گفتوگو با متین اوجانی، کارگردان نمایش«توو»
به مخاطب احترام بگذاریم
نمایش «توو» درباره برخورد دو فرد و انتظارشان برای ورود به جایی است که به نظر میرسد ورود به آن مکان، آرزوی هر فرد و برطرفکننده تمام مشکلات و مسائل دشوار زندگی است. «توو» مصداقی از امید و تحولی است که افراد به آن نیاز دارند تا به زندگی دلخواه خود دست یابند. نمایشی که با دو شخصیت اجرا میشود. این دو با نمایش موقعیتهای طنز و کمدی به مسائل ارتباطی و اجتماعی میپردازند. متین اوجانی، نویسنده و کارگردان این اثر، خود یکی از نقشهای این نمایش را عهدهدار است. او کارشناسی هنر با گرایش کارگردانی و بازیگری را در دانشکده هنر خوانده و تا به امروز بازیگر، نویسنده و کارگردان نمایشهایی مانند «رهایی از شائولین»، «نئاندرتالها»، «مرگ هیتلر به روایت تلفنچی!» بوده است و اولین تجربه سینماییاش «این جمعیت قابل کنترل» تا مدتی دیگر روی پرده خواهد رفت. به بهانه این نمایش با متین اوجانی گفتوگویی داشتیم که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
نمایش «توو» درباره برخورد دو فرد و انتظارشان برای ورود به جایی است که به نظر میرسد ورود به آن مکان، آرزوی هر فرد و برطرفکننده تمام مشکلات و مسائل دشوار زندگی است. «توو» مصداقی از امید و تحولی است که افراد به آن نیاز دارند تا به زندگی دلخواه خود دست یابند. نمایشی که با دو شخصیت اجرا میشود. این دو با نمایش موقعیتهای طنز و کمدی به مسائل ارتباطی و اجتماعی میپردازند. متین اوجانی، نویسنده و کارگردان این اثر، خود یکی از نقشهای این نمایش را عهدهدار است. او کارشناسی هنر با گرایش کارگردانی و بازیگری را در دانشکده هنر خوانده و تا به امروز بازیگر، نویسنده و کارگردان نمایشهایی مانند «رهایی از شائولین»، «نئاندرتالها»، «مرگ هیتلر به روایت تلفنچی!» بوده است و اولین تجربه سینماییاش «این جمعیت قابل کنترل» تا مدتی دیگر روی پرده خواهد رفت. به بهانه این نمایش با متین اوجانی گفتوگویی داشتیم که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
ابتدا درباره ایده نمایشنامه صحبت کنیم؛ نمایشی با دو شخصیت که تمام مدت مخاطب شنونده دیالوگهای این دو هستیم. چطور این متن نوشته شد؟
ایده اولیه برای نگارش نمایشنامه، زمانی به ذهنم رسید که برای گرفتن مجوز مجبور بودم ساعتی منتظر بمانم تا درِ اتاق مسئولی باز شود. این زمان انتظار، بعضی هفتهها طولانیتر میگذشت. در طول این مدت که منتظر بودم، میدیدم آدمهای مختلفی با افکار و ظاهر متفاوت برای رسیدن به مقصودشان تلاش میکنند به طریقی زودتر وارد اتاق شوند. طبعا هر مسئولی یک رئیس دفتر هم دارد و بعضی ازمراجعان تلاش میکردند پیش از ورود به اتاق رئیس، ابتدا با مسئول دفتر وارد صحبت شوند تا جلوتر یا خارج از صف وارد شوند. این جرقه اولیهای بود که نمایشنامه با آن شکل گرفت. این موضوع را میتوان به کل جامعه تسری دارد. همه ما از صبح که بیدار میشویم تا شب که دوباره به خانه برمیگردیم، در تلاش برای رسیدن به مقصودی هستیم. اگر فانتزی نگاه کنیم، همه در تلاش هستند داخل یک مکان، فضا یا گروهی شوند تا پیشرفتی حاصل شود. این ایده به ذهنم رسید که میتوان موضوع را آسیبشناسی کرد و قصهای از دل آن بیرون آورد که وقتی به مخاطب نشان داده میشود، با زیستی که در زندگی شخصی خودش دارد، همذاتپنداری کند. اگر نکات مثبت یا منفی وجود دارد، هم از دل نمایش به مخاطب نشان داده شود و خودش تصمیم بگیرد مسیری که طی میکند، درست است یا خیر.
اینکه نمایش را با دو شخصیت اجرا بردم، باز به خاطرهای که اشاره کردم برمیگردد؛ زمان. وقتی از دور نگاه میکردم، آدمهای مختلفی که در صف بودند، هرکدام به نحوی بینشان درامی شکل میگرفت و ما در تاریخ هنرهای نمایشی هم داریم، زمانی که دو شخصیت روی صحنه حضور دارند، زایش اتفاق میافتد. اگر تکنفره باشد، مونولوگگویی است و درام به نظر من شکل نگرفته است. وقتی دو شخصیت با هم شروع به دیالوگگفتن میکنند و گفتوگو بین آنها اتفاق میافتد، صددرصد درامی بین آنها شکل خواهد گرفت. به همین دلیل سعی کردم در نمایش شخصیت دیگری اضافه نکنم و وفادار باشم به صحنهای که در عالم واقع دیده بودم و تصمیم گرفتم نمایش با دو شخصیت اجرا شود.
فکر میکنم تا حد زیادی این پرسش برای برخی از مخاطبان این نمایش ایجاد شده که به چه دلیل زمان و مکان در نمایش مشخص نمیشود؟ فقط میدانیم مکانی است محصور در جایی که از سه طرف به دریا راه دارد.
سعی داشتم به مکان مشخصی اشاره نکنم؛ چراکه به نظرم اشارهکردن به مکانی خاص، برداشت کلی و ناببودن اتفاقی را که هر مخاطب میتواند برای خودش شخصیسازی بکند، از بین میبرد و تبدیل میشود به کلیشهای که انگار سعی داریم مکانی خاص را نقد کنیم. سعی کردم مخاطب در روایت این قصه شرکت داشته باشد. شرکت مخاطب در نمایشها، گاهی به صورت فیزیکی است و گاهی با ذهن او بازی میکنیم که من مورد دوم را بیشتر میپسندم که در درون و ذهن تماشاگر این ارتباط و مشارکت ایجاد میشود. من صحنهای را به او نشان میدهم که او تصمیم بگیرد اگر در این موقعیت بود، چه اتفاقی میافتاد؟ به این علت زمان و مکان را به این شکل در نظر گرفتم. انگار که وسط یک ناکجاآباد، جایی وجود دارد و این در، یک نماد است. میتواند درِ فیزیکی یک اتاق باشد یا درِ قلب یا مغز و روح یک انسان. هرکسی با زیست خودش در زندگی آن را تصویرسازی میکند. دلم نمیخواست به جای خاصی اشاره کنم تا از عمق اثر کم نشود.
این نمایش پیش از این موفقیتهایی کسب کرده است، تغییراتی در اجرای دوباره آن ایجاد شده؟
زمانی که فیلمبرداری اولین تجربه سینمایی من تمام شد و مشغول طیکردن مراحل گرفتن پروانه نمایش بودم، فرصتی پیدا شد که بیشتر نمایشهای روی صحنه را ببینم. یک روز در عمارت نوفللوشاتو متوجه پوستر جشنوارهای شدم که گویا سه سال قبل نمایشهایی که به صورت تکگویی بودند، در آن شرکت میکردند و در سال چهارم تصمیم گرفته شده بود که شعار و محوریت جشنواره «افرا» با محوریت دیالوگ و گفتوگو برگزار شود. با توجه به ایدهای که برای نمایش «توو» داشتم، فکر کردم برای شرکت در جشنواره «افرا» مناسب است. از طرفی برخی دوستانم معتقد بودند بعد از ساخت فیلم سینمایی، بهتر است مسیر فیلمسازی را جدیتر دنبال کنم. معتقدم هر آدمی در عالم حرفهای کار خودش بد نیست هرازگاهی خودش را در محک مقایسه قرار بدهد و علاقهمند بودم با نسل جوانتر از خودم در جایی قرار بگیرم و اثرم داوری شود. به بزرگی و کوچکی جشنواره توجه نکردم، چون برای من هر مکانی که به رونق تئاتر کمک کند و چراغش روشن باشد، ارزشمند و بزرگ است. پس در جشنواره «افرا» شرکت کردم و خدا را شکر طی مراحل مختلف این جشنواره که بزرگان و قدیمیهای تئاتر آثار را قضاوت میکردند، بعد از طیکردن مراحل بارخوانی، بازبینی و مرحله نهایی هیئت داوران، در نهایت شش اثر انتخاب شد و موفق شدیم جوایز بهترین نمایشنامه، کارگردانی، بازیگر مرد و بازیگر زن را کسب کنیم. وقتی برای اولین بار این نمایش را در جشنواره «افرا» اجرا بردیم، بازخوردهای خوبی دیدیم. اما تصمیم گرفتم در اجرای عمومی تغییراتی در آن ایجاد کنم. خوشبختانه بخت با من یار بود و اجرای عمومی «توو» در مجموعه تئاترشهر اتفاق افتاد. جایی که همه ما اهالی تئاتر از آن خاطره داریم و برای ما مکان مقدسی است و عموما اهالی تئاتر حتی اگر به زبان نیاورند، دوست دارند کاری در این مجموعه اجرا ببرند یا بازی کنند. خوشحالم که این فرصت به من داده شد. براساساین نیاز داشتم تا در اجرای عمومی یک بازنگری روی تمام اجزای نمایش داشته باشم. ترجیح دادم از دوستان حرفهایتر کمک بگیرم و حضورشان قطعا به بهتر اجراشدن نمایش کمک بزرگی کرد. دو نقش اصلی نمایش را خودم و هدی ناصح بازی میکنیم. هدی ناصح از قدیمیهای این عرصه است و در مکتب تئاتر رشد پیدا کرده. از بچگی روی صحنه تئاتر بزرگ شده. خوشحالم دعوت من را قبول کرد و در این نمایش همبازی من شد.
فارغ از پیامی که متن برای مخاطبش دارد، این دیالوگها است که فضای مفرحی را برای تماشاگر ایجاد میکند. چرا چنین لحنی را برای بیان نمایشنامه انتخاب کردید؟ آیا به این دلیل که برخی از اشارهها جنبههای سیاسی و اجتماعی دارد؟
در تمام آثارم تا به امروز سعی کردم پیامی را به مخاطب منتقل کنم. مخاطب ما مردمی هستند که در زندگی روزمره با انواع و اقسام مشکلات اقتصادی و فرهنگی دستوپنجه نرم میکنند. معتقدم کاری که برای مردم اجرا یا ساخته میشود، باید حداقلهای ارتباطگرفتن مؤثر با مخاطب را داشته باشد و بعد وارد این مرحله میشویم که نکات را به او انتقال بدهیم. به دلیل حجم فشارهایی که در روز برای مردم وجود دارد، فکر میکنم باید کمی از این فشارها را از ذهن مخاطب برداریم و کمی خنده چاشنی اثر کنیم تا مخاطب کمی احساس آرامش کرده و فضای متفاوتی را با محیط پرتنش اطرافش حس کند. بعد وارد مرحلهای میشویم که بهعنوان خالق اثر، سعی دارم روی مخاطبم تأثیر بگذارم. به همین دلیل همیشه در آثارم یک خط باریک از شیرینی و لطافت وجود دارد. تئاتر هم که ریشه و ذاتش دیالوگ، کلمه و گفتار است.
اولین قدمی که میتوان برداشت، دقت در نوع لحن و گفتاری است که برای نمایشنامه انتخاب میکنیم. سعی داشتم لحن و بیان شیرینی در «توو» جاری باشد و تمام تلاشم را کردم این اتفاق حاصل شود. کمااینکه خود قالب و ژانری که برای نمایش انتخاب کردم، کمدی سیاه است و گوشههایی به قالب ابزورد میزند. به این معنی که با جابهجایی کلمات و در موقعیتهای مختلف، صحنهای ایجاد میشود که بهظاهر خندهدار است، اما همان لحظه مخاطب به این فکر میکند که چرا باید به این صحنه بخندم؟ یک چرایی در ذهن مخاطب به وجود میآید و این باعث تفکر میشود. این را هم باید اضافه کنم که اساسا خط باریکی است بین اینکه اثر مفرح باشد و درعینحال لوده نشود. به نظرم ارزش تئاتر بالاتر از این است که بخواهیم صرفا به شکل تفریح و درآمد به آن نگاه کنیم. اینکه فقط به فکر پرکردن سالن باشیم، نگاه درستی نیست.
مهمتر از هر چیز این است که ذات و اصالت تئاتر و نمایشنامه را حفظ کنیم. انتخاب این قالب و نوع دیالوگهای طنازانه به دلیل ارتباطگرفتن بهتر با مخاطب است. شخصا معتقدم در شرایطی زندگی میکنیم که در تنگنای اقتصادی موجود، مخاطب برای سرگرمیهایی مثل سینما و تئاتر باید برنامهریزی کند. در این شرایط باید به دنبال فضاهایی باشیم که مخاطب علاقهمند دیدن آثار در این حوزهها شود، نه اینکه از صرفکردن هزینه یا وقتش پشیمان شود. متأسفانه در فیلمهای روز سینمای خودمان میبینیم آنقدر به سمت کمدیهای سطحی حرکت کردیم که اعتماد مخاطب هم سلب شده است. سینمای ما درست شبیه مغازهای شده است که قصد دارند از مردم پول بگیرند و با همان فرمولهای ساده و تکراری اثری را به مخاطب ارائه میدهند که ابدا حرف جدیدی برای گفتن ندارد و حرفهای تکراری میزند.
به نظرم چنین آثاری در تئاتر و سینما مضر است. فکر میکنم بزرگترین رسالت ما در چنین زمانهای این است که سعی کنیم اعتماد مخاطب را جلب کنیم تا آثار متفاوتتری ببیند و از حوزه فرهنگ دور نشود. به مخاطب احترام بگذاریم. سعی کنیم پیام درست و مؤثری منتقل کنیم یا پرسشهایی در ذهنش ایجاد کنیم و از همه مهمتر اینکه سعی کنیم از حواشی دوری کنیم.