حاشیهای بر کتاب «در باب اهمیت ترجمه» ادیت گروسمن
اجرا بدون صحنه
اگر هدف از ترجمه ادبی به تعبیر ادیت گروسمن، این باشد که درون نظام معنای بیگانه متعلق به یک زبان دیگر، تا حد ممکن، خصوصیات، چموخمهای زبانی و ویژگیهای سبکیِ خاصِ اثر بازآفرینی شود، میتوان با رد ترجمه طابق النعل بالنعل اثر، از «سفسطه ترجمه تحتاللفظی» سخن گفت.
![اجرا بدون صحنه](https://cdn.sharghdaily.com/thumbnail/YlPUMIYPS6AZ/f3RIJfgnyU4T0Uu3o7ve-VbT9FKRjpcKI1vgfm4pfv__5FnUbUVuHI1x6a9YMGSvC-4UOxG1c-sX_Np2WV4AG9c54qCsllJjWoO2vfSlzgh7Zk5lGDR61FKfZAWRG6vKq-b7xzo7XJD9w-aaaXLATA,,/Capture.jpg)
![روزنامه شرق](/images/Logo-newspaper.jpg)
شیما بهرهمند: اگر هدف از ترجمه ادبی به تعبیر ادیت گروسمن، این باشد که درون نظام معنای بیگانه متعلق به یک زبان دیگر، تا حد ممکن، خصوصیات، چموخمهای زبانی و ویژگیهای سبکیِ خاصِ اثر بازآفرینی شود، میتوان با رد ترجمه طابق النعل بالنعل اثر، از «سفسطه ترجمه تحتاللفظی» سخن گفت. ترجمه در معنایی که گروسمن، مترجم مشهور آثار مارکز، یوسا، فوئنتس و مهمتر از همه «دن کیشوت» سروانتس به زبان انگلیسی، مراد میکند از رهگذر قیاس یا آنالوژی انجام میشود؛ به واسطه یافتن خصوصیتها، پیچشهای زبانی و سبک مشابه و نه یکسان در زبانی دیگر. ازاینرو گروسمن در کتاب «در باب اهمیت ترجمه» ادعا میکند که تکرار اثر به هر شیوهای خاصه با توسل به ترجمه تحتاللفظی و تلاش برای تولید متنی درست مطابق اثر نخست در یک زبان دیگر، منجر به خلق ترجمه نخواهد شد، و چنین ترجمهای در بهترین حالت «تنها یک واریاسیون گروتسک از پییر منار بورخس» به بار خواهد آورد: «مترجمی که نسخه دن کیشوت خود را نوشت و این نسخه کلمه به کلمه همان نسخه سروانتس بود، اگرچه ماحصل کار به سبب مدرنبودن بر نسخه اصلی ترجیح داده میشود». بورخس، داستان کوتاه «پییر منار نویسنده دن کیشوت» را نوشت تا با درک جوهر روایت داستانی، امکان تدارک نسخهای مدرن از «دن کیشوت» سروانتس را واکاوی کند. در این داستان، راوی به دنبال اعاده حیثیت از نویسنده گمنامی به اسم پییر منار است که میخواهد از «دن کیشوت» روایتِ نویی به دست دهد. در بدو امر به نظر میرسد که منار برای این کار باید مقتضیات دنیای اسپانیای قرن هفدهم را بشناسد و چهبسا خود را در روزگار سروانتس غرق کند تا روایت یا رونوشت امانتدارانهای از اثر این نویسنده بسازد، اما این کار ناممکن بود و منار بر آن شد که کار سخت پییر منار بودن را ادامه دهد و از طریق تجربیات پییر منار به دن کیشوت برسد. از این طریق میتوانست روایت امانتداری از دن کیشوت بیافریند که درعینحال نوشته خودش باشد». منار درمییابد که روایت سروانتس را باید در اکنون بازسازی کند، یا به تعبیر دیگر، «دن کیشوت» را «تکرار» کند؛ تکراری سراسر تکین و متفاوت با اصل. اینبار بورخس بهجای بازگویی کتابهای خیالی که سرآمد آن است، کتابی واقعی را در نظر میگیرد، انگار کتابی جعلی باشد که نویسندهای خیالی، پییر منار آن را بازنویسی کرده است، نویسندهای که البته کتاب را واقعی میپندارد. اینکه بورخس «دن کیشوت» منار را حتی غنیتر از اصل اثر میداند، به تعبیر دلوزی، نشانگر «تکراری همبسته بیشترین تفاوت» است.
به تفسیر ادیت گروسمن از ترجمه برگردیم و انتقاد او که حول محور تعبیر «سفسطه ترجمه تحتاللفظی» میگردد. گروسمن برای دقت بیشتر در این مفهوم، به مقاله معروف «رسالت مترجمِ» والتر بنیامین ارجاع میدهد که مینویسد: «اگر ترجمه بناست ذاتا در تقلای کسب شباهت با متن اصلی باشد، هیچ ترجمهای وجود نخواهد داشت... زیرا درست همانگونه که لحن و دلالت آثار عظیم ادبی از پس قرنها سراسر دگرگون میشوند، زبان مادری مترجم نیز دگرگونیهایی را از سر میگذراند. بهواقع در همان حال که کلمات یک شاعر در زبان خویش دوام مییابد، حتی بزرگترین ترجمه نیز مقدر است تا به جزئی از روندِ شدنِ زبان خویش بدل گردد و نهایتا همراه با نو شدنِ آن از میان برود. ترجمه آنچنان از تساوی سترونِ دو زبان مرده به دور است که از میان تمام فرمهای ادبی، یگانه فرمی است که وظیفه خاص نظارت بر لحظه پختگی و بلوغ زبان بیگانه و دردهای هولناک تولد زبان خویش بدو محول گشته است»1. اساسا از نظر بنیامین، ترجمه تحتاللفظی هر نوع بازتولید معنایی را یکسر بر باد میدهد و مهمتر از آن وفاداری در کلمات منفرد و نحو میتواند به فهمناپذیری متن نیز منجر شود. فراتر از آن، بنیامین خواستِ برگردان تحتاللفظی را به دلیل حفظ معنا بیاساس میداند و معتقد است یک ترجمه به جای تقلید از معنای متن اصلی، باید «نحوه دلالت متن اصلی را در زبان خویش ادغام کند».
گروسمن در دو جستار کتاب «در باب اهمیت ترجمه» ضمن پرداختن به مباحث نظری مربوط به ترجمه و اهمیت ترجمه در تاریخ فرهنگی و مباحثی از این دست، تجربیات شخصی خود از ترجمه را نیز مطرح میکند و تا حدی به نظریهپردازی در باب ترجمه نزدیک میشود، اما بیش از آن، به صورتبندی دوباره مفاهیم و استعارههای نظریهپردازان ترجمه دست میزند. این جستارها به نوعی روایتِ شخصی مترجمی است که سعی دارد ترجمه را بهمثابه نویسندگی و دستکم با تسامح همردیف کار پییر منار تفسیر کند. استعارهای که گروسمن برای تصویر درک خود از ترجمه به کار میگیرد، «ترجمه همچون اجرا» است که مترجم کتاب نیز در مقدمهاش به آن اشاره میکند. گروسمن از رالف مانهایم، مترجم نامدار آلمانی نقل قول میآورد که مترجمان را مانند بازیگرانی میخواند که نوشتههای دیگری را بر زبان میآورند. از این منظر، «ترجمه یک اجرای مبتنی بر تفسیر است و نسبت آن با متن اصلی همان نسبت بازیگر به متن است». گروسمن میگوید تصویر ترجمه بهمثابه یک اجرا، دست بر قضا، ایضاحی بر تمایل او به ترجمه بهعنوان یک فعالیت مبتنی بر شنیدن است، برخلاف یک فعالیت بیسروصدا. از این رو است که گروسمن از اهمیت شنیدن صدای نویسنده و گوشسپردن به ندای متن حین ترجمه سخن میگوید. گروسمن در بخش خواندنی کتاب با عنوان «ترجمه سروانتس»، به تاریخ ترجمه اشاره میکند و اینکه، ترجمه از اساسیترین فعالیتهای فکری عصر رنسانس در اروپا بوده است. او به تکهای از کتاب «اجرا بدون یک صحنه» رابرت وچسلر ارجاع میدهد که در آن وچسلر نیز ترجمه را نوعی اجرا میداند و مینویسد: «تردیدی نیست که در زمانهای که نقش مترجمان همتای نقش نویسنده تلقی میشد، آنان میتوانستند در مقام هنرمند نقش خود را ایفا کنند... . در آن دوران، ترجمه بخشی از دنیای ادبیات، انتقال سنتهای ادبی و آفرینش میان زبانهای مختلف بود». گروسمن جز تأکید بر ترجمه بهمثابه اجرا، مکرر در برابر نظریههای مبتنی بر ترجمه تحتاللفظی یا ملانقطی میایستد و معتقد است چنین ترجمهای چیزی است که شاید ته چال خرگوش یا آن سوی آینه به چشم بخورد»2.
1. «عروسک و کوتوله: مقالاتی در باب فلسفه زبان و فلسفه تاریخ»، گزینش و ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان
2. مترجم در پانوشت کتاب توضیح میدهد که مقصود گروسمن از این اشارات به رمانهای «آلیس در سرزمین عجایب» و «آلیس در آن سوی آینه»، گیجکننده بودن این رویکرد است.