مصدق و «سیزده ماه نحس» تا کودتا
پیکار مردم علیه مردم
«ظاهر کار چنان مینمود که بازیگر پیر در شطرنج سیاست حریفان را شهمات کرده و یکتنه از پس همه دشمنان خود برآمده است. اما باطن امر چیز دیگری بود. مصدق در آن ایام تنهاتر از همیشه بود»1. به روایت محمدعلی موحد، در آستانه کودتای 28 مرداد 1332 به نظر میرسید که مصدق بر مخالفان خود فائق آمده و آنان را سر جای خود نشانده است.
شیما بهرهمند: «ظاهر کار چنان مینمود که بازیگر پیر در شطرنج سیاست حریفان را شهمات کرده و یکتنه از پس همه دشمنان خود برآمده است. اما باطن امر چیز دیگری بود. مصدق در آن ایام تنهاتر از همیشه بود»1. به روایت محمدعلی موحد، در آستانه کودتای 28 مرداد 1332 به نظر میرسید که مصدق بر مخالفان خود فائق آمده و آنان را سر جای خود نشانده است. مصدق مردم را فرخوانده بود، رفراندوم برگزار شده و نظر دولت درباره انحلال مجلس هفدهم تأیید شده بود. با انحلال مجلس، نمایندگان مخالف، مصونیت پارلمانی خود و تریبون آزاد برای حمله به دولت را از دست داده بودند و دولت از این پس میتوانست بیدغدغه خاطر، سیاست خود را دنبال کند. شواهد و قرائن نیز از گذار به دوران دیگری حکایت داشت: «اگرچه دولت نتوانسته بود گزارش هیئت هشتنفری را به تصویب برساند اما شاه گفته بود که مفاد آن را قبول دارد و عملا آن را به کار خواهد بست. شاه املاک سلطنتی را هم بر وفق نظر دکتر مصدق به دولت بازگردانیده بود. دادگاهی که به محاکمه مسئولان حمله به خانه نخستوزیر در ماجرای نهم اسفند 1331 میپرداخت، رأی به مجازات مجرمان صادر کرده بود. اما ماجرا به همینجا خاتمه پیدا نکرد. مذاکرات رسمی درباره نفت تمام شده بود و نه بریتانیا حاضر شده بود با مصدق کنار بیاید و نه امریکا جانب بریتانیا را رها کرده بود. مصدق از مرداد 1331 تا مرداد 1332 لحظهای از درگیری با مخالفان فراغت نیافت و تمام سال 1331 را به بحثهای طولانی با لوی هندرسون و بررسی پیشنهادها و تدوین طرحهای متقابل درباره نفت سپری کرد. از طرف دیگر بعد از قضیه سیام تیرماه دیگر پیدا بود که حذف مصدق بدون توسل به قهر و کودتا ممکن نخواهد بود. بعد از قطع روابط سیاسی ایران با بریتانیا در مهر 1331 و زمانی که انگلیسیها درباره حلوفصل قضیه نفت از مصدق ناامید شدند، وودهاوس، مأمور ارشد سازمان اطلاعاتی بریتانیا، بیدرنگ طرحی موسوم به «عملیات چکمه» را تدارک دید اما امریکاییها هنوز بر این باور بودند که برای جلوگیری از کودتای احتمالی کمونیستها باید با همکاری مصدق عمل کرد. ادامه عملیات چکمه بدون همراهی امریکا ناممکن بود و ازاینرو در فوریه 1953 فکر براندازی مصدق به محاق رفت. تا اینکه در واشنگتن تحولی تازه اتفاق افتاد و در آنجا برادران دالس که یکی وزارت امور خارجه و دیگری مدیریت سیا را برعهده داشت، نظر مساعدتری به کودتا پیدا کردند. پس، رایزنی بریتانیا و امریکا از سر گرفته شد و «معلوم شد که امریکاییها آماده کار گشتهاند. در نتیجه این جلسهها قرار شد طرحی برای براندازی مصدق زیر نام رمزی آژاکس تهیه شود و روزولت نامزد فرماندهی عملیات در محل (تهران) گردید. نام زاهدی نیز برای جانشینی مصدق مورد توافق قرار گرفت». از اینجا به بعد، وقایع به سمتی میرود که بزرگترین ترومای تاریخ معاصر ایران، یا یکی از مهمترین آنها رقم میخورد. شکست کودتای 25 مرداد بعد از رفراندوم مجلس، امید دیگری شد تا حدی که آن را «ورق آخر و برگ نهایی دوازده سال سلطنت محمدرضا شاه» خواندند، غافل از آنکه کودتای دیگری در راه است. هندرسون ساعت شش بعدازظهر 27 مرداد به دیدار مصدق میرود و از اینکه هر روز عدهای بیشتر از امریکاییها مورد تعرض و حمله قرار میگیرند، شکایت کرد. بحث و حدیثهایی درباره این دیدار مطرح شده است اما پیداست که مصدق در این دیدار نهتنها به هندرسون اعتماد نکرده، بلکه دست امریکا را خوانده بود و ازاینرو به طعن و کنایه به توطئه و تبانی امریکا با انگلیس اشاره میکند و حتی آب پاکی را روی دست هندرسون میریزد و بهصراحت میگوید: «نهضت ملی ایران تصمیم دارد که در قدرت بماند و تا آخرین نفر -اگر هم تانکهای انگلیس و امریکا از روی نعششان بگذرد- مقاومت خواهد نمود»، چنانکه مقاومت نیز کرد. بحرانیترین ساعات 28 مرداد به روایت روزنامه اطلاعات ساعت پنج عصر آن روز بود که دستور حمله به خانه مصدق داده شد. مصدق تنها به سرهنگ ممتاز، فرمانده گارد منزل خود گفته بود «در مقابل آتش هیچ مقاومتی نکنید، فقط ما را از رجالهها حفظ کنید» و بعد از آن، چند تانک و عدهای سرباز به طرف منزل دکتر مصدق حرکت کردند و وقتی تانکها به نزدیک منزل دکتر مصدق رسیدند، با یک شلیک شدید توپ و مسلسل به مقاومت مدافعان منزل دکتر مصدق خاتمه دادند. «یک تانک سنگین با ضربت در آهنی خانه مصدق را ویران کرد و مردم به منزل او ریختند و کلیه اثاثیه آن خانه و نیز منزل پسرهای دکتر مصدق را غارت کرده و آتش زدند به طوری که خانه مصدق و خانه دکتر غلامحسین مصدق به صورت ویرانهای درآمد و قسمتی از آن هم سوخته بود». مصدق و همراهانش در این لحظات از زیرزمین دو، سه خانه دورتر شعلههای آتش را تماشا میکردند که تا شب ادامه داشت. «دکتر مصدق میگفت این دولت اگرچه مشروعیت ندارد اما عملا بر اوضاع مسلط شده است. من هم خانهای ندارم و نمیتوانم با پناهبردن به خانه این و آن مزاحم دیگران شوم، پس خود را در اختیار مأموران دولت میگذارم». اما همراهان مصدق او را راضی میکنند تا صبح صبر کند. در این مدت عدهای تحریکشده با اسلحه سرد و چوب و چماق و شعارهای «زنده باد شاه»، «مرده باد مصدق» با همراهی پاسبانها در تهران به راه افتادند و رجالهها محل حزب ایران و جبهه آزادی، روزنامههای «کشور»، «به سوی آیند»، «توفیق»، «باختر امروز» و «نیروی سوم» را چپاول کردند و به آتش کشیدند و بعد هم که به طرف خانه مصدق روانه شدند.
در مدتِ آن «سیزده ماه نحس» (به تعبیر محمدعلی موحد)، مصدق با اینکه در خوف و رجا به سر میبرد، میگفت: «وجدانا فکر میکنم اگر من بروم و اگر این کار نفت مطابق مرام و آمال ملی ایران انجام نشود، لعنت ابدی را بر من خواهد کرد و خواهند گفت شما آمدید کاری را خراب کردید و نتوانستید به پایان برسانید». بعد از کودتا هم مصدق زیر بار استعفا نمیرود و در واکنش به وقایع تنها گفته بود: «من اینجا میمانم. هرچه میشود، بشود. بیایند مرا بکشند». تعمد مصدق به اینکه نشان دهد به ضرب زورِ کودتا کنار گذاشته شده، نه به میل و رضایت خود، بلکه با «رمانتیسمِ مردمگرایانه مصدق» نسبت دارد؛ تعبیری که عظیمی مورخ درباره محمد مصدق به کار میبرد: «مصدق نیز مانند هر انسان آرمانخواهی از نوعی رمانتیسم برکنار نبود. آمیختگی این رمانتیسم با اعتقادات مردمگرایانه موجب شده بود مردم ایران یا اکثریت به اتفاق آنها را صالح بخواند». همان مردمی که در گذار از استبداد و دولت مطلقه به دموکراسی، با نوعی نفی اولیه، اقتدار نامشروع حاکم را نفی میکنند تا اراده همگانی یا همان «مردم» پدیدار شود. از سر همین اعتقاد بود که مصدق در همان اوان زمامداری بر آزادی مطبوعات بهعنوان وجدان بیدار و آگاه زمانه صحه گذاشت و خطاب به شهربانی کل کشور نوشت: «در جراید کشور آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته شود، هرچه نوشته باشد و هرکه نوشته باشد، بههیچوجه نباید مورد اعتراض و تعرض قرار گیرد». در برابر مردمی که عصر 28 مرداد به تحریک ایادی ظلم و تاریکی به خانه مصدق ریختند، میتوان از مفهوم «پیکار مردم علیه مردم»2 سخن گفت. چراکه اساسا هر کنش سیاسی دعوی به نمایندگی کل مردم است و تاریخ همواره شاهد نبرد «مردم»ها بوده است. «به گفته آگامبن، عصر ما چیزی نیست مگر همان تلاش روشمند و سرسخت برای پرکردن شکافی که مردم را دوپاره میکند، آنهم با ازبینبردن ریشهای مردمِ حذفشده». درعینحال که یک سیاست راستین، با برملاساختن شکاف درونی مردم، همین فرایند جعلیِ ساختهشدن مردم خاص را نشانه میرود و در تقابل با آن، پای مردم واقعی را وسط میکشد. ظهور مصدق و دولت ملی در تاریخ معاصر ایران، لحظهای است که با «شاهکار سیاسی مصدق» یعنی توسل به رفراندوم برای انحلال مجلس، که تا آن تاریخ سابقه نداشت، مردم به صحنه آمدند و به حکومت ملی رأی دادند و بهاینترتیب، مردم روند سوژهشدن را طی کرده و خواست خود را به نظم نمادین مستقر تحمیل کردند، گرچه این روند با گسست تاریخی کودتای 28 مرداد متوقف شد.
1. «خواب آشفته نفت: دکتر مصدق و نهضت ملی ایران»، جلد دوم، محمدعلی موحد، نشر کارنامه
2. مقاله «سیاست طبقاتی و مفهوم مردم» امید مهرگان، از کتاب «قانون و خشونت» گزیده مقالات زیر نظر مراد فرهادپور، نشر نی