گفتوگو با سهراب حسینی، کارگردان نمایش «آنها دروغ میگویند»
سفری از کمدی به تراژدی
«آنها دروغ میگویند» مدتی است در تماشاخانه شهرزاد اجرا میرود. نمایشی که فضای خاص خودش را دارد. قصه آرام و سرخوش آغاز میشود و آشنایی زن و مردی در سالن سینما را میبینیم و از همان لحظات ابتدایی دیالوگها و فضای قصه با مخاطب ارتباط خوبی برقرار میکند. اما بهمرور قصه به سمت یک تراژدی حرکت میکند و غافلگیری بزرگی برای مخاطبش دارد. سهراب حسینی پیشازاین نمایشهای «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی»، «زیبایی گاهی زن است» و «خونینزار» را روی صحنه برده است و به بهانه تجربه اخیرش با او همکلام شدیم.
«آنها دروغ میگویند» مدتی است در تماشاخانه شهرزاد اجرا میرود. نمایشی که فضای خاص خودش را دارد. قصه آرام و سرخوش آغاز میشود و آشنایی زن و مردی در سالن سینما را میبینیم و از همان لحظات ابتدایی دیالوگها و فضای قصه با مخاطب ارتباط خوبی برقرار میکند. اما بهمرور قصه به سمت یک تراژدی حرکت میکند و غافلگیری بزرگی برای مخاطبش دارد.
سهراب حسینی پیشازاین نمایشهای «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی»، «زیبایی گاهی زن است» و «خونینزار» را روی صحنه برده است و به بهانه تجربه اخیرش با او همکلام شدیم.
فکر میکنم نظر اغلب مخاطبان این نمایش، جذابیت دیالوگها و ترسیم قصهای آشناست. بد نیست از همینجا شروع کنیم. ایده این نمایش از کجا آمد؟
هیچ وقت با هیچ ایدهای به سراغ نوشتن یک متن نمیروم. معمولا یک تصور اولیه برای تجربه موضوعی در زبان دارم که کنجکاو میشوم چطور میتوانم آن را روی کاغذ بیاورم. چیزی که بهعنون ایده اولیه مرسوم است، ایدهای است که در زبان شکل میگیرد. من زن و مردی را تصور میکردم که در سالن سینما نشستهاند و با هم گفتوگو میکنند. برای من مهم بود آنها پیشینه قدرتمند از یک رابطه قبلی نداشته باشند و این اولین ملاقات جدی آنها با یکدیگر باشد. ابتدا که نوشتن متن را شروع کردم، مایل بودم دوئتی بنویسم برای یک زن و مردی که تازه با هم در سالن سینما آشنا شدهاند و در همان سینما همه چیز پیش برود و تمام شود. اصلا برنامهای برای اینکه آنها را از سالن سینما بیرون بیاورم یا روندی برای قصهای جنایی تعریف یا ترسیم کنم، نداشتم. خودبهخود در حین نوشتن باقی مسیر اتفاق افتاد و به این شکلی که امروز میبینید، پیش رفت. اصولا در تمام کارهایی که من تا به امروز برای خودم نوشتم، فقط یک لحظه شروع داشته که به ذهنم رسیده، از آن به بعد همه چیز در روند نوشتن پیش آمده. وقتی نوشتن سوژهای را شروع میکنم، حتی به چند دقیقه بعدش هم فکر نمیکنم. طبعا هرکسی روشی برای نوشتن دارد. مرسوم است که برخی تمام قصه را تخیل میکنند و بعد شروع به نوشتن میکنند. متن اول، وسط و آخر دارد. اصلا میدانند قرار است متن چه مسیری را طی کند. اما من در «آنها دروغ میگویند» فقط آن دو نفر آدم را در سالن سینما و در حین تماشای یک فیلم بهاصطلاح روشنفکری تخیل کردم و نوشتن قصه را شروع کردم.
شما پیشازاین تجربه همکاری با هومن برقنورد را داشتید. چطور به این ترکیب روی صحنه رسیدید؟
طبعا دلیل این همکاری دوم با هومن برقنورد، خاطره خوب از همکاری اول بود. پیشازاین در نمایش «زیبایی گاهی زن است» با هم کار کردیم. وقتی متن «آنها دروغ میگویند» را حدود سه سال پیش نوشتم، هومن برقنورد اولین کسی بود که متن را خواند. آن زمان حتی برنامهای برای اجرای این کار نداشتیم. از همان زمان تصمیم گرفتیم که این متن را روی صحنه ببریم. به علت فراگیری بیماری کرونا تبدیلکردن این متن به اجرا متوقف شد. بار دیگر قرار شد تمرین را شروع کنیم که به شلوغی شهر و تعطیلشدن برنامهها و اجراهای تئاتر و سینما منجر شد و بار سوم بالاخره موفق شدیم این نمایشنامه را روی صحنه ببریم. من خاطره خوبی از همکاری با هومن برقنورد در «زیبایی گاهی زن است» داشتم و فکر میکنم هومن برقنورد هم خاطره خوبی از آن همکاری داشت که همکاری دوم اتفاق افتاده است. درباره سارا رسولزاده هم باید بگویم من و سارا رسولزاده قرار بود نمایشی کار کنیم و این قرار را از یکی، دو سال پیش با هم گذاشتیم. وقتی به جایی رسیدیم که تصمیم گرفتیم اجرایی را شروع کنیم، با این ذهنیت که توافق و قراری هم با هومن برقنورد مبنی بر اجرا بردن این متن از گذشته صورت گرفته بود، سهتایی دور هم جمع شدیم و یک بار این نمایشنامه را با هم خواندیم و تصمیم گرفتیم اگر هر سه موافق اجرای آن بودیم، تمرینها را شروع کنیم. سهیل مستجابیان هم در این اجرا حضور دارد. ایده حضور این شخصیت از اولین جلسات تمرین در ذهن من شکل گرفت. من با سهیل مستجابیان تجربه همکاری در سریال «اسفندیار» را داشتم. سریال نیمهتمامی که احتمالا بعد از این تئاتر، تمامش میکنم و آنقدر این تجربه همکاری با سهیل برای من دلنشین بود که از همان زمان میدانستم اگر دوباره به سمت کار تصویر یا تئاتر بروم، حتما از سهیل خواهش میکنم برای من بازی کند. سهیل را برای نقش پادشاه به این پروژه دعوت کردم. او هم پذیرفت و یک همکاری دلنشین دیگر برای من با این سه بازیگر شکل گرفت.
چرا زبان طنز را برای نمایش انتخاب کردید؟
در واقع در عرف و به لحاظ ساختاری ما چیزی تحت عنوان زبان طنز نداریم. این غلط مصطلحی است که خودش هم در دستور زبان شکل گرفته. به هر حال طنز یک موقعیت است که با هر زبانی بیانکردنی است. برای من آنچه در نگارش این اثر یک تجربه در بافت زبان محسوب میشد، سفری از یک مکالمه طنزآمیز یا شاید کمدی به تراژدی بود. برای من مهم بود که پروژه از یک گفتوگو با تم کمدی آغاز شود و بعد واقعیتهای زندگی دو شخصیت را ببینیم و بعد سر از تراژدی آخر نمایش دربیاوریم. هرگز تصمیمی برای اینکه متنی طنز باشد یا تراژدی یا ترسناک یا اصلا هر ژانر یا موقعیت دیگری پیش از نوشتن یک متن در ذهنم ندارم. معمولا ساختار اثر، پرداخت شخصیتها و ساختن موقعیت، شرایط را به سمتی میبرد که زبان اصلی کار شکل میگیرد و درون زبان این موقعیتها و سوژههای مختلف حاصل میشود.
فکر میکنید سالنها تا چه حد در موفقیت یک نمایش مؤثر هستند؟
به نظر من سالنها تأثیر چندانی در موفقیتداشتن یا موفقیتنداشتن یک پروژه به شکل مستقیم ندارند. از وقتی که پروژه در یک سالن نمایشی، به اصطلاحِ فرنگیها ران میشود، همکاری سالن میتواند باعث اوجگرفتن نمایش به لحاظ کیفی شود و نبود همکاری مناسب و مدیریت ضعیف، طبعا در کمشدن کیفیت یک اثر نمایشی تأثیر دارد. پس طبیعی است که کیفیت مدیریت یک سالن در کیفیت اثر تأثیر میگذارد و کیفیت اثر میتواند یکی از دلایل موفقیتداشتن یا موفقیتنداشتن یک نمایش باشد. هرچند که منظور از موفقیت یک نمایش را خیلی متوجه نمیشوم. معمولا در ایران امروز اینطور تعبیر میشود که معیار موفقیت برای سنجش یک نمایش یا یک اثر هنری، میزان استقبال مردم از آن اثر است که نه به لحاظ عرف و نه به لحاظ علمی، اساسا این سنجش صحیح نیست و هیچ وقت استقبال از یک اثر هنری ارتباطی با کیفیت اثر هنری ندارد. دستکم ارتباط مستقیم ندارد و اساسا کیفیت اثر هنری را نمیتوان به رأی اکثریت یا میزان تماشاگر یا شنونده یک اثر هنری گذاشت.
شمایل زن مظلوم یکی از عناصر آثار شماست، چرا؟
این را که شمایل زن مظلوم یکی از موارد تکرارشونده در آثار من است، نمیدانم و باید به آن فکر کنم. اولین بار است که با این موضوع و نظر روبهرو میشوم. باید به آن فکر کنم و ببینم آیا حقیقیتا همین است یا نه؟ اما اگر منظور از این نمایشهایی است که روی صحنه اجرا کردم، یعنی «خونینزار» یا «زیبایی گاهی زن است» و «آنها دروغ میگویند» که در هر سه اثر زنانی بودند که مورد ظلم واقع شدند و فریب خوردند، نمیدانم تعریف شما درست است یا خیر. به هر حال نگرش پررنگ امروز به موضوع زنان در جهان و در ایران که امروز بهعنوان یک امر پررنگ خودش را نشان میدهد، شاید باعث شده که درباره زنان آثار من، با ذرهبین از بیرون شخصیتها را نگاه و بررسی کنند و شاید چنین برداشتی از آن میشود، اما در مجموع عمده آثاری که نوشتم، در آن زنان همانقدر پررنگ بودند که مردها. اصلا جنسیت تأثیری در انتخاب یک ایده برای انتخاب یک سوژه ندارد. اینکه زن یا مردی یا شخصیتی در یک اثر پررنگ یا کمرنگ است، مظلوم یا ظالم است، بستگی به مختصات ساختاری درام همان اثر مستقل دارد. هرگز هیچ چیزی از بیرون برای تحمیل به اثر بهعنوان یک سوژه انتخاب نکردم.