت انسان ایرانی دانست. طرح ابتدایی آن چه زمانی نوشته شد؟
حسین کیانی: در نمایشنامههایی مثل «رژیستورا نمیمیرند»، «پنهانخانه پنجدر»، «تئاتر اجباری» و «تکیه ملت» که باز راجع به شرایطی بود که موجب تخریب و ویرانی تماشاخانه یا نمایشخانه تکیه دولت شده بود، در واقع وضعیت هنرمندانی را که در آن شرایط آسیبهای روحی، جسمی و حرفهای خوردند روایت میکرد. این مسیر همینطور ادامه پیدا کرد و مثلا «مضحکه شبیه قتل» هم برای همین دوره است. پنج، شش اثر دارم که در واقع شخصیتهای اصلی آن هنرمندان عرصه نمایش یا نمایشگران هستند و مصائب، گرفتاریها و رنجهای نمایشگران در طول سده اخیر مدنظر من بوده و خب دغدغهای است که همواره با من بوده است. طرح این نمایش هم به حدود 10، 12 سال پیش برمیگردد. طرحوارهای هم از آن در کتاب کانون کارگردانان، زمانی که خودم رئیس کانون بودم چاپ شد. حتی در ذهنم بود آن را با دو، سه شخصیت بنویسم. فکر کردم شخصیت مولیر را هم در خیالات اسماعیل بزاز بیاورم. تا اینکه بالاخره قرعه به نام کارن خورد تا به سنی برسد و تجربهای کسب کند و به عنوان کارگردان به او اعتماد کنم. شرایط به نحوی پیش رفت که این به شکل مونولوگ نوشته شد و کارن هم کارگردانی کرد. جالب اینجاست هیچوقت مونولوگ به این شکل ننوشته بودم. پیش از این مونولوگی زنانه به اسم «سربهنیست» نوشته بودم که شرایط اجرای آن در سال 97 فراهم نشد و این نخستین مونولوگ من در حوزه نمایشنامه است که اجرا شد. برای خودم هم جالب بود مونودرامی که حال و هوای متفاوتی برایم داشت، توسط یک نفر دیگر اجرا میشود و من از بیرون نظارهگر چطور اجراشدنش هستم و الان با دیدنش احساس میکنم که مونولوگ یا مونودرام ظرفیت زیادی دارد؛ مخصوصا در شرایط نابسامان تئاتر ما که دعوت از تعداد زیادی از بازیگران به لحاظ اقتصادی بسیار مشکل و هزینهبر است. فکر میکنم میتوانم بسیاری از ایدهها و طرحهایی را که از قبل داشتم، به صورت مونودرام یا تکاجراگری بنویسم و فکر میکنم بازیگر توانایی مثل بهروز پناهنده از پس خیلی از نقشها برمیآید و «مجلس توبهنامهنویسی اسماعیل بزاز» نمایشی است که میتوان آن را در بسیاری از سالنها به راحتی اجرا برد. دکور جمعوجوری دارد و به لحاظ تجهیزات اجرائی هم کمهزینه است. این موارد ارزشها، قدرت و تواناییهای مونودرام یا تکاجرانویسی یا تکنمایشگری است. جالب اینجاست که کارن سه، چهار سالش بود که من این طرح را نوشتم، تقدیر گشت تا اینکه یک روز او این نمایش را روی صحنه ببرد.
کارن! روی صحنه بردن نمایشی از پدر چطور بود؟
کارن کیانی: برای تجربه اول چیزی که از بازتابهای نمایش بین مخاطبان متوجه میشوم، رضایتبخش بوده است. نمایش مورد استقبال قرار گرفته و برای خودم هم به عنوان تجربه اول، تکاندهنده است. در وهله اول فکر میکردم به اثری که ماندگار نباشد و مورد استقبال قرار نگیرد تبدیل شود، اما وقتی در روند اجرای آن قرار گرفتم و تمرینات شروع شد نظرم تغییر کرد. یک بار این متن در جشنواره چندرسانهای میراث فرهنگی در شهر قزوین به شکل محیطی اجرا شد و مورد استقبال قرار گرفت و عنوان نمایش دوم را کسب کرد و از همان زمان تمرینها را شروع کردیم. در این روند با حضور حسین کیانی که همیشه بزرگ گروه بوده و همیشه حواسش به گروه است، روند خوبی را طی کردیم و فکر میکنم به نتیجه قابل قبولی رسیدیم. بخشی از جذابیت نمایش هم به دلیل بازی خوب بهروز پناهنده است؛ بازیگر باسابقه و قدیمی تئاتر که سابقه بازی در نمایش ایرانی را هم دارد.
آقای کیانی از اجرای نمایش راضی هستید؟
حسین کیانی: همانطور که کارن اشاره کرد، تجربه اجرای محیطی داشتیم، البته با یک بازیگر دیگر. شرایط طوری نبود که بازیگر ما به این اجرا برسد و ما را همراهی کند. البته تجربه اجرای پیشین کمککننده بود. آن زمان خیلی به فکر اجرای عمومی نبودیم، اما بعد با تغییراتی در مناسبکردن اجرا برای سالن، به این نتیجه رسیدیم که اجرای عمومی برویم و توافق مشترکی روی بهروز پناهنده داشتیم. نکته مهم این است که این اثر گذشته از ارزشهای اجرائی میتواند اثری آموزشی یا پداگوژی هم تلقی شود. یعنی اثری تعلیمی است که کارن را به آن توصیه کردم. از کارن خواستم نمایشها و جامعهشناسی دوره قاجار را بخواند؛ به این دلیل که به نظرم دوره قاجار مهمترین تأثیرات را بر تئاتری که به ما رسیده، داشته است. این زمان نقطه شروع و ورود تئاتر به شکل غربی خودش است و میدانیم یکی از اوجگاههای نمایشهای سنتی و آیینی بهخصوص تعزیه دوره قاجار بوده است. از این جهت تأکید میکنم این نمایش اثری تعلیمی و آموزشی است که میتواند مورد توجه هنرجویانی مثل خود کارن و هنرجویان هنرستان هنرهای زیبا که خود کارن در آن درس میخواند، باشد.
کارن کیانی: در ابتدای صحبتمان به فرهنگ دوره قاجار اشاره شد و از این حرف زدیم که این متن به نوعی آینهای از دوره قاجار است که روبهروی مخاطب الان قرار میگیرد. زیرمتن این نمایشنامه هم وجود همین آینه است. در همان تقلیدهای دوره قاجار هم معمولا مقلدها و تقلیدچیها حرفها و گلههای خودشان را به شکل کمیک با زبان طنز و کنایه به وضعیت جامعه مطرح میکردند و همین در زیرمتن نمایشنامه قرار گرفته و در دیالوگها هم گنجانده شده است. این آینه روبهروی تماشاگران قرار میگیرد تا به خودشان همانطور که هستند نظر کنند.
حسین کیانی: در واقع نمایشگر به نوعی برای مخاطب آینگی یا آینهداری میکند و نکته مهمتر اینکه دغدغههای مطرحشده در نمایشنامه همچنان وجود دارد. بیستوچند سال پیش که کارم را به شکل حرفهای شروع کردم، دغدغهها همین بود و همچنان هست. گویی که باید برگشت زد به شعر معروف صائب تبریزی که میگوید: «روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان، بخت سیاه اهل هنر سبز میشود». فکر میکنم این تقابل که در نمایشنامه هست برای کارن هم جذاب بوده. این تقابل قدرت و هنر، سیاست و هنر کاملا مشخص است. در اینجا مشخصا اشاره میکنیم که چه نیرویی از بیرون نمایشگری را مثل اسماعیل بزاز که میتواند تمثیل همه نمایشگران، کارگردانان یا نمایشنامهنویسان قرار بگیرد، مجبور میکند که هنرشان را ترک کنند؛ یعنی از هنرش دوری کند یا از هنرش به تعبیر نمایشنامه توبه کند! این تقابل دائمی است.
کارن کیانی: انگار هنر را به تسخیر خودش درمیآورد و همین تقابل به شکل دیگری هم در همین نمایشنامه نشان داده میشود. تقابل هنرمندی مثل کریمشیرهای که طی توصیفاتی که از کریمشیرهای هست، هنرمند شیرین و توانایی بوده، ولی ارتباطش با دربار و دستگاه باعث میشود او هم در تقابل با اسماعیل بزاز قرار بگیرد.
حسین کیانی: به نوعی کریمشیرهای به نوعی فرمایشی یا سفارشیساز بوده، ولی اسماعیل که جایی نقد تندی به کریم میزند، راه دیگری میرود. البته جایی هم اشاره میکند که کردار کریمشیرهای به خودش مربوط است و روحیه مصالحهجوی خودش را دارد، ولی خب نقد تندی به کریم شیرهای دارد. اما این تقابل را بین آنها میبینیم که گویی تقابلی پایانناپذیر در جامعه فرهنگی ماست و الان هم به نوعی این تقابل دیده میشود. بههرحال هنرمند باید زبان گویای جامعه خودش باشد و نمیتواند از این مهمترین وظیفه خودش دوری کند؛ چون هنرمندبودن فقط دانستن و پیراستن و تسلط بر تکنیک هنری نیست؛ این محتوا و ارزشهای بیانی هنرمند است که باقی میماند و خب اگر هنرمند زبان گویای جامعه خودش نباشد و ناهنجاریها را نتواند انعکاس بدهد، پس اساسا چه هنری دارد و چه وظیفهای غیر از این دارد؟ وقتی شرایطی فراهم باشد که هنرمند به محض اینکه این آینه را دست بگیرد، مورد عتاب و خطاب و تحت فشار قرار بگیرد، طبیعتا یا منزوی میشود یا گوشهگیر یا خودکشی میکند.
گاهی شرایط هنرمند را به ورطهای دیگر میبرد.
کارن کیایی: آنهم نوعی کنش است. ما در تئاتر افرادی مثل عباس نعلبندیان را داشتیم که به همین سرنوشت دچار شد. او هم ممنوعالکار شد و هم کتابهایش اجازه چاپ پیدا نکرد و در یک فقر مطلق خودکشی کرد و الان کتابهایش به قیمت گزاف فروش میرود.
حسین کیانی: پولش هم به جیب دلالها میرود.
کارن کیانی: قدر هنرمند را تا وقتی هست و مشغول نمایشگری است، باید دانست؛ تا وقتی هنرش را به عرصه میگذارد.
حسین کیانی: اسماعیل بزاز اشاره میکند به اینکه به میل و اختیار خودم میمیرم، ولی توبهنامه نمینویسم. این دردی است که گویی پایانناپذیر است. زخمی است که گویی التیامناپذیر است و شرایط نابسامانی است که گویی نمیخواهد بسامان شود. این آزردن هنرمندان انواع دارد. در حرفه خودمان اینکه یک سالن به اجرای یک نمایش اختصاص داده نمیشود هم به شکلی آزاردادن هنرمند است و به نظرم این مانعتراشیها در کارنامه مدیران فرهنگی لحاظ میشود.
کارن کیانی: من هم معتقدم تقابل به نوعی پیشبرنده تاریخ است.
حسین کیانی: همواره این موضوع را میبینیم که مدیریت فرهنگی به جای تعامل با هنرمند، با او مقابله میکند. چیزی از مصالحه نمیبینیم.
چیزی که در نمایش به آن اشاره میشود، انگار برای این جغرافیا مدام در حال تکرار است.
حسین کیانی: بله. درحالیکه حتی اگر بنا باشد نگاه تبلیغاتی هم به مقوله هنر داشته باشیم، باید شکل دیگری برخورد کنیم. هنر ابزار مهمی است برای تبلیغات. حتی اگر با این دید هم به هنر نگاه کنیم باید با هنرمند تعامل کرد. کاری با سفارشیسازان و فرمایشیسازان ندارم؛ افرادی که بودجههای هنگفت میگیرند. ولی ما با سرمایهنداریمان کار میکنیم. آنچه مشخص است، شبههنر یا هنرهای تجاری یا تماشاخانههای خصوصی که بیشتر تجارتخانه هستند، به نوعی هنر ارزشمند، والا و دردمند را میبلعند یا زیر پا له میکنند و هنر تجاری یا عامهپسند یا هنری که بهراحتی عابربانک تماشاگران را خالی میکند، جایگزین آن میشود. در این شرایط از اهل فرهنگ بهخصوص از اهالی رسانه انتظار میرود از اجراگریهای دردمندانه و اصیل حمایت کنند. وقتی دورهای که خودم کار حرفهای را شروع کردم، یعنی دهه 70 را با دوره کارن مقایسه میکنم، فکر میکنم آن زمان ارزشهای هنری برای تماشاگر و جامعه هنری در اولویت بود. بهندرت اثری از چهرههای سرشناس سینما و تلویزیون بهره میگرفت. تازه آن چهرهها هم معمولا چهرههایی بودند که جایگاهی در تئاتر داشتند. لغزیدن تئاتر هنری و فرهنگی ما به سمت تئاتر تجاری و تئاتر درآمدزا یک زنگ خطر بلند است که باید صدایش شنیده شود.
شاید حرف آنهایی که شکل دیگری از نمایش را پیگیری میکنند نیز این باشد که باید برای همه شکل سلیقهای محتوا تولید کرد.
حسین کیانی: من مخالفتی با اجرای هیچ نوع تئاتری ندارم؛ همه انواع نمایشها و سلیقهها حق دارند که اجرا بروند. معتقدم سیستمی که خودش را متولی تئاتر میداند، منظورم مرکز هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد است، وظیفهاش حمایت از تئاتر فرهنگی است. اگر از تئاتر فرهنگی حمایت نشود، زیر چرخدندههای تئاتر تجاری از بین میرود و له میشود. این تئاتر گذشته از ارزشهای حرفهای، ارزشهای آموزشی هم دارد. باید برای نسل جدید فرهنگسازی کرد. به کارن گفتم با اجرای این نمایش پایت را جای محکمی گذاشتی. پایت را جایی گذاشتی که پر از فرهنگ و اندیشه است. پر از شعر است. همین که با یک کار فرنگی و غربی شروع نکرد، برای شخص من که پدرش هستم و در کارهای قبلی من عنوان و سمت داشته، ارزشمند است. او نمایشگری را از این فرهنگ شروع کرد. بعد میتواند بنا بر تشخیص خودش سراغ فرهنگهای دیگر برود. مقصودم این است که متأسفانه این نوع نمایش نهتنها حمایت نمیشود بلکه به انواع مختلف از طرف کسانی که وظیفه آنها حمایت از تئاتر است، رانده و زده میشود. من هیچ انتظاری از سالندار خصوصی ندارم که از چنین نمایشی حمایت کند؛ او به فکر درآمدش است، به فکر این است که پول بیشتری به جیب بزند. ولی کسانی که خودشان را مسئول و مدیر نامگذاری میکنند، باید از این نوع نمایشها حمایت کنند. شخصا از امیرحسین حریری که چند سالی است توانسته فضای فرهنگی مولوی را همچنان حفظ و پاسداری کند، تشکر میکنم. اینکه به کارن اعتماد کرد و اجازه داد این کار فرهنگی اینجا اجرا شود، نشاندهنده ارزشهای مدیریت فرهنگی او است. امیدوارم باقی کسانی هم که از دستشان برمیآید و توانایی حمایت و پشتیبانی از نمایشهای فرهنگی را دارند، این مسیر را ادامه بدهند.
کارن! در این نمایش کارگردان بودی و پدرت نویسنده بود، چقدر در این کار کارگردانی کردی و چقدر پیشنهاد پدر را پذیرفتی و تا چه حد حرف خودت را به کرسی نشاندی؟
کارن کیانی: اتفاقا چیزی که در تمرینهای این نمایش وجود داشت، تقابل بود.
حسین کیانی: به نوعی در اینجا دراماتورژی هم کردم. سعی میکردم لایههای متن را واکاوی کنم و درنهایت انتخاب را به عهده خودش میگذاشتم.
کارن کیانی: سعی کردم در کارگردانی خودم باشم. آقای کیانی سبک و شیوه خودش را دارد و من هم سعی کردم در حوزه کارگردانی مستقل عمل کنم و از فکر و ایدههای خودم استفاده کنم. پدر ایدههایی به کار وارد کرد. آن ایدهها با تعاملی که با بازیگر داشتیم، پختهتر شد و در روند اجرا به نتایج مطلوبی رسیدیم. ولی تفکیک نویسنده و کارگردان کاملا مشخص بود. طراحی صحنه، دراماتورژی و ایدهپردازی با پدر بود ولی تلاش شد کارگردانی پدیده مستقلی باشد.
حسین کیانی: برای من هم اهمیت داشت که کارن استقلال خودش را در کارگردانی داشته باشد. اگر ایدهای هم درکارگردانی داشتم، پیشنهاد میدادم. همچنان که هنوز هم پیشنهاد میدهم. کارن در نمایش ایرانی بزرگ شده و بهصورت مستقیم در این حوزه کار کرده است. این شیوهها را از نزدیک لمس کرده و دیده است. برایش چیز پیچیده و سختی نیست. خود من هم نمیخواستم استقلال هنر کارگردانیاش خدشهدار شود. بازی بهروز پناهنده هم که بسیار بازیگر همراهی است، به اجرای بهتر اثر کمک زیادی کرد.
کارن کیانی: تعاملی که از این سمت صحنه و روی صحنه بود باعث شد به نتایج بهتری برسیم و روزبهروز اجرا پختهتر شود. تجربه بهروز پناهنده به من کمک میکرد راحتتر کارگردانی کنم. بازیگر همراه، خلاق و با استعداد و منضبطی است. نکتهای که برایم در میان نظرات مخاطبان این نمایش جالب بود، کاتدادن و عوضشدن شخصیت در میان اجرا است. کات، سادهترین شگرد سینمایی است و شاید به این دلیل که سینما میخوانم، ناخودآگاه در اجرای تئاتر از این شیوه استفاده کردهام و پیشزمینه ذهنی من از سینما وارد کارگردانی تئاتر شده است.
حسین کیانی: بعضیها میتوانند این نقد را مطرح کنند که کارن سینما میخواند، چرا در تئاتر کارگردانی میکند؟ به نظرم تئاتر میتواند بنیانهای فهم هنر دراماتیک را قوی کند. قطعا اگر در آینده قصد فیلمسازی داشته باشد، با ذهن قدرتمند و با فهم بهتری از هنر داماتیک فیلم خواهد ساخت. جمعی از بزرگترین کارگردانهای سینمای ما از تئاتر به سینما رفتهاند. فیلمساز اسکار گرفته ما تئاتری است و البته استاد همگی ما بهرام بیضایی.