ایدههایی درباره «حاج سیاح و کشف آزادی» علی فردوسی
حقالیقینِ حاج سیاح
یکی از ایدههای اساسیِ «حاج سیاح و کشف آزادی: چند جستار درباره تبارشناسی سوژه مدرن در ایران»، شاید این باشد که مدرننشدنِ جامعه (ساختارهای جامعه) مترادفِ مدرننشدنِ سوژه نیست. فراتر از آن، اساسا «رنج سوژه مدرن در ایران همین است که در یک جامعه مدرن زندگی نمیکند».


یکی از ایدههای اساسیِ «حاج سیاح و کشف آزادی: چند جستار درباره تبارشناسی سوژه مدرن در ایران»، شاید این باشد که مدرننشدنِ جامعه (ساختارهای جامعه) مترادفِ مدرننشدنِ سوژه نیست. فراتر از آن، اساسا «رنج سوژه مدرن در ایران همین است که در یک جامعه مدرن زندگی نمیکند». علی فردوسی معتقد است اینکه از ظهور سوژه مدرن در ایران یک قرن و نیم میگذرد، معادل آن نیست که قدمت مدرنیت در جامعه ما نیز همان مدت است. از اینجاست که مورد منحصربهفردِ حاج سیاح در تبارشناسی روشنگری و مدرنیت ایرانی، جایگاهی تکین پیدا میکند. «حاج سیاح از همان لحظه ورودش به ایران درگیر برسازی جهانی است که متناظر یا برابرایستای او است» و از آنجا که «تاریخ مدرن چیزی نیست جز تاریخ سوژه مدرن»، پس واقعیتِ حیرتآور این است که سوژه مدرن در ایران برخلاف همتایان غربیاش هنوز پس از یک قرن و نیم نتوانسته زیستجهان درخور خود را بسازد و از اینرو به باور فردوسی «تاریخ سیاسی ایران در این دوره چیزی جز تاریخ این ناتوانی نیست» و ایران تنها وقتی قرار خواهد گرفت که این سوژه زیستجهانِ درخور خود را برسازد. با این وصف، نسبت سوژه مدرن با قدرت اهمیت بنیادی پیدا میکند و از همینرو است که میشل فوکو «مسئله سوژه» را پیش میکشد و در پروژه تبارشناسی سوژه مدرن، هدف خود را نه تحلیلِ صرف قدرت، بلکه پرداختن به تاریخی میداند که انسانها را به سوژه تبدیل کرده است: «موضوع عمومی پژوهش من سوژه است نه قدرت». از این منظر، فوکو از تحلیل مستقیم و بیواسطه قدرت روی برمیگرداند و با یک انحرافِ خلاقانه، نقطه عزیمتِ فهم روابط قدرت را مقاومت در برابر قدرت تعریف میکند: شناسایی اَشکال مقاومت برای گسیختن این روابط. از دیدِ فوکو انواع این مقاومتها یا مبارزات نه حمله به نهادهای قدرت، بلکه به تکنیک یا شکلِ قدرت است: شکل قدرت که خودش را بر زندگی روزمرهای که به فرد هویت میبخشد اِعمال میکند، و در یک کلام، شکلی از قدرت که افراد را به سوژه بدل میکند. اما مقصود فوکو از «سوژه»، هم به معنای منقادِ دیگری بودن است و هم به معنای مقید به هویت خود بودن به واسطه آگاهی. و این هر دو معنا حاکی از وجود نوعی قدرت است. فوکو سه نوع مبارزه را شناسایی میکند؛ مبارزه علیه اَشکال سلطه، علیه استثمار و علیه انقیاد به معنای سوژهشدگی و تسلیم. اگرچه این سه نوع در طول تاریخ درهم آمیختهاند، اما در هر دوره یکی بر انواع دیگر غلبه دارد و در دوران مدرن نیز به تعبیر فوکو، مقاومت در برابر انقیاد به نحو فزایندهای اهمیت پیدا کرده است. حاج سیاح با سیاحت یا به تعبیرِ علی فردوسی، «کشف آزادی» بهعنوان یک ایرانی، با دورشدن از مرزهای عینی جغرافیایی و تجربه بیرون، شکافِ در آگاهی را درک کرد و به سوژه مدرن بدل شد. اما این درکِ بیرون به قولِ حاج سیاح در قامتِ «پویندهای به دنبال دانش، نه به دنبال باختن خود» روی داد که میکوشد از هرگونه انقیاد رهایی یابد. کشفِ آزادی از سوی حاج سیاح بهصورت «انتقال مدلول از مفهوم آزادی به تجربه شخصی» اتفاق میافتد. «حاج سیاح نخستین رعیت ایرانی است که آزادی را در وجود خودش، یعنی در خویشتناش، در تألیف جان و جسماش، و نهفقط در فکر و نظر سیاسیاش تجربه کرده است». از اینرو، فردوسی کشف آزادی حاج سیاح را رخدادی «روانتنی» میخواند: «نخستین خویشتنی که به تسخیر آزادی درآمد». فردوسی با اینکه ایده خود را بر بنیاد تفکراتِ فیلسوفان این حوزه خاصه فوکو استوار کرده است، اصرار دارد که در بسط مقوله تکوین سوژه مدرن، بهجای فهرستکردنِ ایدههای این متفکران، از دکارت و کانت تا فوکو و بدیو و آگامبن، طرح سادهای از ادبیات کلاسیک عرفانی خود ما را به کار گیرد که «مراتبِ یقین» باشد: «علمالیقین» که مبتنی است بر تصدیق تصور چیزی، «عینالیقین» که علم بهواسطه دیدن یا شهود است و دست آخر، «حقالیقین» که به معنای متحدشدن وجود با واقعیت است. حاج سیاح در اروپا و شاید پیش از آن مانند شمار دیگری از تجددخواهان ایرانی، آزادی را در دو مرتبه اول شناخته بود و فقط در ایالات متحده آن را در مرتبه سوم تجربه کرد. «او ظاهرا پیش از آغاز سیاحتهایش از طریق تحصیلاتش در تهران و عتبات و خواندهها و شنودهایش، به درجهای از شناخت علمالیقینی از آزادی رسیده بود. پس از آن، از طریق سیاحتهایش در قفقاز و استانبول و از همه مهمتر اروپا با مشاهده آزادی به درجهای از شناخت عینالیقینی از آن نیز دست یافته بود. اما تنها در آمریکا بود که تجربه آزادی با وجود او متحد شد، و تن او را در خود گرفت و از جا کند». بهاینترتیب، حاج سیاح دو موضوع «سیاحت و برساخت خود» را در کنار هم تجربه میکند و به تعبیر فردوسی، میرزا محمدعلی ملقب به حاج سیاح، همان ابتدای سیاحت، خودِ سابقش را از خود عزل کرده و میرود تا از وضعیت رعیتی به شهروندی، یا از ابژه دیگری بودن به سوژه آزاد برساخته شود، تا خودش را بهمثابه سوژه پدیدار کند، یا خودش را با اراده خودش و نه اراده دیگری متعین سازد، تا آنجا که به گفته کانت «جسارت اندیشیدن» برای خودش را داشته باشد. همان ایدهای که کانت اواخر قرن هجدهم در متن کوتاهی تحت عنوان «روشنگری چیست؟» مطرح کرد که چندان قدر ندید، اما از دیدِ فوکو متنی مهم بود، زیرا این نخستین بار بود که فیلسوفی نهتنها تفحص در مبانی معرفت علمی بلکه تحقیق در مورد رخداد تاریخی اخیر و معاصر را وظیفه فلسفه دانست و چرخشی انتقادی در فلسفه پدید آورد. فوکو این پرسشِ تاریخمند و چهبسا سوژهساز را با بدیل غیرتاریخیِ دکارت میخواند که پرسید: من کیستم؟، من بهعنوان سوژهای جهانی و غیرتاریخی در هر جا و هر لحظهای. اما کانت چیز دیگری پرسید: من در یک لحظه دقیق تاریخ چیستم؟ فوکو معتقد است کشفِ سوژه مدرن دیگر این نیست که ما چیستیم، بلکه نفی و رد آن چیزی است که هستیم. باید فرد را از اَشکال انقیاد رها سازیم و اَشکال جدیدی از سوژگی برسازیم که با انتقاد از «خود» یا به تعبیر فردوسی، «عزل خود» آغاز میکند.
* در این یادداشت از کتاب «میشل فوکو: فراسوی ساختگرایی و هرمنوتیک»، هیوبرت دریفوس و پل رابینو، ترجمه حسین بشیریه، نشر نی، استفاده شده است.